هرکسی در طول زندگیش حداقل یکبار عاشق خواهد شد و اگر عشقی یکطرفه باشد با عمق درد آشنا میشود.
به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ «غرورم را شکستم، همهجوره کنارش بودم، همهجوره محبتم را بهاش ابراز کردم، همه کاری براش کردم که بفهمه دوستش دارم، اما اون با من چی کار کرد؟»
حتماً در طول زندگی خود و اطرافیانتان جملاتی از این دست را شنیدهاید و با کسانی روبهرو شدهاید که عشق و علاقهٔ یکطرفه نسبت به کسی را در زندگی خود تجربه میکنند و این علاقهٔ یکطرفه و بینتیجه تا جایی پیش میرود که زندگی روزانه و کار و فعالیت آنها دچار مشکل میشود؛ اما این دوستداشتن یکطرفه چه مزایا و معایبی میتواند برای شخص داشته باشد؟ و چه کمکی میتوان به این افراد کرد؟
رنج دوستداشتن کسی که علاقهای به شما ندارد، واقعاً مشکل است و توأم با احساس ناامیدی و افسردگی است و زمانی که فکر کنید که آن فرد دقیقاً همانی است که شما میخواهید، این احساسات قویتر هم میشوند.
بیشتر آدمها با امید اینکه روزی بتوانند به هر قیمتی به وصال محبوب برسند روزگار میگذرانند؛ اما در حقیقت این امیدها هیچوقت به واقعیت بدل نمیشوند و آنها دچار احساس ناکامی در زندگی میشوند.
همچنین بخوانید: نشانه های مردی که همسرش را دوست دارد
نشانههای عشق دوطرفه:
عشق واقعی زمانی است که دو طرف از نظر احساسی و ذهنی همهٔ احساساتشان را با هم شریک باشند. این عشق معمولاً نشانههای زیر را دارد:
توجه به علاقههای طرف مقابل
اگر فردی شما را دوست داشته باشد، به نیازها و علایق شما توجه زیادی نشان میدهد، دوست دارد بداند که شما چه علایقی دارید و از چه چیزهایی بدتان میآید.
خوشحالی از موفقیت یکدیگر
وقتی یک نفر به کارهای شخصی و موفقیت و شادی فرد دیگر خیلی علاقه نشان میدهد، یعنی آن فرد را دوست دارد، در شادیهای او سهیم است و او را دوست دارد. کسانی که یکدیگر را دوست دارند از موفقیت و شادی هم خوشحال میشوند.
حمایت دوطرفه
فردی که به شما علاقهمند باشد در زمانی که شما شرایط سختی را تجربه میکنید، آسایش و آرامش شما را فراهم میکند. کسانی که یکدیگر را دوست دارند در بدترین و بهترین شرایط زندگی در کنار یکدیگر هستند و از هم حمایت میکنند.
اگر فردی صبورانه به شما کمک میکند که مشکلات شخصی خود را حل کنید و تا حد ممکن پشتیبان شماست، آن فرد به شما علاقه دارد.
لذت از با هم بودن
اگر فردی به راستی به شما علاقه داشته باشد، دوست دارد زمانی را هر چند کوتاه با شما سپری کند. برای باهم بودن لازم نیست دلیل و یا برنامهای وجود داشته باشد، کسانی که یکدیگر را دوست دارند از صرف بودن با هم لذت میبرند.
نشانههای «عشق یک طرفه»:
عشق یکطرفه عشقی است که میل به معشوق، امری ذهنی است. یعنی عاشق در افکار و پیشفرضهایش باور دارد که معشوقش به او علاقهمند است و او از احساسات معشوقش بیاطلاع است. روانشناسان این حالت را بیش از آنکه عشق بنامند، آن را نوعی مشکل میدانند.
در برخی موارد اشخاصی هستند که به شدت کسی را دوست دارند و تصور میکنند که آن شخص نیز آنها را دوست دارد، اما اینها تنها پروردهٔ خیالات اوست زیرا در مواقعی ممکن است شخص دیگر یا او را دوست نداشته باشد و یا در مواقعی حتی او را نشناسد!
این حالت نوعی بیماری است و حالت عادی و معمولی نیست، زیرا در حالت عادی اگر کسی به شخص دیگر علاقهمند شود ولی بداند که عشق و علاقهاش یکطرفه است، بیشک از آن عشق دست برمیدارد. ولی زمانی که شخص دچار «عشق بیمارگون» باشد، از این عشق یکطرفه دست برنمیدارد و اگر میل عاشق پس از اجابتنشدن خواستهاش دوباره مطرح شود، ممکن است در نهایت منجر به سرخوردگی شود.
پیامدهای عشق یکطرفه:
زمانی که عاشق به معشوقش میرسد همه چیز ختم به خیر میشود، اما اگر این اتفاق نیفتد، ممکن است با بهوجود آمدن خشم، عشق به تنفر منجر شود.
این افراد همواره با تصورات ذهنیشان زندگی میکنند و معتقدند که دیگران هستند که نمیخواهند او به معشوقش برسد. چنین فردی خیال میکند معشوقش او را دوست دارد و مخالفتهای دیگران مانع وصال اوست.
در این بیماری فرد بهشدت افسرده میشود، البته مقصود این نیست که همهٔ عشقها اینگونه است، بلکه منظور برخی از این عشقهاست که ما آن را بهعنوان عشق بیوصال و یا عشق یکطرفه مینامیم.
گامبهگام مقابله با عشق یک طرفه:
اگر کسی را با تمام وجود دوست داشتهاید ولی پاسخی در قبال این دوستداشتن او دریافت نکردهاید و هنوز نتوانستهاید با احساسات خود کنار بیایید، گذشتن از پنج مرحلهٔ زیر میتواند به شما در فراموشکردن او کمک کند.
انکار کردن
در ابتدا ممکن است فراموشکردن محبوبتان باورنکردنی به نظر برسد.شوکهشدن، بیحسی و کرختی بعد از مواجهشدن با این واقعیت که شخص مقابلتان علاقهای به شما ندارد، احساسات طبیعی هستند که در این زمان تجربه میکنید.
پس از تحلیل رفتن تدریجی و کمتر شدن شوک اولیه، احساس درد، غم و گناه در این مرحله کمتر میشود.
عصبانیت
این مرحله سختترین مرحله برای مدیریتکردن خودتان است. وقتی که از مرحلهٔ انکار واقعیت عبور میکنید و شرایط را همانطور که هستند میپذیرید، عصبانیت ایجاد میشود.
در این مرحله فرد حمایت کسی را نمیپذیرید و هرگونه کمکی را رد میکند. فرد میخواهد هر کسی و هر چیزی را برای این فقدان سرزنش کند. سؤالی که افراد در این مرحله از خود میپرسند این است که «چرا من؟» «چرا او مرا رها کرد؟»
چانهزدن
این مرحله، ادامهٔ مرحلهٔ عصبانیت و خشمگینشدن است. چانهزنی تقریباً همیشه گفتوگویی با همهٔ قدرت است، فرد تمام تلاشش را میکند تا در مقابل رفتن شخص محبوب بایستد و به هر نحوی و با هر وسیلهای او را برگرداند.
افسردهشدن
مرحلهٔ چهارم بیشترین قابلیت را دارد تا فراموشکردن محبوب را تبدیل به فقدانی ناتوانکننده برای همهٔ عمر کند. وقتی که فرد نبود فرد موردعلاقهٔ خود را میپذیرد و کاملاً دچار ناامیدی میشود، در واقع در این مرحله قرار میگیرد.
خیلی مهم است که متوجه تفاوت بین غمگینی طبیعی ناشی از فقدان و افسردگی بالینی (این نوع افسردگی نیاز به درمان دارد) بشویم. احساساتی مانند ناامیدی و پوچی و احساساتی مانند کنارهگیری و غمگینی شدید در طول این مرحله طبیعی هستند.
پذیرفتن واقعیت
پذیرش، آخرین مرحلهٔ فراموشکردن است. این مرحلهای است که هر کسی برای رسیدن به آن تلاش میکند. در این مرحله فرد با خودش آشتی میکند و خودش را آماده میکند تا با آرامش از آن عبور کند و با فرد مورد علاقهاش در صلح قرار گیرد.
او که در مرحلهٔ خشم از دست معشوق عصبانی بود، حالا با او در صلح است و میپذیرد که معشوق رفته است و به مرور زمان به زندگی عادی برمیگردد.
308 دیدگاه
من بار اول که عاشق شدم ۱۲ سالم بود و عاشق دختر ۱۶ ساله شدم و حالا ۱۴ ساله ام و اون نامزد داره . به خودم گفتم بیخیال عشق شو چیز الکی هست توی این سن ، اما بازم عاشق کس دیگه شدم و اون ۱۵ سالش هست . الان افسرده ام . هر چقدر می خوام فراموشش کنم نمیتونم . به نظر من نمیشه فراموش کرد چون که عشق حس خوبیه و نمیتونی از دستش بدی . هرکاری میکنی تا به دستش بیاری اما بازم نمی تونی
من زمانی که تصمیم گرفتم روی پاهای خودم وایستم یه شغلی برای خودم پیدا کردم من ۱۴سالمه و زمانی که وارد محل کارم شدم عاشق یه پسریی شدم شاید هم واقعا عاشقش نشده باشم من هر روز و هر شب بهش فک میکنم و وقتی میبینمش استرس میگیرم اون دقیقا پشت سر منه نمیدونم چیکار کنم سعی میکنم بهش زیاد نگاه نکنم تا بهم شک نکنه اون حتی بهم سلامم نمیکنه چه برسه که عاشقم بشه منم نمیخام بخاطر من اذییت بشه و توی دردسر بیوفته پس سعی میکنم که فراموشش کنم:)
اگه اطمینان دارید از حستون که عاشق کسی شدید بدون هیچ فکری برید و بهش بگید . اگه طولانی بشه و تاخیر بینه گفتنتون پیش بیاد وارد دنیای خیالی میشید که روانشناسا بهش میگن اسکیزوفرن . در واقع اسکیزوفرن ها از دنیای واقعی به دنیای خیالی پناه میبرن و این تباهی به بار میاره و در دراز مدت ویران کنندست . زمانی که از احساساتتون مطمعن شدید بهش بگید جواب یا منفیست یا مثبت و طبق جوابی که میگیرید اگر مثبت بود که هیچی و اگر منفی بود همه چیزش رو پاک کنید و به زندگیتون ادامه بدید در واقع به احساسات زیادی بها داده شده احساسات از مغز میان و حکم اخباریه دارن برای ما نه دستوری همیشه نباید طبق احساسات عمل کرد . در کل امیدوارم همه به کسی که دوستش دارن برسن .
من دو ساله عاشق یه پسری شدم اون ازم هشت سال بزرگ تره بهش انقد با پیج فیک اینا پیام دادم همشو بلاک کرده منه احمق فکر میکردم اونم منو دوست داره ولی تازه فهمیدم با دختر داییم دوست شده♀️
واسه یه بار واقعااااا عاشق شدم ولی اصلا منو نمیخواد :))))))))))))
دوستان فراموش میکنید فکر نکنید با از دست دادنش دنیا تمام شده. آدم ها میان تو زندگیمون تا درسی بهمون بدن تا ما رو با خود واقعیمون اشنا کنن. برای فراموش کردن یکی اولین و مهم ترین راه اینه که اعتماد به نفس داشته باشید. خودتون رو دوست داشته باشید و برای خودتون ارزش و احترام قائل بشید. از شما یکی توی دنیا هست و هرکاری انجام بدید تا اعتماد به نفس داشته باشید. اگر پیشش احساس ضعیف بودن بکنید اگه احساس کنید هنوز دلتون براش غش و ضعف میره بدونید تازه اول راه هستید. منطقی فکر کنید نه احساسات، احساسات شما رو ضعیف میکنه. دوم این که سعی کنید تمامی ارتباط هاتون رو قطع کنید نه ببینیدش نه پیام هاش رو بخونید هیچی. همه چیز رو دربارش دور بریزید پیگیرش نباشید و چکش نکنید. سعی کنید وارد اجتماع های جدید بشید. دوستان جدید پیدا کنید به خودتون برسید و با افراد بیشتری معاشرت کنید. شما وابسته هیچکس نیستید شما بهترین انسان دنیایید و نباید خودتون رو در مقابل کسی که هیچ عشقی بهتون نداره خرد و کوچک کنید. فراموش کردن یکی زمان میبره، باید آروم آروم این مراحل رو طی کنید و می بینید چقدر انسان خوشحال تر و قوی تری شدید.
روش کراش دارم خیلی خوشگله ولی خیلی خیلی کم در طول روز میبینمش حدود ده دقیقه. همه ویژگی هایی که تایپ من هستن رو داره فقط میخوام باهاش صحبت کنم دیگه وارد رابطه شدن بماند.
