خودشناسی یک پله بزرگ در مسیر موفقیت است که اگر بتوانید از آن بالا بروید واقعاً حرکت بزرگی انجام داده اید.
برای یافتن شغل مورد علاقه خود چه مسیری را باید طی کنید؟ در اولین مرحله باید خودتان را بشناسید.
به گزارش آلامتو به نقل از addicted2success؛ ما زمانی حقیقتا در انجام کاری موفق خواهیم بود که واقعا آن کار را دوست داشته باشیم و واقعا با روحیات و خلقیات ما هماهنگ و سازگار باشد.
در واقع عشق به کاری که انجام میدهیم باعث تحقق اهدافمان در زندگی و موفقیتمان خواهد شد. یک هدف واقعی چیزی است که میتواند عمیقترین احساسات و شخصیت شما را به تصویر بکشد.
بله، این حقیقت بنیادی شماست که، ماهیت شما را بیان میکند و نشان میدهد که خود واقعی شما چیست، این همان چیزی است که با تمام حوزههای زندگی فرد عجین شده و صداقت داشتن با خود، باعث پدیدار شدن آن میشود.
حقیقت بنیادی چیست؟
گاهی شرایطی در زندگی به وجود میآید که برای اینکه صادق و قابل اعتماد باشید، باید از قدرت و شجاعت فراوانی برای غلبه بر ترسهایتان برخوردار باشید به ویژه هنگامی که نظرات دیگران نیز با هدف شما مغایر باشد،این وضعیت چالش برانگیزتر خواهد شد.
بنابراین از نظر من حقیقت بنیادی یعنی از منطقه آسایش خود خارج شوید و پای آنچه که فکر میکنید، احساس میکنید و بدان اعتقاد دارید بایستید حتی اگر این کار ناخوشایند باشد و حتی زمانی که فکر میکنید و یا میترسید که با شکست مواجه شوید.
همه ما راههایی را بر میگزینیم تا صحبت از حقیقت بنیادی خود را به میان نیاوریم زیرا از چیزی که مردم در موردمان فکر میکنند یا از چیزی که در رابطه با ما بیان کنند هراس داریم.
دالای لاما میگوید” مردم به طرق مختلفی، شادی و خوشبختی را جست و جو میکنند و. فقط به این دلیل که آنها همانند شما عمل نمیکنند به این معنی نیست که آنها چیزی را از دست دادهاند.
تارهایی که ما به دور خود تنیدهایم
همه ما زخمها و اعتقادات نادرستی در مورد خودمان داریم و لذا حقیقت بنیادی، مفهومی است که به ما کمک میکند تا آگاهانه با این اعتقادات غلط که ما را از شناخت اصالت وجودمان بازمیدارند مواجه شویم.
هنگامی که ما توهمات و احساسات غیر واقعی اطرافمان از خود را کنار بزنیم، میتوانیم در نهایت با شخصیت اصلیمان که در زیر آنها نهفته است آشنا شویم.
البته گام برداشتن به سوی این مسیر،شجاعت و استقامت زیادی را میطلبد است و یک گام ضروری برای سفر در مسیر موفقیت واقعی خواهد بود.
ماسکهایی که هر روز بر چهره میگزاریم
هنگامی که ما توهمات و احساسات غیر واقعی که دورتادورمان را فرا گرفته نظیر آنچه که جامعه از ما انتظار دارد ، آنگونه که خودمان تصور میکنیم باید رفتار کنیم، و اینکه دیگر افراد چه انتظاری از ما دارند را کنار بزنیم و ماسکهایی را که هر روز بر چهره میزنیم برداریم، کم کم به خود واقعیمان پی خواهیم برد و با اصالت بنیادی خود آشنا خواهیم شد.
ما تمایل داریم خود را به گونهای بنماییم که قدرتمندتر، خونسردتر ، مطلوبتر، باهوشتر و یا حتی خواستنیتر به نظر برسیم و برای رسیدن به یک زندگی مطلوبتر در این ماسکها غرق شدهایم.
گرچه عصر جدید بیشتر بر “پیدا کردن خود واقعی تان” تاکید دارد، اما آنچه من متوجه شده ام این است که اگر به دنبال خصیصه ای در خود باشید که نیاز دارید آن را پیدا کنید، تنها چیزی که مییابید یک ماسک دیگر است.
لذا من شخصا، معتقدم که با بر عهده گرفتن بعضی از نقشها، وظایف، فشارها، و با گام نهادن در برخی از مسیرها کم کم میتوان با اصالت بنیادی وجود خود آشنا شد.
کلمنت استون میگوید،”تعریف هدف، خود، نقطه شروع تمام دستاوردهاست.
آیا خود را میشناسید و یا فقط در حال انجام دادن وظایفی هستید که به شما محول شده است؟
در دنیای غرب، اغلب اوقات ما تصور میکنیم در میان نقشهای زیادی که بر عهده گرفتهایم گرفتار شدهایم. ما از وقتی که خود را شناختیم آموخته ایم که برای پذیرفته شدن و دوست داشته شدن، باید کاری انجام دهیم.
بنابراین ما دقیقا نمیدانیم که باید چگونه باشیم. اما به منظور هماهنگی با خود و هدف واقعیمان ، در واقع لازم است به این نکته پی ببریم که باید چگونه باشیم. پس آهستهتر پیش بروید و دنیای خود را در وجود خود بسازید.
سوالی که در اینجا پیش میآید این است که “آیا من واقعا خود را میشناسم یا خیر؟” این سوال یک سوال بزرگ است. اغلب ما فرض میکنیم که پاسخ این سوال را میدانیم اما پرسیدن این واقعیت، میتواند نتایج شگفت آوری را برای ما به همراه داشته باشد.
ابتدا باید بدانید دلایل شما برای انجام کارهایی که در حال حاضر در بخشهای مختلف زندگیتان انجام میدهید و مسئولیتهایی که بر عهده میگیرید چیست؟
آیا من عاشق کارم هستم؟ آیا این کار سبب میشود که قلب من به تپش بیفتد؟ اگر من این هراس را در خود نداشتم به راستی چه میکردم؟ ارزشهای مورد قبول من چیست و من واقعا به چه چیزهایی اعتقاد دارم؟ هدف یک کلمه عالی است در واقع دلیل یا معنای پشت تمام کارهایی که ما انجام میدهیم، هدف ماست که در پشت آنها قرار دارد.
بنابراین برای اینکه کاری از لحاظ هدف درست باشد، باید برای ما معنی داشته باشد.ما باید واقعا آن را باور داشته باشیم. و باور از قلب میآید. اگر شما خودتان را باور داشته باشید هیچ رقیبی نخواهید داشت.
درست است که شاید هنوز تمام راهها را انجام نداده باشید و شاید هنوز تنها یک کارگر سختکوش باشید، اما تفکر بیشتر و بیشتر به خود واقعیتان واقعا فوق العاده خواهد بود و انرژی شما را صد چندان خواهد کرد.
من گاهی از خودم سوال میکنم: «چگونه میتوانم بیشتر، خود واقعیم را کشف کنم و بیشتر به سمت زندگی گام بردارم که با خود واقعیم هماهنگ است؟» آیا واقعا زمان خود را با چیزهایی که بدانها باور دارید و در تراز با خود واقعیتان هستند پر میکنید؟ با خود بیاندیشید که امروز چه کاری میتوانید انجام دهید که با هدف واقعیتان هماهنگی بیشتری داشته باشد و فرصت بیشتری برای اهدافتان در زندگی ایجاد کند؟