اوایل حسی بهش نداشتم اما بعدا دیدم داره ازش خوشم میاد همینطوری زیر نظر داشتمش که دیدم بهم زل زده، این ارتباط های چشمی و نگاه کردن ها حدود دو ماهه ادامه داره و شخصیتش طوریه که کنجکاو نگهم داشته هی با خودم میگم بیخیالش شو احتمال دوست شدن یا صحبت کردن باهاش خیلی کمه اما حس دیگم میگه که آدم بی خود و بی دلیل به کسی زل نمیزنه دیگه ؟ بالای بیست بار ارتباط چشمی داشتیم و فکر نمیکنم این ها بی دلیل باشه
چیکار کنم همش بهش فکر میکنم خیلی فراتر از دوست میبینمش اما نتونستم تا حالا حتی باهاش صحبت کنم هنوز هم امید دارم دوست بشیم اما نمیشود و حتی نمیتونم فراموشش کنم دیوانه شدم کمک کنید دوستان
آخه چرا باید عشق وجود داشته باشه وقتی یک طرفس دوسش داری دوست نداره ولش کن برا پسرا راحت برا دخترا سخت فراموش کردن
من قبلا خیلی چاق بودم افسرده بودم رفتم سرکار و با خودم لج کردم که حتما باید لاغر شم غذام و کم کردم ناهار نمی خوردم رسما روزه می گرفتم در روز ی وعده می خوردم فک می کردم اگه لاغر شم شاید بتونم دیده بشم یا بتونم نظر جنس مخالف رو ب خودم جلب کنم در عرض ۵ ماه نزدیک ۱۷ کیلو کم کردم تا اینکه ی همکار جدید اومد و اون میشه گفت یک ماه ازم بزرگ تر بود اوایل باهم جنگ و دعوا داشتیم شدید ولی الان ک نزدیک ۳ ماهه باهم همکاریم من ازش خوشم اومده و واقعا دارم اذیت میشم هیچ جوره به هم نمی خوریم ن ظاهرا ن باطن ن طرز تفکر هیچی هیچی …
می دونم از چ مدل دخترایی خوشش میاد و اذیت میشم مدام با خودم می گم شاید اگه اون مدلی بودم منو می دید یا ازم خوشش میومد من اخلاقم پسرونه طوره و لاتیم خو کدوم پسری خوشش میاد از من با اینکه ۸۰ بودم الان شدم ۶۲ ولی بازم حس می کنم خیلی خیلی خیلی چاقم وضیت روحیم داغونه حالم از خودم بهم می خوره و مدام بیخود اشک از چشام میاد از ی دختره خوشش اومده و من مدام خودم و به اون راه می زنم ک کسی نفهمه ولی واقعا از تو دارم داغون میشم پسره هم فهمیده و گفته من تورو مثل خواهرم می بینم همش با خودم می گم اگه ِلاغر بودم یا پوستم سفید بود اگه موهای بلندی داشتم یا اخلاقای دخترونه داشتم یا تیپای دخترونه میزدم ینی منو دوست داشت؟بازم منو مث خواهرش می دید ؟همه میگن خیلی لاغر شدم و زمین تا آسمون با قبلم فرق دارم همیشه فک می کردم اگه لاغر شم می تونم توجه جنس مخالف و جلب کنم ولی هیچی هیچی هیچ مردی از من خوشش نمیاد با اینکه می بینم زشت تر از من و چاق تر از من تو رابطن ولی واقعا حالم بده اینکه یکی و بخوای مدام بهش فک کنی ولی اون نخوادت و هر روز باید لبخند بزنی و وانمود کنی حالت خوبه و درمورد روابطش با اون دختره نظر بدی و با دختره هم دوس باشی و هر سری ببینیش واقعا عذابه از نظر خودم قیافم زشت نی من خودمو دوس داشتم حالم خوب بود تا اینکه تو این مرداب گیر افتادم افسردگی شدید گرفتم مدام خودمو مقایسه می کنم استایل و ی وقتایی تغیر می دم تا ببینم نظرش چ جوریه ولی وقتی به چشمش نمیام واقعا حالم بد می شه دلم می خواد برم و دیگه نبینمش ولی توانایی همچین کاریم ندارم اینکه برام با ارزشه و من هیچ ارزشی براش ندارم برام وحشت ناکه باخودم گفتم اولین نفری ک بهم پیشنهاد داد باهاش اوکی می شم ولی فک کردن به همچین موضوعی برام عذابه چون می دونم ک براش مهم نیس …
عشق ی طرفه واقعا وحشت ناکه
یکیو دوست دارم که یکی دیگه رو دوست داره:) چقدر عجیبه این دنیای لعنتی
الان ک دارم اینو مینویسم همین الان بهم گفت دیگ نمیخامت اوونم چرا بخاطر اینکه میگفتم باید اولویت زندگیت من باشم و اینکه دوس نداشتم جواب پسری رو بده اینارو اسمشو میزاشت گیر:) هر روز به احساسمو همچیم میرید ۱ سالو نیمه باهاشم هر روزش دعوا بود ولی من هر روز عاشق تر از دیروزم بودم و اون گفت بخاطر این چیزات دیگ نمیخام باشی نباشی خوشحال ترم نمیدونم چیکار کنم به کی بگم!؟ نامزدمه گفت دیگ نمیخامت هر روز بهم هزار تا فوشو بدو بیراه میگفت هر چی ک فکرشو کنید از ببند دهنتو تا سیکتو بزن و حوصلتو ندارم و خیلیی چیزای دیگ نظرات همتونو خوندم راست میگید عشق چیز چرتیه از خود بی خودت میکنه نمیتونم دیگ فراموشش کنم نمیتونم به کسی دیگ حس داشته باشم من یه مردم برای اولین بار اغوش و بغل عاشقانه رو با نامزدم تجربه کردم حتی توی این همه سال زندگیم با دختری نبودم نخابیدم همچی اولمو با نامزدم تجربه کردم ک محرم هم بودیم حالا با این حجم وابستگی چیکار کنم شدم مثل این مرده های متحرک نه غذا میخورم نه میتونم جایی برم فقط سیگار میکشم همین تمام موهام سفید شدن جون مادراتون عاشق نشید ازدواجم نکنین من هر چی داشتمو دادم رفت الان از نظر مالی هم صفر شدم همه جوره صفرم بدبخت شدم:) میگن پسر خوب نیست!! خب اشغالا این پسر خوب قدرشو دونستین؟ حتما باید لاشی شیم ولتون کنیم به فکرمون باشید؟ من یه دریا ریختم پا گلم پلاسید:) از بچگی تا الان مشکل داشتم ن پدری ن مادری فقط دلخوشیم همین بود میدونس دلخوشیمه ازم گرفت دلخوشیمو الان تنها چیزی که ارومم میکنه مردنه:) که منتظر مرگ نمیمونم خودم نزدیکش میکنم فردا پس فردا:)) خدا نگهدار دنیای بد
من از یازده سالگی عاشق برادر زاده دامادمان شدم
ولی چهار سال ازم بزرگتره من الان ۱۴ سالمه اون ۱۸ سالشه واقعا برای من تو این سن زوده ولی داغون
هنوزم بهش نگفتم دوسش دارم
چیکار کنم؟
سلام از همه عجیب تر خوش امدن من از فردیه که بهترین دوستم عکسشو بهم نشون داد اولا ازش بدم میومد اما کم کم ازش خوشم اومد پنج سال ازش خوشم میاد گاهی بهش پیام میدم با ایدی های مختلف اما هر بار بلاک شدم با خودم حرف میزنم انگار با اون حرف میزنم و پنج سال با اسمش سر کردم الان دوست دارم فراموشش کنم چون ممکنه به مرز دیوانگی برسم اخه من چی کم دارم دعا کنید فراموشش کنم و یه زندگی جدید شروع کنم برای شما هم همین ارزوه رو دارم
من عاشق یه نفر شدم که بهم ثابت کرد دوسم داره اما تو اون زمان من هیج حسی بهش نداشتم بعد از رفتنش فهمیدم که بد جور پا بند به عشقش شدم حتی بعد از اونم کسایی بودن که واقعا دوسم داشتن اما من بخاطر اون دل اونا رو شکوندم الان هنوز امید دارم که اونم شاید دوسم داشته باشه اما فک نکنم حتی دیگه بهم فکر هم کنه خیلی سخته کسی بهت بگه دوست داره و تو بخاطرش کاری نکنی و بعد از این که رفت بفهمی تو هم اینقدر دوسش داشتی که الان دیگه ملکه ذهنته تو هر جایی که میری به یادشی و دوس نداری به کسی جز اون فک کنی کسی جز اون کنارت باشه از خدا میخوام یا تا چن سال دیگه بهش برسم یا فراموشش کنم
همیشه از اولش یکطرفه نیست…یکبار خودش میاد عاشقت میکنه و خودشم میکشه کنار
ولی عشق خیلی شیرینه، حسی که هیچوقت با هیچ اتفاق دیگه ای بهم دست نداد…صدبار برگردم عقب باز عاشقش شدن و انتخاب میکنم...با عشقش زندگی کردم، بهترین لحظه های زندگیم و مدیون عشقش بودم.حیف که سهم قلب بیچارم نبود…
۶ سالم بود…با پسرخالم خیلی صمیمی بودم و دوستای خوبی بودیم،کم کم این دوستی برای من به عشق یه طرفه تبدیل شد؛راستش الان نه سال گذشته و رابطمون داره سرد میشه..سعی کردم برش گردونم به همون قبلا ولی نشد…با همه خوب رفتار میکنم غیر از من…خیلی باهام بد رفتار میکنه؛۱ سال ازم کوچیک تره..حالم اصلا خوب نیست
با اینکه میدونم ینی احساس میکنم ازم دوری میکنه دوسم نداره ولی باز لحظه شماری میکنم واسه دیدنش وقتی پیشمه فکر میکنم خوشبخت ترین ادم روی زمینم ولی وقتی میره دلتنگی های من شروع میشه فکر کردنای من شروع میشه گیر میدم دعوا میکنیم اصلا ی وضعی میشه فکر خودکشی میلد سراغم همه اینا کنار من فقط از اخرش میترسم اگه نشه میمیرم یا با کسی دیگه ببینمش فکرش هم سخته تجربه بدیه
من 33سالمه تا حالا عشقو تجربه نکردم الانم که عاشق شدم احساس میکنم ی طرفه هست ولینمیخام باور کنم میگم شاید درست شه اخه سخته واقعا بدون اون نمیتونم بدترین روزای عمرمو دارم میگذرونم همیشه از همه فرار میکنم دوست دارم تنها باشم بهش فکر کنم فکر کردن بهش هم لذت داره ولی در کل اگه نشه اخرین باریه که ب کسی نزدیک میشم دیگه اینکارو نمیکنم
سخته دیوونه و عاشق کسی باشی که اصلا به تو فکر نمیکنه واین یه طرفه هست به هیچکس نتونی بگی
بریزی تو خودت بسوزی و بسازی
نابود شدن به معنای واقعی=عشق
من خودم چهار سال شدیدا عشق یه طرفه داشتم و اینکه دخترم تقریبا ازم خوشش میومد اما رفتم خواستگاریش خیلی خودشو میگرفت زنگ زدم گفتم بیخیالشو
الانم بیخیالشم
یا علی بگو بلند شو
وقتی کسی قدرتو نمیتونی دلیلی نداره بهش فک کنی
من عاشق دختری به اسم مریم شدم و بعد از سه سال فهمیم که اون منو دوست نداره چون اون منو دوست نداشت شکستم طوری شکستم که امروز میخام خودمو دار بزنم و پیش کسی که دوستش دارم برم مامان وبابا وخدایم
عشق سخت ترین درد دنیاست
سلام
من دوساله که عاشق دختر دایی دختر عموم شدم اولش فکر میکردم که اونم دوسم داره اما بعد فهمیدم اگه تو دنیا از یکی بدش بیاد اون منم بعد فهمیدم که رل زدهخیلی ناراحت شدم بعد رگمو زدم میخواستم بمیرم اما زنده موندم افسردگی گرفتم فقط آهنگ غمگین میندازم و زل میزنم یه جا
لعنت به عشق
ولی نمی تونم باورکنم که بهم حسی نداشته کلا خوددرگیری دارم وهیچی و باور ندارم نه نگاش نه حرفایی که داخل اینستا زد نمی دونم کلا سردرگمم از یه طرف هم عذاب وجدان اینو دارم که بهش توجه نمی کردم فک می کنم شاید واسه همینه که این حرف هارو زد بهم
ولی بازهم غیر ممکنه خودش گف که عشقش رفته با یکی دیگه و خب منو که نمی گفت نمی دونم باید کدومشو باور کنم اما الان چیکار کنم واقعا با این وضعیت کنار بیام از این سردرگمی دربیام بشینم درسمو بخونم
سلام
راستش من ۱۸ سالمه عاشق کسی شدم که اصن نمیدونه بهش حس دارم حتی بهش توجه هم نمی کردم وقتی میدیدمش فقط درحد چندتا نگاه کوتاه اما اون زیاد بهم زل میزد و رفتاراش یه جوری بود من اوایل بهش حسی نداشتم اما کم کم یه مدت که ندیدمش حس کردم که دلم گرفته فهمیدم که عاشقش شدم وقتی بهش حسی نداشتم همیشه میتونستم خیلی راحت ببینمش ولی بعد که عاشقش شدم تمام دنیا دس به دست هم میداد که نبینمش با اینکه بهش توجه هم نمی کردم اما وقتی بود یه حال خوبی داشتم تا اینکه سعی کردم باهاش بیشتر آشنا شم از اقواممون هست داخل اینستا بهش پیام دادم معرفی نکردم خودمو ولی باهم صحبت کردیم و تهش گف که یه زمانی عاشق یه دختری بوده که الان ازدواج کرده اولش عکس العملی نشون ندادم ولی کم کم حرفش داغونم کرد چون فهمیدم همه نگاه هاش دروغ بوده من که حسی بهش نداشتم حالا درگیر یه عشق یه طرفه شدم که نمی تونم فراموشش کنم جالب اینجاس که کنکور دارم امسال فشار خانواده برا پزشکی قبول شدن حالم خیلی بده نمی دونم واقعا باید چی کار کنم
آیینه ها خسته شدن صب تا شب جلو آیینه ام باعث شد از خودم متنفر شم من نگاش نمی کردم چون مطمئن نبودم عاشقشم یانه نمیخواستم وابستش کنم اما اون برعکس نمی دونم باید از اون عصباانی باشم یا خودم
عشق یه حس لنتیه اگ دوطرفه باشه میتونه خیلی شیرین باشه ولی اگه ی طرفه باشه میتونه نابودت کنه
نمیتونی خلاص شی از این وضیت باید یاد یه آدم نامردو همیشه با خودت اینور اونور بکشی
من همونیم که عاشقم شد ولی حسی بهش نداشتم.منم در عذابم که اینجوری کسی رو عذاب دادم.چون ج نه بهش دادم.من چرا حالم بده؟غصه اونو میخورم.
اونهایی که میگم عشق الکیه چون تجربه نکردن یا اگر تجربه کردن دارن انکار میکنن
خدم عاشق یکی هستم خیلی هم دوسش دارم
الانم داشتم اهنگ میریختم سایت شما اومد واردش شدم کلی داستانا بود کلی قشنگ بود
کیف کردم البته خیلی هاش دردناک بود ولیکن چه کنیم
منم این تجربه هارو داشتم
الیته یه طرفه نبود دو طرفه بود ولی نمدونم چی شد اول اون دنبال من بود ولی این اخری ها من دنبال اون بودم
و اون ازم دوری میکرد
خلاصه اون عشقه من تمومش کردم ولی خو ۱ سال با هم بودیم الانم که با یکی دیگه هستم ، هنوزم یادم میاد باهم بودنامونو
هنوزم بعضی شبا پروفایلشو چک میکنم هعییی نگم بهتره
من چی؟ من که عاشق پسری شدم که گی عه … اونم میگه دوست دارم اما اون منظورش دوستیه ….. کاش هیچ وقت نمیشناختمش
من ۱۹ سالمه الان ۷ ساله که عاشق پسر همسایمون شدم اما خودش نمیدونست و منم نتونستم بهش بگم الان سه ساله که نامزد کردم اما اون همسایه دیوار به دیوارمونه میام که بهش فک نکنم اما میاد جلو چشمم
این موضوع خیلی اذیتم میکرد تا اینکه یکماه پیش بهش جریانو گفتم و فهمیدم که عشقم یه طرفه بوده
اما نمیتونم فراموشش کنم خیلی هم خودمو سرگرم میکنم اما نمیشه
سرکار که هستم همش فک میکنم الان ممکنه بیاد و ببینمش از حیاط که میام بیرون فک میکنم الان اونم میاد و میبینمش
دارم دیوونه میشم
کاش برا چند لحظه هم که شده نیاد تو ذهنم
چقد نظر راجب عشق یه طرفه نوشتید
در هر حال خیلی بده فقط یه طرف احساس داشته باشه
و واقعا عمر ما کوتاهه باید زندگی کنیم و همه زندگی رو صرف یه عشق خیالی و یکطرفه نکنیم زندگی ادامه داره
کلی چیزای قشنگ وجود داره تازه تنها بودن بهتره و این یعنی آزادی. بدون اینکه نظر کسیو بدونی فقط خودتیو خودت بجای عشق ورزیدن یه جوجه کاسکو یا یه لوتینو بگیر بزرگش کن و از معشوقتونم خیلی بهتره
با سلام و احترام خدمت مدیر این سایت..میخاستم بدونم که چرا نظر بنده که دیروز اول صبح هم ارسال کردم هنوز منتشر نشده؟ لذا خواهشمندم که رسیدگی بفرمائید.. با تشکر فراوان
منم عاشق شدم.
عاشق یکی که عاشقم نیس.
عشق یکطرفه واقعا خیلی بده.
من 13 سالمه،از وقتی دیدمش عاشقش شدم،با هم هم مدرسه ای بودیم و همکلاسی،همیشه با رفتارام بهش میفهموندم که عاشقشم خودشم اینو میدونست،خب اون خودشم همش باهام یه طوری رفتار میکرد که من با خودم میگفتم ٪100 عاشقمه.
اون واقعا زیباترین پسری بود که تو کل زندگیم دیدم.
عشق من بهش بی پایان بود…
عشق پنهونی من همینطوری گذشت و نتونستم تو طول 7 سال عشقمو بهش بگم.
از طرفیم یکی از همکلاسیای دیگه مون که من به شدت ازش بدم میومد عاشقم شد،اون همش منو اذیت میکرد،حالا فکر اینکه عاشقم بشه نمیدونم از کجا به ذهنش اومد.
من چون محمد حسین(عشقم)و خیلی دوسش داشتم نمیتونستم ازش بگذرم و واسه همین به همون پسره که ازش بدم میومد جواب رد دادم،اون همش به رفیقام میگفت که بیان بهم بگن که دوسم داره اما من تصمیمو گرفته بودم و هر بار بهش جواب رد میدادم.
همینطوری گذشت تا وقتی که من رفتم کلاس هفتم و کلاسای دخترا و پسرا از هم جدا شدن و من کمتر عشقمو میدیدم.
تابستون همین امسال بود(سال 1400)که نتونستم دیگه تحمل کنم و به سختی و از طریق همون پسره که دوسم داشت تونستم شماره عشقمو گیر بیارم.
به اون پسره گفتم که فقط میخوام یه حال و احوالی از محمد حسین بپرسم.
با اینکه شماره عشقمو داشتم اما خجالت میکشیدم که بهش بگم دوسش دارم.
مجبور شدم تو یه گپی تو روبیکا به یه نفر بگم که بره و به عشقم بگه که دوسش دارم و اونم این لطفو در حق من کرد و رفت بهش گفت.
بعد حدود 1 هفته محمد حسین پیامشو سین کرد و اومد پیویم تو روبیکا.
منم که داشتم ذوق مرگ میشدم تمام حرفامو بهش زدم،ولی اون در کمال بی تفاوتی بهم گفت که من مثه آجیشم و اون عاشقم نیس.
به شدت افسرده شدم،شب و روزم اونو در کنارم میبینم،
جالب میدونین کجاست؟!اینجاست که خواهر عشقم که 1 سال از ما بزرگ تر بود همش منو زن داداش صدا میکرد و من خودم و فقط و فقط با محمد حسین میدیدم.
ولی حالا ازش سرد شدم.
حتی امروزم که داشتم از مدرسه بر میگشتم دیدم با رفیقاش جلوی در مدرسه بودن.
و من با اینکه خیلی خاطرشو میخواستم اما خیلی ساده و بی تفاوت از کنارش رد شدم بدون اینکه حتی بهش سلام کنم.
اون قلب منو شکست،نمیتونم ببخشمش،نمیتونم فراموشش کنم.
با امسال عشقی که بهش داشتم 9 ساله شد،9 سال عشق و دوری،کم نیست که.
ولی من دیگه ازش زده شدم،چه شب ها که بخاطرش گریه کردم و اون حتی از گریه هام خبر هم نداشت.
براش آرزو میکنم که همیشه سلامت باشه و به اونی که میخواد برسه و عشقش دو طرفه باشه.
عشقم،ازت نمیگذرم،ولی نفرینتم نمیکنم،همین که دیگه تو این دنیا کسی اندازه من دوست نداره برات کافیه…
ای خدا آخه من چه کنم من ۱۵ساله عاشق یکی شدم که ۲۰سال ازم بزرگتره خیلی خیلی خیلی دوسش دارم میمیرم براش میدونم محال و غیر ممکنه بهش برسم آخه من چه کنم
حکایت عشق و اذیت بعدش این که بعضی ها وقتی فهمیدن که کار خودشون رو کردن و گیرت انداختن بازی در میارن.
رفتارشناسی آنها:
(این منافقان) در مثل مانند شیطانند که انسان را گفت: به خدا کافر شو، پس از آنکه آدمی کافر شد بدو گوید: از تو بیزارم، که من از پروردگار عالمیان سخت میترسم.
حالا فرض کنید شیطان فرزند داشته باشه. فکر نمی کنید همین کار رو می کنند؟ وقتی که مسلط شدن؟ وقتی که فهمیدن دارنت؟
سلام. من دختری ۱۷ساله هستم. نمیدونم از کی عاشقش بودم ولی اینو میدونم که در ۱۳ سالگی فهمیدم که این دوست داشتن عادی نیست و من عاشقشم.اون شخص پسرعموی منه و تقریبا ۸ سال از من بزرگتره. اون از وقتی من بدنیا اومدم به من محبت میکرد حتی مامانم میگه وقتی بدنیا اومده بودی بعد چند روز با ذوق و شوق و کلی التماس اومده بود که تو رو ببینه .هروقت برام ازش میگن قلبم بی قرار میشه. این محبت هاش تا ۱۲ سالگیم ادامه داشت اون وقت ها نمیدونستم عاشقشم تا این یروز دیدم که نسبت بهم سرد شده ، دیگه جواب سلاممو نمیده ولی فقط و فقط با من اینکار رو میکرد چون به چشم میدیدم که با بچه های دیگه خوبه . همون موقع ها که نسبت بهم سرد شد فهمیدم عاشقشم. یه سال تمام فکر و ذهنم شد اون تا وقتی که ۱۴ سالم شد و تصمیم گرفتم که فراموشش کنم . کم کم جنگ بین قلب و ذهنم شروع شده بود ولی این جنگ زیاد دووم نیورد چون در یکی از روزهای فراموش کردنش دوباره دیدمش ولی اینبار سرد نبود و شده بود مثل بچگی هام. نمیدونم به خاطر ذوق اینکه ماشینش رو فروخته بود و یه ماشین دیگه خرید بود باهام خوب بود یا دلیل دیگه ای داشت. ولی همین اتفاق باعث شد دوباره احساس قلبیم نسبت بهش اوج بگیره تا الان که ۱۷ سالمه. نمیدونم چی کار کنم هیچی نمیدونم . به همین اسونی عاشق شدم و الان نمیدونم چی کار کنم. حتی نمیدونم که اون عاشقم هست یا نه یعنی حتی نمیدونم که این عشق یه طرفه اس یا نه…
سلام من دختری ۱۸ ساله هستم و حدود ۳ سال پیش با پسری که الان۲۵ سال دارن اشنا شدم ایشون از اول به من میگفتن که قصد ازدواج دارم باهاتون ولی وقتی حرفش رو میارم مدام بهانه میارن که باید کار پیدا کنم و فلان به خودم میگن دوست دارم و اخرش مال همیم ولی وقتی از ازدواج میگم میگن موقعش نیست و هی طفره میرن خانوادم از جریان ما خبر دارن ولی وقتی خواهرم میرن از ایشون جزیان رو بپرسن ایشون اصلا جواب نمیدن و الان حدود یک ماهی هست که نه ایشون پیامی دادن نه من ازشون سراغی گرفتم من رو توی بلاتکلیفی میزارن و اصلا نمیدونم چیکار کنم از طرفی هم خواستگار دارم و نمیدونم چیکار کنم میشه راهنماییم کنید
من از پنج سالگی عاشقش بودم اونم از بچگی عاشق یکی دیگه بوده مال اونا دوطرفست همین کم آزاری نیست درسته هنوز نتونستم فراموشش کنم ولی هنوزم دارم حسرت میخورم و گریه میکنم بخاطرش تو زندگیم همه چیزمو از دست دادم پیشنهاد میکنم اگه اولاشه فراموشش کنین چون عمیق که بشه سخته. عشق یطرفه عذاب محضه 🙂
به نام خدا من دانشجو ۲۳ساله ام من عاشق شدم الان دیگه نیستم کی گفته عشق از ته دل آدمه …هواست باشه عشق ته دل هوس و هوس متعلق به شیطان ول کن بابا آدم بیکار عشقش میاد
من میرینم عشقم میرینه عشقی که برینه میخوام چیکار
بقرآن راست میگم گوش بده طرفی بقولا عشقه خودش جوری جلوه میده که بیاد تو دلت هه ایی آدما لاشین
کاش میشد
حرف نگاه چشمام هارو
را فهمید کع دل به مال مردم
ندیم
ولی خیالت تخت ما مال
مردم خور نیستیم
تو بخند و شاد باش
مهم نیس که این دل
برام دیکه دل نمیشه….
من عاشق یه دختری شدم که دو سال از من کوچیکتره و با هم تو یه شرکت کار میکنیم روم نمیشد که بهش بگم دوست دارم تا اینکه یه خانومی که از قضا فامیل نزدیک دختره بود اومد بهم گفت که یه چیزی میخواد بهم بگه ولی قول بده راستشو بگی منم گفتم باشه بگو بهم گفت تو دلنیا رو دوست داری (اسمش بود) گفتم آره. از کجا میدونی؟ گفت کاملا تابلوئه که دوسش داری آخه من همیشه موقع کار زیر چشمی به اون نگاه میکردم و اون همیشه منو میدید
بعدش بهم گفت دوسش نداشته باش فراموشش کن چونکه نشدنیه گفتم چرا گفت که اون از یکی دیگه خوشش میاد اولش فک نمیکردم راست گفته باشه تا اینکه روز بعد دوباره رفتم پیشش و بهش گفتم حقیقتو بهم بگه، با خنده بهم گفت اگه میخوای باورت شه باشه به جون پسرم به یکی دیگه علاقه داره وقتی این حرفو بهم زد خیلی ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم بهش گفتم اسم پسره چیه گفت نمیتونم بهت بگم هر چقدرم اصرار کردم فایده نداشت که نداشت گفتم لااقل بگو پسره فامیلشه یا نه؟ بازم هیچی نگفت بعد بهم گفت میدونم فراموش کردنش واست سخته ولی فکرشو از سرت بنداز بیرون چونکه عشق یک طرفه به درد نمیخوره من صلاحتو میخوام چونکه میدونم احساساتت پاکه و پسر خیلی خوب و خوش اخلاق و سر به زیری هستی و من مثل پسرم دوست دارم ولی به خاطر خودت میگم فراموشش کن. تازه بهم گفت که منم تو جوونی عاشق یه پسری شده بودم ولی هیچ وقت بهش نرسیدم. بهم گفت اگه میخوای شانستو امتحان کن (منظورش این بود که به دلنیا بگه) ولی من اصلا قبول نکردم چونکه میدونم شانسم زیر صفره. بهش گفتم امیدوارم با هر کی که خوشش میاد و باهاش ازدواج کنه خوشبخت بشه با اینکه قسمت من نشد بهم گفت تو هنوز خیلی جوونی و میتونی دوباره عاشق یه دختر دیگه بشی بهش گفتم دلنیا اولین و آخرین عشقم بود از حرفم ناراحت شد بهش گفتم دیگه هیچ وقت ازدواج نمیکنم حتی اگرم ازدواج کنم مطمئنم ازدواجی موفقی نمیشه چونکه وقتی بخوای با کسی که دوسش نداری تشکیل خانواده بدی نمیتونی زیاد بهش محبت کنی و هر چی که ازت میخواد و براش فراهم کنی حتی اگه سخت باشه در صورتی که اگه اون دختر دلنیا بود حاضر بودم حتی جونمم واسش فدا کنم
دوستان اینو بدونید عشق یه طرفه خیلی بده و مطمئنم خیلی از شما حالتون مثل من خرابه ولی هر چقدرم که سخت باشه باید کسی که تو رو اصلا نمیخواد رو فراموش کنی. فقط از خدا دو چیز میخوام:
یکی اینکه دلنیا رو فراموش کنم
دوم اینکه هیچ وقت وابسته و عاشق هیچ دختری نشم
میخوام بگم من خیلی از همتون فرق دارم من با کسی که عاشقشم ازدواج کردم ولی هرروز زجرم میده ن میتونم برم ن بمونم ن بخندم ن گریه کنم خیلی حالم بده با اینکه راه برگشتی ندارم ولی دوست دارم فراموشش کنم درسته باهاش زندگی میکنم فقط بگید چجوری حسمو بهش از بین ببرم،گ
همه این علائمو دارم بیش از حد باهاش خیالبافی میکنم و واقعا داره بهم لطمه میزنه همه جا پیش خودم حسش میکنم و همه رو شبیه اون میبینم میدونم فهمیده ک که بهش علاقه دارم ولی ازم فاصله میگیره و خیلی سخته خیلی خیلی
یادم نیس از کی دوسش داشتم فکر کنم از ۶ سالگی….گفتم بزرگتر میشم یادم میره اینا چرته من الان بچم…حدود ده سال شده دیگه! هنوز فراموش نکردم…دائم میبینمش و نمیتونم فراموشش کنم…نمیدونم حسش نسبت بهم چیه ولی ترجیح میدم فکر کنم یه طرفس تا اینکه یهو ضربه بخورم…ولی واقعا من خودم طوری رفتار میکنم که انگار نیست و وجود نداره..ازش دوری میکنم ..بهش نگا نمیکنم دقیقا مثال با دست پس میزنم با پا پیش میکشمم اینکه میگین عشق چرته و عاشق نشین درس نیس واقعا اینا دست خود آدم نیس…حالم داغونه…هنه صبر و تحمل پای این قضیه س و با هر مشکل کوچیوی بهم میریزم…میخوام یه مرحله به اون مراحل اضافه کنم…جنون…من واقعا دراستانه دیوونگیم…اخساس میکنم همه دنبال نابودیمن توهم میزنم نمیتونم شبا مثل یه ادم معمولی بخوابم…بی دلیل عصبی میشم…دعا کنین بمیرم یا فراموش کنم
عشق زیبا تمرین چیزی هست که تو این دنیا وجود داره عشق به زندگی معنا میده
ولی
عشقی که اساسی و قلبی باشه عشقی که پر و بال داشته باشه و وابسته به اجتماع نباشه عشقی که از درون بجوشه
احساس احمق بودن می کنم از اینکه از کسی خوشم اومده که از من خوشش نمیاد شاید واقعانم هستم دارم سعیمو می کنم فراموش کنم گمونم تو مرحله ۴ ام
اگه نبینمش حله
اگه نبینم…….
از کوچیکی باهم بزرگ شدیم (دختر خاله و پسر خاله بودیم ) تو دوران طفولیت خیلی لج بودیم بزرگ شدم چشم باز کردم دیدم تموم دنیامه واقعا نمیتونم کسی رو جز اون کنار خودم تصور کنم خیلی شاد بودم با همه میگفتم میخندیدم الان گوشه گیرم افسرده شدم افتادم گوشه اتاق از شاگرد اولی امدم جز شاگرد ضعیف بهش گفتم میگه بهت حسی ندارم تو مث داداشمی واقعا دارم دیونه میشم برام آرزو مرگ کنید بخدا همین الان دارم پیام مینوسم گریم گرفت از این همه تنهایی واقعا کاش خدا منو بکشه یا بهش برسم
خدایا از ته دل میگم منو بکش
وضعيت من از همتون داغون تره
فك كنم عاشق يه پسر شدم كه ٧سال ازم كوچيكتره تا حالا هيشكي رو اينقد دوست نداشتم
به نظر من عاشق نشید
همین دیروز باهم حرف زدیم به هم پیام دادیم گفت دوست دارم چون مس بود چیزی حالیش نبود ولی گوه تو عشق همه پسرا لاشی شدن عاشق پسرا نشید.
✨عاشق نشید✨
کسی که بخوادتون هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی تنهاتون نمیزاره
کسی هم که نمیخوادتون ارزش لحظه ای غم و غصه و پیر شدنتو نداره
شاد باشید
کسی یه آدم افسرده رو دوست نداره
اول از همه خوب باشید و بعدش همه جوره تلاش کنید بهتر و قوی تر از دیروزتون بشید
دنبال عشق هم ندویید و بزارید خودش پیداتون کنه
به اینم فکر کنید که میخواید یه جوری زندگی کنید که تو 70 سالگیتون لبخند بزنید و آدم خسته ای نباشید ، آدمی باشید که شناسنامش میگه 70 سالشه ولی هنوز دلش جوونه
لیاقت خودتونم بدونید تو میتونی خیلی عالی باشی و عالی زندگی کنی
لیاقت آدمای تکرار نشدنی زندگیتونم بدونید (خانواده)
هر وقت اینا بشه باورتون به شادی و آرامش میرسید
منم یه دوستی داشتم عاشق معلمش شده بود
توهم میزد میگفت هرجامیره اونو هم اونجا تصور میکنه میگفت هرکیو میبینه احساس میکنه شبیه اونه میگفت همش باهاش خیالبافی میکنه و گاهی وقتا احساس میکنه که یه روحی هسته و وارد خونه اون شده و زیر نظرش داره بعضی اوقات میگفت که باهاش تله پاتی ذهنی داره
به حدی که ما میگفتم این شیشه ای چیزی میکشه
ولی معلمش از این متنفر بود
چ قصه غمناکی
من باچشمای خودم درد کشیدنا و سوختن های یکی رو دیدم
یه عشق متفاوت.
۲۱ سالم هست خانوادم یکی از فامیل های خیلی دورمون که فقط یبار از دور دیدمش بهم معرفی کردن و گفتن میخایم برات خاستگاری کنیم من هیچ حسی بهش نداشتم و گفتم فعلا نه اما با اصرار خانوادم راضی شدم تا برن خاستگاری اما جواب رد دادن خانواده اون من میشناختن اما خودش نه اولش با قضیه کنار اومدم تا اینکه شنیدم با پسر عموش نامزد کرده نمیدونم یه حسه خیلی بدی داشتم وقتی شنیدم .چون فراموشش کرده بودم آخه. همه چیز داشت تموم میشد تا اینکه از نزدیک دیدمش و اون هم برای اولین بار منو دید و حالا بود که واقعا عاشقش شده بودم ولی چه فایده هرشب با فکر اون خوابم میبره به امید اینکه برگرده واقعا من دیونم من موندم یه عشقه یه طرفه واقعا روزای سختی سپری میکنم آوردم داخل سایت شاید بتونم فراموشش کنم اما نمیدونم چرا هنوز امید دارم برام دعا کنید تا بهش برسم اما فقط یه رویاست رسیدن
میشه گفت:اگه عاشق کسی باشی که چه عاشقت باشه،چه عاشقت نباشه مهم نیست دیگه اصلا به درک مهم اینه ت دوسش داری، وقتی دوسش داری. یثانیه برات نباشه غموغصه گریبانگیرت میشه به نظر من فراموش کردن خیلی بهتره، تا اینکه سربار یکی باشی و نخوادت یا به زور تحملت کنه، دنیا به این بزرگی ی وجب اینور بهتر از اونم میتونی پیدا کنی هرچند به بهترو بدترم نیست چون تو خر عاشق همون.
چند روز پیش ی متنی خوندم طرف دوستدخترش تا حدجون میخواست ولی با ی پسر دیگه دیدش ولی بجا اینکه فحشو ناسزا بکضه بحثو گفت مگه من چی واست کم گذاشتم مگه جنگه بخوای از همه تایمت واسه لاس زدن استفاده کنی اخه آدم چقدر میتونه کودن باشه که ی رابطه ۴ ساله ۲ ساله اصلا بگو ۸ ماهرو خراب کنی واسه چی وقتی تو بهترین تایم انتخابش میکنی توی بدترین تایمم باید کنارش باشی ،
بیتفاوتی به کسی که دوست داره مثل به نظر من از فاحشگی بدتره،طرف داره واست میمیره لعنتی طرف توی همین پستا توی ۱۳ سالگی عاشق یکی شده یکیو دوست داره که هنوز هیچکی نمیدونه بجز اون مادرخشگلی که بهش درخواست رد داده.
یچی یادتون باشه هیچوقت عمرخودتون حتی حتی برای ۱۰ دیقههم واسه چیزی مال شما نیست نباشید دریا بدونه بارون خشک نمیشه بوالله
الان قول میدم همتونم هنوز دوسشون دارین ولی پاک کنید بیلبندازین تهقلبتون بندازینش بیرون دیه کذشتهها گذشته فکر به گذشته پیرت میکنه.
من خودم توی ایام کنکور عاشق یکی شدم بگم پشیمونم دروغه ولی واسه خودم هروز تٱسف میخورم به خدا نه واسه تایم که از دست دادم پاسه اینکه عشقم یکطرفس عشق ی طرفم میشه تُف سربالا همش تو صورت خودت خالی میشه اون چیزی بهش نمیاد.
من میدونم به دردم نمیخوره چون دوسم نداره ولی ناموصن من برگردم اول همونو باز دوست دارم همین ۸ ماه بگرده اول من باز دستمو میزارم رو اون.
باید کسیو دوست داشته باشی که دوست داشته باشه وگرنه بخوای کسیو دوس داشته باشی بعدا غمشو بخوری به نظرم من از تفالهچایم بیارزشترع
شاید یکی عاشقتون باشه و شما خبر ندارین وقتی کسی که عاشقته دوسش داشته باشی قول بهت میدم زندگیت از این رو به اون رو تغییر میکنه اصلا سرتاپا پیشرفت میکنی.
وقتی عشقت بجز خودت به کسی دیگم فکر میکنه بع نظرم یا اونقدر خوبشید که به هیچکی فکر نکنه یا همونجا ولش کنید چون ناموصن زشته یکی دوست داشته باشه و تمام درهای خیانت کردنو از خودش بسته باشه خودتم مطمئن باشی از حسش بعدش با یکی دیگه بلاسی ته خانواده خراب بودنه چه دختر چه پسر لعنتیییبببببی طرف تا سرحد مرگ واست میمیره فکرش پیشته ۲۴ ساعت روز ت چی ژرف ۹ ماه پاته بیهیچ کاری ت ولشکنی یا گولش بزنی با یکی دیه باشی ته خرابهبازیه ناموصن .
بهتون قول میدم اون شخصیت و اخلاقی شما پسند میکنید هزاران هزار ریخته اما رابطه مثل میدون مین میمونه اشتباه جا قدمتو انتخاب کنی کارت تموته ی افسردگی ساده ترو نزدیک ۲ سال میندازه عقب
لطفا الکی یه کسی قول ازدواج ندید قول دوست داشتن ندین تروخدا الکی نگید دوست دارم ژرف عاشقتونه خام خام مثل بچه ۴ ساله تازه میخواد شماها شکلو ظاهرشو بسازید ولی با ی بیتوجهی یا ی بی کار اشتباه اون فرد تا اخر عمر شما گنجانده میشد تو قلبش و اهنالش پدر خودتو خانوادتو در میاره چون عشقش پاک بود ❥∞
ایشالله ایشالله همتون به عشقتون برسید و اگه از دستش دادید یکی بیاد که حتی دیدن ساعتم فراموش کنید چه برسه به غموغصه. ♡
سلام من از وقتی که یادم میاد عاشق یه پسری بودم شاید اون موقع که عاشق شدم اصلا معنی عشقو نمیدونستم فامیل دور مون میشد اولا برای هم دیگه می مردیم هی اون به من نگاه میکرد تا سن 8سالگیم اینجوری گذشت اون ۴ سال از من بزرگتر بود تا یک سال بعد اون موبایل خرید بعد دوست ختر داشت بعد بازم بااینکه رفیق بازی میکرد از من خوشش میومد بعد از اون موقع مادرو پدرمن یه مدتی از هم جدا شدن از اونجا که اون فامیل دور مامان من میشد و من هم پیش پدرم بودم یه مدت هم دیگه رو ندیدم تا باز مادر پدرم آشتی کردن دختر خاله مامانم مارو شام دعوت کرد اوناهم بودن دیدم داره باسن قیاف میگیره بعد من که همش دوست داشتم نگاش کنم سعی خودمو کردم نگاش نکنم واقعا گناه داشتم آخه یه مدت هم بود از هم دور شده بودیم موبایل دختر خاله مامانم رو گرفتم بعد از شانسم عکس داشت تو موبایلش با تمام علاقه نگاه میکردم و اصلا نگام نمیکرد مامان بابام از هم جدا شدند سر این ناراحت نبودم اصلا فقط اونو ندیدن برام سخت بود بعد مامان بابام تصمیم گرفتن یه زمانی بریم خونه مامانم بریم بعد یه بار دیدمش اومد تولد مامانم شب خانواد گی رفته بودن پارتی تا ۵ صبح برای همین دیر اومدن بعد دیدم چقدر علاقه مند شد به من نه موبایل دست نمیگیره ولی باز زیاد نگام نمیکرد بعد باز ماخونه مامانم میرفتیم زد مامان با همشون دعوا کرد رفت و آمد جمع کردن من موندم با هزار آرزو از وقتی دعوا کردن دیگه نمیخواستم برم خونه مامانم ولی باز میگفتم یه روزی می بینمش تا بابام گفت دیگه اونجا نمیرید اومد به هر چی رازی شدم ازم گرفتند خودم که الان دارم مینوسم تازه میفهم چه چیزا اتفاق افتاد موندم گریه کنم یا بخندم من خند رو انتخاب میکنم الان دوسال ندیدمش ۱۳ سالمه و اون۱۷ سالش و الان متمنم منو یادش نمیاد آنقدر که دختر درو ورش جمع شدن و جالبیتش اینجاست از وقتی فهمیدم این علاقه که اون دارم عشق خواستم فراموش کنم از چهار مرحله که گفتند گذشتم خیلی وقت اما سال هاست دارم میگم به خودم که دوستم نداره ولی قبول نمیکنم نمیدنم چرا لطفاً کمکم کنید فراموش کنم اون هیچ مزایایی برای من نداره جز دل تنگی دیشب خواب دیدم بهم پیام داده اصلا نتوستم دیشبو درست بخوابم چرا دوست دارم چرا؟؟؟
سلام این دنیا رو واسه ی عشق هدر ندین عشق یچیز الکیه فقط برلی عذاب هست بهتره این چیزای کصشعر رو ول کنین به زندگیتون ادامه بدین:)
لطفا لطفا هرکسی اینو دید نظرشو بهم بگه
من ۴ سال پیش عاشق یکی شدم دقیقا چند مدت بعد باهاش دوست شدم ولی عادی بعد یه سری کاراش نشون میداد اونم عاشقمه باهم خیلی صمیمی بودیم اون سعی میکرد من خوشحال شم ولیی . . .
بهش پیام دادم و براش یه نقطه فرستادم اون هم برام فرستاد ولی بعدش حس کردم دیگ جواب پیامام نمیده فقط سین میکرد و هیچ
من بازم بهش پیام دادم گفتم اتفاقی افتاده ک ازم ناراحتی باز سین کرد و چیزی نگفت یکم بعد فهمیدم اون آدم درونگراییه . هر سری از جلو خونمون رد میشد سرشو بالا میآورد و پنجره ی اتاقم نگاه میکرد ولی اینکاراش نشون میده عاشقمه و ۲ طرفست
پس چرا جواب پیاممام نامیده چرا ازم فاصله میگیره و سعی میکنه نزدیکم نیاد
بدبخت شدم
دیگه رسما دارم دیوانه میشم.من یه پسر احمق17ساله ام اسمم سپهر هست پارسال با یه دختر به اسم فاطمه اشنا شدم اولش اصلا ازش خوشم نمیومد ولی کم کم دیوووووونه شدم دختره داشت منو روانی میکرد یه روز مثل عاشقا باهام حرف میزد یه روز اصلا بهم محل نمیذاشت.تکلیفش باخودش مشخص نبود.تا اینکه رفتم جلو و بهش گفتم.البته نگفتم ها یعنی نذاشت بگم تا اومدم بگم بهش که دوسش دارم ولم کرد و رفت.یعنی من ارزش یه جواب نه روهم نداشتم قلبم تیکه تیکه شد.دیگه باهاش حرف نزدم.دختره خیلی عجیبه احساس میکنم ناراحته ولی بازم منو نادیده میگیره.ازش متنفرم ولی دیوونه واااااار عاشقشم الان که اینو میگم گریه ام گرفته خیلی دوسش دارم نمیتونم فراموشش کنم.ولی به اجبار وقتی میبینمش با تنفر بهش نگاه میکنم.ای خدا هعی سپهر بدبخت دیدی اخرش یه دختر گرفتارت کرد.اصلا عشق یه طرفه دیگه چه کوفتیه من دوسش داشتم ولی اون منو نابود کرد.راستشو بخواید من قبلا وقتی بچه بودم خیلی با دختر خالم که هم سن خودم هم هست جور بودم.اسمش زهرا هست و واقعا دختر خوب و مهربونیه وقتی بچه بودم فکر میکردم عشق اول واخرم همین دخترخالمه اما وقتی اونا خونشون رفت یه شهر دیگه من بزرگ شدم.اما هنوزم تو فکرم بود تا اینکه فاطمه رو دیدم و عقل از سرم پرید.شاید اگه دوباره دخترخالمو ببینم حالم بهتر بشه.نمیدونم خداکنه بشه ولی حتی اگه فاطمه رو فراموش کنم هیچوقت نمیبخشمش اخه فاطمه 3 سال از من کوچیکتره ولی یه جوری نابودم کرد که دیگه درست بشو نیستم.راستش من نیازی به کمک ندارم.چون کاری از دست کسی برنمیاد فقط خواستم درد دل کنم.راستش فاطمه یکم شبیه دخترخالمه یعنی اصلا شاید چون شبیه زهرائه من اینجوری دیوونش شدم.اخه من حدودا یه 8 سالی هست که ندیدمش چون رفتند یه شهر دیگه.ولی من خیلی میترسم که به اون بگم و اونم مثل فاطمه قلبمو بشکنه.ولی اینبار اون اشتباه رو تکرار نمیکنم.میدونید که اگه به کسی علاقه نشون بدید اون مغرور میشه و ولتون میکنه.منم نمیزارم دخترخالم بفهمه دوسش دارم.فقط خداکنه زودتر از این خونه بریم که من کمتر فاطمه رو ببینم.خداکنه زودتر زهرا رو ببینم که یکم فکر فاطمه از سرم بیوفته.ای کاش میتونستم زمان رو به عقب برگردونم ای کاش.شاید اونوقت میتونستم کاری کنم که اوضاع اینجوری نشه.الان دیگه از هرچی دختره متنفرم ولی هنوز ته دلم حس میکنم یه علاقه ی ریزی نسبت به زهرا دخترخالم دارم.امیدوارم دوباره این بار هم جواب رد نشنوم و شکست عشقی نخورم.امیدوارم.چون اگه دوباره این اتفاق تکرار بشه من دیگه اون ادم سابق نمیشم.
بابا عشق یه طرفرو بزارید کنار من که ۲۱سالمه و ۶سال عاشق یه خری بودم همین امروز با دوست دخترش رید بهمو اسکولم کرد دیلاق نرید به کسی که اگه یه روز بهتون نگاه کرده بگید دوسش دارید فقط ضربه به خودتون میزنید همین تازه به خودم اومدم گفتم حیف چشامن که عاشق این چکوچوله شدم ولی خوب هنوزم تو فکرمه چون کاری که بامن کرد خیلی بد بود حتی بدتر از نهگفتن غرورمو شکست اگه کیگفت نه که انقد تو خودم نمیرفتم
پدرسگو
من خودمم درگیر کسی شدم که اصلا نمیدونه من وجود دارم
کسی دوستش دارم خیلی ثروتمنده اما عشقم اصلا برای پول عاشقش نیستم
اصلا از فکر بیرون نمیام
همش میخوام فراموشش کنم اما نمیشه
من اصلا در حدش نیستم
از خودم متنفرم
سلام . 22 سالم بود که عاشق پسری شدم که عاشقانه دوستم داشت و فکر می کردم تنها فرد تو زندگیشم.اولین عشقم نبود اما از ته قلبم دوستش داشتم…از آشناهامون بود و قول ازدواج میداد بهم که ازم سوءاستفاده کنه.من دختر پاکی بودم اما منم مثل خودش کثیف کرد و وابسته اش شدم یه روز دیدم بدون اون نمی تونم زندگی کنم،به مرور ارتباط شو باهام کم کرد
بعد فهمیدم خیلیا تو زندگیش بودن با اینکه می گفت من لاشی نیستم و فقط با تو ام
خیلی قلبم شکست و اونم تقاص کارشو داد و یه دختر دیگه بهش ضربه زد ..
خیلی باورم شکسته نمی تونم به کسی اعتماد کنم ..نمیدونم دردمو به کی بگم
کاش میشد فراموش کرد
لعنت به این آدما……………….
منم عاشق شدم عاشق یکی که فکر می کنم اونم عاشقمه چون هر روز روبه روی خونمون می بینمش . اولش وقتی می دیدمش ازش بدم می اومد و می گفتم کاش ندیده بودمش بعد ها فهمیدم که عاشقشم.یه روز فهمیدم که اون کرونا گرفته حالم خیلی بد شد تا دو هیچی نمی خوردم بعد وقتی فهمیدم که کروناش وخیم هست کمی حالم بهتر شد . تا یک ماه ندیدمش بعد وقتی دیدمش خیلی خوشحال شدم. یه مدتی بود که مریض شدم وقتی رفتم دکتر گفت که افسردگی گرفتم . من هر کاری می کتم نمی تونم فراموشش کنم چون خیلی دوسش دارم . من شش ماهه که عاشقش شدم و هنوز به هیچکس نگفته ام . من دخترم و عاشق پسری که تقریا ۲۸ شالشه شدم و خودم هم ۱۴ سالمه
گوه تو عشق
سلام
منم تو ۱۳ سالگی عاشق یه پسر شدم اونم همشجلوم سبز میشد ولی هیچوقت ابراز علاقه نکرده بود من بعد یه مدت خسته شدم از این پنهون کاری شمارشو جور کردم بهشپیام دادم گفتم با دوستام شرط بستم که بهت زنگ بزنم وگرنه بهت زنگ نمیزدم اونم قلول کرد بعد غروب همون روز بهم پیشنهاد داد که باهاش دوست بشم منم قبول کردم چون همسایمون بود همیشه میدیدمش
بعد یه هفته مامانم صدامو شنید اومد به پسره فوش دادو کلی به من حرف زد
بعد چند ماه با فامیلم دوست شد خانواده اونم فهمیدن بعد اون رفت با بهترین دوستم دوست شد بعد هفت ماه به داداش دختر گفت کهذبه خواهرت بگو دست از سر من برداره من اونو دوست ندارم
حالا نمیدونم دوسش داشت یا نه
من هنوز نتونستم فراموشش کنم با اینکه این همه کار کرده ولی نتونستم دیروزم تولدش بود من بیش از اندازه دوسش دارم نمیتونم فراموشش کنم همه کار هارو کردم ولی نشد
عاشقشم ولی یطرفه از دور هیچی ازش نمیدونم ولی دوسش دارم بهش گفتم ولی جوابی نداد بهم توهین میکنه کلی نمیتونم فراموشش کنم از خودم بدم میاد ک اگ ناراحتم کنه گریه میکنم ک دگ فراموشش میکنم ولی یه سلام بگه میدوم میرم پیام میدم بهش
والا منم اینجوریم بخدا وقتی بهش نمیرسم همش تو فکرشم همش فک می نم این عشقه همه ثانیه هام ب اون فک میکنم ولی همین ک اون بهم حس پیدا میکنع و میدونم دوسم داره یهو از چشمم میوفته و باهاش سرد میشم چیکار کنم وااااعی
من فکر میکنم کاش اونقدر مهارت میداشتم که میتونستم بهش بگم دوسش دارم اما میترسم بهم بگه دوسم نداره و هر وقت تصمیم میگیرم آره این بار فراموشش کنم یا بهم پیام میده یا زنگ میزنه نمیدونم از کجا میفهمه تو دلم گفتم میخام فراموشش کنم خلاصه همه نقشه هامو نقش بر آب میکنه نکبت بیشور حالا اگه یجورایی فهمیدین طرف دوستون داره قبل اینکه بهتون بگه اگه دوسش ندارین غیر مستقیم بهش بفهمونید که غرورش نشکنه مخصوصا دخترا سخت تره که به طرف بگن دوسش دارن
وای ماشالا چقدر عاشق داریم
به نظر من راه حلش اینه که خودتونو مشغول کاری کنید که خیلی دوست دارین و هر نشونه ای که از اون دارینو پاک کنین و سعی کنین بهش فکر نکنین یا کمتر فکر کنین اما به مرور فکر کردن بهشو هی کمتر کنین
سلام .
من دختری ۱۵ ساله هستم واز ۲ سال پیش عاشق یک نفر بودم اون هم پسر خوبی بود ولی با ۱۰ یال اختلاف سنی من عااااااااااااااشقش بودم والان هم هستم اون بایکی دیگه ازدواج کرده ومن موندم واین عشق یک طرفه …
خداییش دختره هم دختر خوبیه و میدونم خوشبخت میشن ولی این وسط عشق من چی؟
قلبم سوخت نابودم ای کاش عشق نبود لعنت به عشق لعنت .
از من به سما نصیحت وقتی کسیو دوست دارین به خودش بدون خجالت بگید الان هیچ کس نمیدونه من عاشقشم حتی خودش .
دیگه میخوام فراموشش کنم .و از خدا میخوام به جای این عشقی که بهش نرسیدم به من موفقیت بزرگ و اراده بده جوری که دیگه اصلا به یادش نیفتم
من 11 سالم بود که حس کردم نسبت به پسر داییم حسی دارم به خودم گفتم حتما از رو بچگیم این عشق نیست من اشتباه متوجه شدم بعد چهار سال فهمیدم نه واقعا عاشقشم دوسش دارم پس بعد کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بهش بگم دوسش دارم دیروز یعنی 99/11/30 بهش اعتراف کردم و بهم گفت کس دیگه ای رو دوست داره و ازم عذر خواهی کرد منم بهش گفتم نمیخواد عذرخواهی کنی من ناراحت نشدم ولی در واقع خیلی ناراحت بودم داغون بودم حس میکردم از درون دارم اتیش میگیرم تو قلبم هیچی نبود خالی بود حس میکردم انگار نبض ندارم هیچی تو قلبم نیست یه پوسته است که توش هیچی نیست میدونستم دوسم نداره ولی من دوسش داشتم هی به خودم میگفتم دوسم نداره ولی باز نمیتونستم کاریش بکنم اولین بارم بود این حس رو تجربه میکردم میشه گفت عشق اولم بود تموم این چهار سال هر کار کردم فراموشش کنم ولی نتونستم و بهش اعتراف کردم با جوابی که میدونستم رو به رو شدم (دوستت ندارم) نشستم کلی گریه کردم حالا امروز باید برم تولدش و نمیدونم چیکار کنم چجوری تو صورتش نگاه کنم میترسم همین که نگاهش کنم گریه ام بگیره عشق اون چیزی که تو فیلم ها میبینیم نیست همونطور که میدونیم اسمش هم هست فیلم. عشق شیرین هست فقط تا زمانی که با کلمه دوست ندارم رو به رو نشدی تا زمانی که تو تنهایی خودت دوسش داری عشق شیرین خیلی زمان خوبیه خوشحالی ولی کافیه بشنوی دوست ندارم اون موقع میفهمی که عشق شیرین نیست تلخه درواقع اون کراشه که شیرینه نه عشق
14 سالم بود درسته بچه بودم پسر خجالتی اما تو شهرمون عاشفکق ی دختری ک 12 سالش بود دوسال کوچیک تر شدم…بعد چیزی نمیفهمیدم ولی بهش ی حس حاص داشتم چند ماه گذشت ک ی روز دیدم از ی پسره کادو گرفته جلوی چشام بعد گیج شدم دیدم بهم پیم داده ک((نمیدونم چی بگم فقط میتونم بگم ببخشید))منه بچه درس خون افسرده شدم درسو کنار گذاشتم…با همه رفیقام بد شدم…تو خونه افتاده بودم گوشه اتاقم و افسردگیه شدید بعد بلاکش کرده بودم ک بعد۳ ماه زنگ میزد جواب نمیدادم اس میداد جواب نمیدادم دیدم خیانت کرده گفتم گور باباش ولی دوسش داشتم نمیدونم چرا جوابشو نمیدادم بعد میگفت ببخشید اشتباه کردم پشیمونم…بعد فهمیدم پسره اینو واس نیاز جنسیش میخاست پسره هم ۳ یا ۴ سال ازش بزرگتر بود بعد من بخشیدمش گذاشتم رو این حساب ک بچه بود ….شدم۱۵ ساله اونم ۱۳ …دوستیه خوبی داشتیم آروم..که کم کم خیانتای ریز کرد مثلا دروغای کوچیک مثلا رفیقش قرار داشت اینممیرفت من بگم ک که ادم خیلی حساسی هستم خیلی حساسم حتی بیرونمتنها ب زور میزارم بره این حساس بودنمم بخاطر علاقه زیادمه بهش و اینکه گیر میدادم بهش ک راشو کج نره.خلاصه بعد چتد گفت باهاش بحثن شد سر دعوا افسردگی دوباره گرفتم ۴ ماه ار خونه بیروننیومدم خدا شاهده حتی ی روز بعد…تو این چهار ماه باهم دوس بودیم هنوز اما تو اینمدت ک بیرون نیومدم خانوم سواستفاده کرد بعد خیانتاشو شروع کرد از چت کردن با پسر غریبه تا یکسره بیرون رفتنا بعد یکی هست رفیق قبلیم بود ک الان دشمنمه رفت تو نخ دوس دخترم اینم خر شد باهاش دوس شد و چت کردن ….منو میگی نمیدونید چقد ناراحت بودم یعنی اخه دیوونه بودم بعد…یک روز نشد برگشد پیام داد بهم گفت من اشتباه کردم پشیمونم ترو دوس دارم اونو دوس ندارم ..منم مث احمقای عاشق بازم بخشیدمش گذاشتم رو بچگی بعد دوس دخترم رفیقاش با من بدن همشون و اون رفیقم ک خاست با دوس دخترم دوست بشه فامیل اون رفیقای دوس دخترم میشد خب…..بعد شد ۱۶ سالم اون ۱۴…گذشت گذشت زندگیه خوبی داشتیم درسته سنم کم بود ولی آدمی حستم بیشتر از شن خودن میفهمم سردی و گریمه زندگی دستمه ..نه پولدارم نه بی پول متوسط ظاهرمم انسافن بد نیس حالا بگذریم…بعد دوستیمون تغریبا خوب گذشت ک بازم یواشکی خیانت میکرد مثلا بیرون میرفت قرار مثلا یپش رفیقاش یا بیرون دور دور بدون اینکه ب من بگه…دختر لشی هم نیست از اونا نیست بره کافه فلان از خونوادشم میترسه درس خون هم هست حالا بگذریم..این خیانت میکرد من باز هیچی نمیگفتم بعد ک مهر ماه رفتم ۱۷ اونم مهر ماهیه شد۱۵ کهمین الانم ۱۷ سالمه..یک ماهه تغریبا همش دعوا داریم همش همش بعد نمیدونسنم ولی این با همون رفیقم چت میکرد یواشکی چون دوسش داشت منم دوست داشت بعد بوش در اومدم دیدین تهدیدش میکنم هیچینمیگه .میگم جدا میمشممیگه جدا شو دیدم هواییی شده بعد همشم اگن رفیق قبلیم انلاین بود تو واتس اپ اونم همون دقیقه انلاین بود بعپ جوری شده بود چ اصلا در روز ی اس هم بهم نمیداد اون دختری ک بکوب باهام چتمیکرد اوف خلاصه تا همین دیروز پریروز ک فک کنم۱۹ تا امروز ک ۲۲ بهمنه ۹۹ هست خودش ب زور اعتراف کرد ک اره با تو سرد شدم با همون پسرا چت میکنم منو میگیدوباره الان افسردم داغونه داغون بعد گفتش ک بزار فکرامو بکنم بهتمیگم قراره فردا بریم قرار گفت تو قرار بهت میگم میخوام باهات بمونم یا با اون..از این لجم میگیره لعنتی میگه با تو باشم با اونمدوس دارم بچتم اخه لعنتی اگه دوسم داشته باشی ک با ی پسر غریبع چت نمیکنی اوف الانم پیش رفیقم دردو دل کردم گفتم میخواستم خودکشی کنم بعد گفتم اول جفتشونو با چاقو بزنم بمیرن بعد خودکشی ک هر سه تامون بمیریم بعد رفیقم گفت خودتو نباز پسر دنیا همینه گفت حالا ک بهت خیانت کرده انتقامتو بگیر گفت پسره رو بگیر بزنش در حد مرگ دختره هم ی جوری حسابشو برس آتو بگیر بزار زندگیشون خراب شه…خدایی همنمیزارم باهمباشنمیخوام زندگیشونو خراب کنم بعدهن برن دنبال زندگیهخودم .الانم فردا بگه میخوامبازمبا تو بمونم چه فایده وقتی دوباره چند روز دیگش باهاش چت کنه ی خیانت جدیدد…بخدا اینا ارزش هیچی رو ندارن بهتره اگ خیانت دیدی ی آتویی چیزی ازش بگیری دهنشو سرویس کنی بعدشم بلاک…منانتقاممو میگیرم بعد میدونم باهاشون چیکار کنم.خدایی گیجماوف جَوونیمو گرفت ازم نمیبخشمش هیچوفت خدا کنه هیچکس مث من نشه معذرت سرتونو درد اوردم خدافظ
میدونین همش تقصیر همین رسانه هاست. از اول توی ذهن نسل جوونمون کردن که زندگی رویایی مثل سیندرلا خواهید داشت. همچین که سرمون میخوره به سنگ تازه از این خواب و توهم پوچ بیرون میایم. مرتب هم تبلیغ عشق را میکنن تا آمار ازدواج بره بالا ولی در عوض آمار قلبهای شکسته میره بالا. کاش بجای تبلیغ این دروغها، واقعیتها را نشونمون میدادن. اون موقع غلط میکردیم حتی به عشق فکر کنیم. پسرا موجودات هوسی هستن. کافیه چشمای عسلی و لبهای ماتیک خورده ببینن، از خود بیخود میشن. من که تکلیفمم رو با خودم روشن کردم، به دل شکستم قول دادم دیگه هیچ پسری را نبینم. درگیر کار بشم و خودم زندگیم را بسازم. از موجودات پست، بت نسازین خواهشاً. لعنت به هر چی لاشیه
من عاشقشم
همه زندگیمه
دوسش دارم
ولی اون نه تنها دوسم نداره بلکه هدفش نابود کردن من و زندگیم بود
همه حرفایی که از عشق میزد دروغ بود
من عاشق تصوریم که ازش دارم
نفسم
امیرم
کاش لاقل میدونستم همچی دروغه شاید به این روز نمیفتادم
لعنت بهت که اینهمه عوضی هستی
عشق حسه قشنگیه ولی دردم داره… من یه دختره ۱۳ سالم وقتی ۱۰ سالم بود عاشقه یه پسر شدم که ۴ سال از خودم بزرگتر بود… یه حسه خاصی بهش داشتم نمیگم قلبم تند میزد و از این حرفا ولی وقتی میدیدمش نمیتونستم نگاش نکنم یه حصی بهش داشتم که تا حالا به هیشکی نداشتم …کوچیک بودم تو این چیزا تجربه نداشتم خیلی زود بهش گفتم دوسش دارم ولی خودم نه به دوستم گفتم بهش بگه ای کاش بهش نگفته بودم …من به داستان و کتاب علاقه ی زیادی داشتم اونم تو کتابخونه دیدم ولی اون برای بازی و شیطنت میومد کتابخونه نه برا کتاب خوندن من حداقل ۲ روز یک بار کتابخونه میرفتم … دفعه ی بعد که کتابخونه رفتم دیدم داره میاد سمتم با چند تا پسره دیگه فکر نمیکردم پسم بزنه… اومد جلوم و بهم گفت توی به این کوچیکی عاشق من شدی با دوستاش یه عالمه بهم خندیدن و مسخرم کردن… اون روز مسابقه داستان نویسی بود منم شرکت کرده بودم دلم گرفته بود رفته بودم نشسته بودم رو صندلی و داشتم همینطور یک کتاب رو ورق میزدم اما اصلا تصویر های کتاب رو نمیدیدم چشام پر اشک بود … برگه ای که توش داستانم رو نوشته بودم اومد گرفت جلوم و دست خطم رو مسخره کرد حتی یه کلمه هم اون روز حرف نزدم… حالم بد بود داشتم برمیگشتم خونه بیشتر از این نمیتونستم اونجا بمونم وقتی رسیدم اصلا حرف نزدم اون موقع ها یک گوشیه کوچولو داشتم روش یه عالمه آهنگ داشتم رفتم رو تختم و آهنگ گوش دادم هیچوقت آهنگ هایی که اون شب باهاشون گریه کردم رو یادم نمیره… از اون روز به بعد خیلی تو کتابخونه دیدمش هر وقت میدیدم مسخرم میکرد بعد حدودا ۱ سال خونمون رو عوض کردیم هنوزم اون کتابخونه میرم خونه مادربزرگم اونجاست وقتی میرم اونجا کتابخونه هم میرم … الان ۱سال و نیمه نمیبینمش دیگه وقتی میرم کتابخونه نیستش شاید از اونجا رفتن دوستاش رو میبینم ولی خودش رو نه حالم خوب نیس افسرده شدم بعد ۳ سال هنوز دوستش دارم هر روز بیشتر عاشقش میشم چون حس میکنم بیشتر بهش نیاز دارم… نمیتونم فراموشش کنم وقتی بهش فکر میکنم یه جور اذیت میشم وقتی هم بهش فکر نمیکنم یه جور دیگه اذیت میشم… حتی خانواده ام هم فهمیدن من حالم خوب نیست ولی هیچ کس دلیلش رو نمیدونه تو این ۳ سال خیلی تغییر کردم دیگه از ته دل نمیخندم دیگه آرامش ندارم فکر خودکشی خیلی به سرم میزنه اما خودکشی یه گناهیه که بخشش نداره دوست ندارم وقتی خودکشی میکنم مستقیم برم تو جهنم… فقط آرزو میکنم هرچه زودتر زندگیم مثله ۳ ساله پیش بشه یا حداقل دیگه نباشم که به خوام درد بکشم دلم برا خودم تنگ شده برا خوده ۳ ساله پیشم… برام دعا کنین حالم خوب نیست بلد نیستم خودمو آروم کنم امیدوارم هر کی تو عشق ضربه خورده حالش خوب بشه… کاشکی یه روزی برسه که دیگه هیچ کدوممون حالمون بد نباشه و دوباره آرامش داشته باشیم
من 26 سالمه اولین بار ۱۴ ۱۵ سالم بود عاشق دختر عموم شدم که خیلی باهم خوب بودیم و بهش گفتم 4 سال ازم بزرگتر بود ولی جوری برخورد کرد باهامو خوردم کرد که که تو همون سن اعتماد به نفسم از بین رفت بعد اون تو 21–22 سالگی عاشق یکی شدم که میگفت عاشقمه از دوستای یکی از بچه های دانشگاه بود و بعد از یه مدت خیلی کوتاه تو همون سن گفت باید بیای منو بگیری منم که هیچی نداشتم نه سربازی رفته بودم نه پولی نه کاری ترم 4 دانشگاه بهش گفتم بیام چی بگم به بابات، یه ماه نشد بعد این قضیه که دیدم ازدواج کرد و رفت الان 4-5 سال میگذره بچه هم داره با این حال براش آرزوی خوشبختی کردم. بعد اون هیچوقت دیگه آهنگ گوش ندادم تا دیگه به این چرتو پرتای عشق فکر نکنم و یادم نیاد، یه حسی توم مرد دیگه برام مهم نیست کسی بیاد تو زندگیم یا کسی بره 5 ساله دیگه با کسی نیستم حسی ندارم به کسی و یه آدم مردم که هیچی واسش فرقی نداره روزاشو سر میکنه تا وقتی که تموم شه و بمیره واسه ایندمم تلاشی نمیکنم دیگه 🙂
سلام منم یه دختر دی ماهیه بدبختم
الان ۱۸ سالمه ۱۶ سالم بود ک عاشق یه پسر شدم اولش اون بود که همش دنبالم بود هرجا منو میدید زیرچشمی بهم نگا میکرد چندباریم جلومو گرفت و گفت ک دوسم داره وشمارشو بهم داد تا باهم در ارتباط باشیم منم قبول کردم بعد چند وقت گفت میخواد بره سربازی بهم گفت منتظرش بمونم تا برگرده منم بیصبرانه منتظرش بودم همش بهم وعده میداد ک به زودی بهم میرسیم یه شب که باهم چت میکردیم داشت بهونه میگرفت منم چیزی نگفتم بعد چند وقت گفت “دیگه بهم پی ام نده بای برای همیشه”
هه به همین راحتی و بیدلیل
به معنای واقعی خورد شدم بازی خورده بودم اولش فک میکردم یه شوخیه و فقط دستم انداحته ولی بعد چندروز که کارت عقدش به دستم رسید تازه به عمق فاجعه پی بردم
ازاون ماجرا الان ۲ ساله ک میگزره منم چندباری اونو با نامزدش دست تو دست دیدم
خیلی نامرد بود که تواون شرایط بدون دلیل ولم کرد و رفت بایکی دیگه هنوز که هنوره وقتی منو میبینه مثه قبل بهم خیره میشه واقعا نمیدونم به چه علت هه
عخییی حس میکنم پتانسیل اینو دارم ک یع تنه همه اونایی که ترک شدن و نادیده گرفته شدن رو دوست داشته باشم و بهشون عشق بورزم :((( ناراحت نباشین این آدما لیاقت شمارو نداشتن حتمن :// بیاییین بغلمممم :)))
واسه کسایی که عاشقن و به عشقشون نرسیدن یا عشقشون ولش کرده *مخصوصا پسرا* برید آهنگ چشم انتظار کامی یوسفی رو گوش بدین با حالتون یکی میشه….اتفاقی دانلودش کردم
من خودم تاحالا عاشق نشدم ولی بهش اعتقاد دارم چون دخترداییم عاشق یه نفره و وقتی عشقشون رو میبینم اعتقاد پیدا میکنم
من اتفاقا عاشق نشدم بدتر از اون سرم اومد
دبیرستان بودم که یه پسر وسطای راه خونه مزاحمم میشد و خیلی گیر بود که بیا آشنا بشیم
منم ازبس سیریش بود قبول کردم
یه مدت باهم حرف میزدیم و بیرون میرفتیم که پسره( اسمش آرش بود) عاشقم شد من اونموقع سال آخر دبیرستان بودم و اون ۲۰ سالش بود
جوری عاشقم شد که حتی فکرشم نمیکردم ولی من اصلا حسی بهش نداشتم کاملا خنثی…
تا اینکه دیگه از محبت ها و توجه های زیادش خسته شدم و عاشق پسرخالم که از شهرستان اومده بودن شدم
یه روز برگشتم و بهش گفتم بیا کات کنیم و دوست ندارم فلا فلان…
بنده خدا خیلی گریه میکرد و دیگه به التماس کردن افتاده بود آخرش خودش خسته شد و بهم گفت با اینکه دوست دارم و هنوز عاشقتم ولی امیدوارم توهم عین من شکست بخوری و اینا…
اهمیت ندادم و بیخیالش شدم ولی ای کاش ولش نمیکردم که آهش دامنمو گرفت
پسرخالم بهم ابراز علاقه کرد ومنم با کله قبول کردم همه چیزمو ازم گرفت و آخرشم جلوی چشمام بهم خیانت کرد
هنوزم دارم به حال خودم و اونموقه آرش زار میزنم
آرش عزیزم ببخشید...
سلام من یه خانم ۲۸ ساله هستم که ازدواج کردم یه پسر سه ساله دارم زمانی که دانشجو بودم یعنی ۲۰ سالم بود عاشق یه پسری شدم از اون موقع تا الان نه سال میگذره ولی نتونستم فراموشش کنم با اینکه اون هم ازدواج کرده و شرایط برای نرسیدن به عشق صدرصد است هر کاری کردم که فراموشش کنم نتونستم اینو هم میدونم تا زمانی که زندم از ذهنم بیرون نمی ره
من تو سن ۱۹ سالگی وارد رابطه با یه پسری شدم که ۵ سال از خودم بزرگ تر بود اول رابطمون همه چیز خوب بود تا اینکه تصمیم گرفت برای کار بره مشهد از من خواست منتظرش بمونم منم قول دادم منتظرش بمونم دو سال اونم بعد دو سال بیاد . من اصلا به ازدواج باهاش فکر نمیکردم خودش فکر ازدواج و انداخت تو سرم منم کاملا باورم شد. او همون زمان مشکل مالی براش پیش اومد منم کمکش کردم. خانوادم فهمیدن دیگه مانع ادامه ی رابطمون شدن اونم جا زد و رفت منم به مرور داشتم فراموشش میکردم اولش برام سخت بود فقط بعد خودش بعد یه ماه برگشت التماس کرد که ببخشمش دوباره سر صحبت و باز کرد منم هنوز دوستش داشتم دوباره داشت همه چیز میشد مثل قبل من میخواستم رابطه رو تمومش کنم بهش گفتم نمیخوام باهات باشم اونم گفت نامردی ازین حرفا منم گفتم حالا که انقدر دوستم داره پس باهم از نو بسازیم ولی بعد یکسال گفت که من نمیتونم بیام خواستگاریت من الکی یه چیزی گفتم تو چرا باور کردی البته من الان خودم رابطمو باهاش قطع کردم و هرگز دیگه بهش اجازه نمیدم وارد زندگیم بشه چون برای خودم ارزش قائلم و ارزش خودمم میدونم چیه پس اونه که میبازه البته مطمئنم میاد سراغم ولی من تصمیم گرفتم. میخوام بگم ارزش خودتونو برای یه آدم بدردبخور الکی پایین نیارید اونا خودشون میفهمن چه اشتباهی کردن فقط به خدا بسپارینشون خودش جواب تک تک بدی هاشو میده …
من با یه پسری آشنا شدم که دو سه روز اول دوستیمون خیلی گرم و صمیمی بود خوب حرف میزد، وقت میذاشت برام.اما از روز چهارم به بعد کلا یه ادم دیگه شد.
چهارماه و خرده ای میگذره که تحملش کردم. اما نمیدونم باهاش ادامه بدم یا نه! چون سرد بودنش
کلافم میکنه
از13عاشق یه دختری شدم 2سال و نیم همش به فکرش بودم هرکاری کردم نتونستم برم حلو و بهش بگم ولی بالاخره هرجوری بود رفتم بهش گفتم البته خواهرم رو فرستادم که بره بهش بگه اولش فک کردم که قبول کنه گفتع بود که بره فکراشو بکنه جوابشو بده بعدش گفت نه دلیلش هم این بود که هنوز کوچیکه خلاصه بعد از چند وقت خودم شمارشو گیر آوردم بهش پیام دادم بازم هیچی نگفت زنگ زدم جواب نداد بعد توی راه پله دیدمش که سرش توی گوشیه لبش رو چسبونده به صفحه خیلی حالم بد شد رفتم پیشه رفیقم از شدت حال بدم تصادف کردم و گذشت بعد یه مدت دوباره بهش از توی واتساپ پیام دادم اما سریع بلاکم کرد بعد رفتم توی تلگرام اونجا هم بلاکم کرد به همه گفتم فراموشش کردم اما تنها دروغیه که تو زندگیم گفتم خیلی برام سخته همش افسردم بهش فک میکنم الان با کیه چیکار میکنه با چه پسریه نمیدونم چیکار کنم فقط آرزوی مرگ دارم به قول معروف ازراییل شده فرشته نجاتم برام آرزو مرگ کنید خیلی برام سخته این زندگی چون هیچ کس نمیفهمه دردمو همه میگن روانی خل و چل نمیگن شکسته از تو داغونه همه فقط نصیحت و اصلا آدم رو نمیفهمن با همه مشکل دارم فقط میخوام بمیرم اگه از گناه خود کشی هم نمیترسیدم تا الان صد بار این کار رو میکردم روزی هزار بار آرزو مرگ میکنم واقعا سخته همش قلبم درد میگیره همه از دوست و آشنا و رفیق و دکتر یه نظری میدن ولی نمیدونن دلیل اصلیش چیه اما بازم آرزوم خوشبخیشه ایشالله باهرکی هست خوشبخت شه الان 16سال و نیممه ولی همش دوست دارم بمیرم چند بارم جلوی ماشین خودمو انداختم ولی نشده دیگه از همه چی خستم همش آهنگای غمگین دیگه سرتون رو درد نیارم فقط آروز مرگ دارم و همین نه هیچ چیزه دیگه امیدوارم هرجا هستی خوشخبت باشی عشقم من که بدون تو دارم میمیرم
سلام
من ی پسر ۲۵ ساله هستم از ۱۷ سالگی عاشق ی دختر شدم عشق بچه بازی نه میدیدمش نفسم میرفت دوسال فقط سیریش بودم ک بهش برسم خلاصه بعد کلی داستان باهم رفیق شدیم رفیقای خیلی صمیمی اوایل خیلی به ازدواج باهاش فکرنمیکردم چون شرایطش رو اصلا نداشتم ولی رفته رفته وابستگیم هزار برابر شد چند باری بیرون رفتیم دستشو ک میگرفتم انگار از زمین کنده میشدم به جایی رسید که فکر کنم به پدر مادرش هم گفته بود ولی نمیدونم یه دفعه چی شد تو دو هفته همه چیز برعکس شد یه مدت گوشیش رو خاموش کرد بعد فهمیدم نامزد کرده
دنیا تو سرم اوار شد ۱نقدر بهم فشار اومد که ۱ سال درگیر بیماری استرس و افسردگی شدم ولی بالاخره کنار اومدم با قضیه از اون موقع به بعد انگار حسم مرده دیگه به هیچکس هیچ حسی ندارم سر سر شدم خونه گزاشتن تو فشار که ازدواج کن ولی بدون احساس که نمیشه…
هنوزم بعضی وقتا با شوهرش که دوساله ازدواج کردن میبینمش هنوز مثل قدیم با دیدنش قلبم از جا کنده میشه نمیدونم این حس لعنتی کی راحتم میزاره
مریم عزیزم امیدوارم هرجا و با هرکس هستی خوشبخت و خوشحال باشی نفسم دوستت دارم…
راستش تقریبا سال۹۸ …۲۸ شهریور بود که عاشق شدم…
ازحسم به کسی نگفتم الان۲۰ماهی گذشته.و یک رفتار هایی بهممیگه که طرف منو میخواد و یکچیزایی نه…
راستش…هر وقت که از جلوش رد میشدم زل میزدم بهش اونم زل میزد بهم..یک سری جلو کلاس زبانم سبز شد و لبخند زد..و اینکه اینا باعث شد فک کنم اونم منو میخواد ونمیخواد تو سایت هایی تحقیق کردم….متوجه شدم که…اونمنو نمیخواد چون گفته بود اگه یکپسر شما رو بخواد .. جلو راهت سبز میشه و از این جور حرفا بعد دختر خالم…هم پسری که دوسش داش دائم جلو راه دختر خالم سبز میشد….
به این دلیل بود که…نا امید نا امید شذم
تقریبا الان ۱۲۰روزی هس ندیدمش…حسزت دیدنش به دلم مونذه…از اون موقع هم که میخوامش…خیی عصبی شدم و خواهر کوچیکمو همش دعوا میکنم
۳ ماه پیش بهم گفت فکرشو خیلی درگیر کردمو بهم پیشنهاد داد بیشتر اشنا شیم منم چون ازش خوشم میومد بی تمایل نبودم به قبول کردن پیشنهادش
نمیدونم چیشد به خودم اومدم دیدم همه چیم شده اون..
دختری نبودم دل بدم به کسی و مهر کسی به دلم بشینه و فکرشو نمیکردم یه روزی دچار این حس شم ..بعد سه ماه تو اوج دوست داشتن بخاطر رفتار اشتباهش تموم کردم..اما هنوز نتونستم فراموشش کنم…
من هم دچار عشق یک طرفه شده ام
نمیدانم چطوری عاشق شدم… چون وقتی می دیدمش حالم بد میشد و می گفتم کاش نمیدیدمش … ولی ….. حالا نمیدونم بدون فکر اون زندگی کنم…. کاش حالا می شناختمش .. نمیدنم کیه….. همیشه میام کنار پنجره که اونا ببینم..
لطفا کمکم کنید بتونم راحت فرا موشش کنم
من عاشق پسر عمم شدم خیلی بهم محبت میکرد تا اینکه یه ماه پیش بهش گفتم دوست دارم شدی همه ی فکرم اما اون منو خورد کرد با حرفش بهم گفت من تو رو مثل خواهرم میدونم و من یکی دیگه رو دوست دارم داغون شدم کارم شده فقط گریه دیگه ندیدمش تا اینکه امروز دیدم داره بارون میاد گفتم برم قدم بزنم وقتی رفتم دیدمش بعد از یک ماه با یه دختره دستاشون تو دست هم بود و میخندید هرکاری میکنم نمیتونم فراموشش کنم لطفا کمکم کنید
بنظر من بیشتر اینجور عشقا تو ایران بوجود میاد دلیل ش کم بودن ارتباط زنا با مرداس و اینکه زن و مردا همیدیگ رو کمتر دیدین اگ بیشتر میبود اینطور نبود یک عاشق پسر عمش یکی از مشاور تحصیل ول کن بابا بشیت درس ت بخون
میخام ک بهتون راه حلی رو معرفی کنم ک تمام کسانی ک دچار عشق یه طرفه شدن وقتی چند وقت میگذره حس میکنی عشقی دیگه نسبت بهش نیست و احساسی ندارین پس انقد وقت خودتو هدر ندین بجاش مطلب تغییر عشق یه طرفه به دوطرفه رو مطالعه کنین بیشتر مطالعه کنین راجب عشق اینکه چطور یه نفر رو عاشق کنین تفاوت عشق تو زن مرده دیگ دچار درد نشین قدرت بدست بیارین برای خودتون
من عاشق یه فردی شدم، ولی خب چه فایده ، این عشق یک طرفس و در آخر قصه رسیدنی وجود نداره،
هروقت که به فکرش میفتم گریم میگیره و بغض میکنم، هروقت خواستم فراموشش کنم نشد،خیلی بده اگه آدم همیشه یکیو ببینه ولی هیچوقت نتونه بهش برسه، عاشقی حس خوبیه ولی اگه بهش نرسی، نابودت میکنم،واقعا نمیدونم چجور این حس اتفاق افتاد، اونم منی که هیچوقت احساسی رفتار نمیکنم الان با فکرش داغون شدم،ای کاش بهش برسم
منم یه پسری رو خیلی دوس داشتم و دارم که همه فکر مو درگیر کرده بود یه روز تصمیم گرفتم یه جوری باهاش ارتباط بگیرم یه مدت باهاش حرف زدم ، خیلی از خدا خواستم که یه کاری کنه که بیاد بهم پیشنهاد بده، من خیلی تلاش کردم دلشو بدست بیارم باهام خیلی خوب رفتار میکرد من واقعا عاشق شخصیت و ادبش شده بودم که تو عمرم همچین پسری سر راهم قرار نگرفته بود، ولی او اصلا انگار تو این فازا نبود ، هر دفعه من فقط یه بهانه واسه حرف زدن پیدا میکردم باهاش حرف میزدم، اخر امروز تصمیم گرفتم که بهش بگم چه حسی دارم و گفتم ، اما واکنش خاصی به حرف نشون نداد، دلم خیلی شکست… دوس داشتم اونم بهم علاقه داشته باشه، ولی مثل اینکه نداره، خیلی سخته من با این ادم عشق واقعی رو تو خودم حس کردم شاید واسه اون هیچ بودم ولی اون تو قلب من همه چی بود، فکر نکنم تا اخر عمرم بتونم مثل این عاشق کسی باشم
من عاشق نشدم اما دوست دارم تجربش کنم….
منم عاشق ی پسری شدم ک بهم مشاوره تحصیلی میده اینو میدونم کسی تو زندگیش نیست و میدونم احتمال ۹۰ درصد به من به چشم دانش آموز نگاه میکنه ی هفته هست حتی کلاس مدرسه رو شرکت نکردم چ برسه به درس خواندن دیوونش شدم :(( چیکار کنم ؟!
سال هاست کسی رو دوست دارم که از جونم برام عزیزتره نزدیک به ده سالی هست.نمیدونم این حس چه جوری به وجود اومد من که آدم سردی هستم و انسان ها برام اهمیت زیادی ندارن چه جور اینقدر این شخص رو دوست دارم اوایل که می دیدمش قلبم تند میرد و نمیتونستم اصلا بهش نگاه کنم چون از بچگی با هم بزرگ شده بودیم شناخت کامل در موردش دارم اون تو دوران بچگی و نوجوانی من رو دوست داشت و همیشه حمایتم میکرد و همیشه پشتم بود اصلا همین رفتارش باعث شد من اینقدر دوستش داشته باشم. ولی نمیدونم چرا بزرگ شدیم این احساسش کم رنگ تر شد نمیدونم شاید من اینجوری حسش میکنم. چون فامیل هم هست و نسبت خیلی نزدیکی باهم داریم نمیدونم چیکار کنم حسم بهش کم رنگ تر بشه یا تغییر بکنه هر روز و هر ساعت دارم بهش فکر میکنم داره این حس من رو دیونه می کنه همیشه با خودم میگم اگه باز هم ببینمش دیگه خودم رو گم نمیکنم و سعی میکنم عادی رفتار کنم. ولی وای وقتی چشماش رو میبینم دیونه میشم نمیتونم به جز اون هیچکسی رو ببینم اینقدر دوستش دارم که حاضرم براش بمیرم کاش به این درد مبتدا نمی شدم همه میگن عشق شیرینه و نصیب هر کسی نمیشه ولی خیلی زجر آور و تلخه. خیلی ها میگن عشق ما یک طرفست و با این واقعیت کنار اومدن ولی من نمیدونم حس اون نسبت به من چیه و این موضوع تمام ذهن من رو درگیر خودش کرده. کاش میدونستم باید چیکار کنم کاش راه حلی جلوی پام بود. تمام زندگیم اونه ولی الان اصلا من رو نمی بینه یا یه جوری ازم فرار میکنه شاید میخواد فراموشم کنه. من بدون اون هیچم کاش این رو میدونست… دوسش دارم خیلی هم زیاد فدات محسنم کاش می فهمیدی زندگیمی
زندگیم فدای چشمای جذابت
میشه راهنماییم کنید
هم صنفیمه ۷ سال ازم بزرگتره
خیلی هم غد و مغروره
نمیدونم باید چیکار کنم تو صنف همه به استاد گوش میدن
من زل میزنم به اون
با کوچک ترین چیزی یادش میوفتم
اخلاقش رفتارش طرز برخوردش خیلی خاصه
الان هم واقعا نمیدونم چیکار باید کنم ؟
با شناختی که ازش دارم میدونم اگر بهش بگم پسم میزنه
هم اینکه نمیتونم بیخیالش بشم و فراموشش کنم !
سلام من 20 سالمه
حس میکردم عشق مسخرس شاید هنوزم باشه و معتقدم عشق دروغیه که قلب به مغزمون میگه. عشق این نیست که واسه کسی که نمیخوادت تلاش کنی عشق این نیست که اشک بریزی واسه کسی که خودش مصبب اون اشکه غصه هاتو بریز دور همراه خاطراتش و دوباره زندگیتو شروع کن. هم دانشگاهیم بود و من دوستش داشتم 🙂 اما دیگه دوستش ندارم چون کسی که رفته دوست داشتنش فایده نداره
من پسرم، ۲۴ سالمه، یه دختر بود که از اول دانشگاه دوستش داشتم ولی ازم بزرگتر بود. سال آخر جرئت کردم و بهش گفتم دوستش دارم ولی جوابش منفی بود. کوتاه نیومدم و اصرار کردم و همه مدت دلیلش اختلاف سنیمون بود، سه سال بزرگتر بود. به یه جایی رسید که بلاکم کرد، من باز کوتاه نیومدم و با اکانتای دیگه بهش پیام دادم. این مرض من بود که هر کاری می کرد تصور می کردم داره برای من می کنه، عکس عوض می کرد، بیو عوض می کرد و…
بالاخره یه روز چند تا فحش رکیک جوندار بهم داد و تموم کردم.
(آخرش فهمیدم عاشق شده، پسره دو سال از دختره کوچیکتر بود! همینه که هر روز خدا آتیشم میزنه. لعنت به عشق!)
اقا خودتونو درگیر عشق نکنید منم عاشق شدم و نرسیدم و چه فایده ولش کنید اصلا به اون روزایی ک باش بودید یا میخواستیو باشید و اون برنانه ها هم فک نکنید چون اونی ک میخوایید نمیشه عشق یه توهمه اگ عاشق شدید سریعا دوسه تا هورمون تزریق کنین مثل ادرنالین اصلا انگار نسبت به اون فرد بی احساس میشید
منم عاشق یه پسر شدم هجده سالم بود اون بیشت و هفت ولی حالا چی هیچی همچی تموم شد سه ماهه ک تموم شده خیلی حالم بده راستش دارم فراموش میکنم خیلی دارم تلاش میکنم خیلی دوستش داشتم خیلی هیچوقت نفهمید چقد بخاطر تولدش مجبور شدم یه ماه برم سرکار تا بتونم خوشحالش کنم پول قرض گرفتم واسش کادو گرفتم پست کردم براش چون بعد یمدت من درسم تموم شد و دیگع رفتم شهرستان بنظرم عشق چیز قشنگیه فقد باید ادمش پیدا بشه
سلام دوستان
من دختری عاشق هستم ….. خیلی عاشق عشق …من تا یکی دو سال دیگه ازدواج می کنه خیلی خوشحالم براش چون فقط خوشبختی و خوشحالیش آرزومه فقط خوشبختی کنار هر کسی ک دوسش داره
دوستان عشق خیلی زیباست چون هر وقت عاشق بشی نگاهت عوض میشه
کلا همه چی برات فرق می کنه ولی این زیبایی تا زمانی زیباست ک عشق از سمت عشقتم باشه یعنی عشق دوطرفه ولی عشق یک طرفه وای خیلی بده نابود می کنه آدمو مخصوصا دختران رو چون ک دختر ها نمیتونن آزاد باشن و عشقشون رو بیان کنن
چون باهاشون برخورد میشه
منم دیگه هستم از این عشق نافرجام
هستم از این همه درد و تنهایی عشق من داداش رفیقمه بهترین دوستم معصومه ک خیلی بهم کمک می کنه و خودش هم با داداشش یعنی عشق زندگی من خیلی خیلی خوبه اسم عشقم مصطفی هس اسم خودم طاهره
دعا کنید برای خوشبختی عشقم
دوسستتون دارم
گاهی فکر میکنم اون چی داره که هیچ کسیو انگار قبل و بعدش ندیده بودم یک سالی میشه که عاشقش شدم بار ها و بار ها تلاش کردم واسه فراموش کردنش هر دفعه به بن بست خوردم حتی با اینکه دختر بودم و مغرور پا روی غرورم گذاشتم و رفتم جلو ولی اون اعتنایی نکرد و گفت کسی تو زندگیشه هر دفعه خودمو لعنت کردم که باز نبینمش که فراموشش کنم ولی با هر اهنگ به یادش افتادم انگاری همه جا پر شده از اسمش انگاری جز به جز وجودش تو بقیه هست همه جا میبینمش هم خودش هم اسمش شناختی ازش ندارم حتی آدم ایده المم نیست نمیدونم چه دردیه که گرفتارش شدم هیچ موقع باور نکردم که حقیقتو گفته باشه میترسم که هیچ وقت نتونم کسیو جایگزینش کنم گناهی نداره همه ی ما حق انتخاب داریم فقط همیشه واسش آرزوی خوشبختی و سلامتی دارم . چه دردیه که باید دنبال راه فراموشیش باشم خیلی سخته تجربه عشق یه طرفه خیلی زیاد .خیلی غصه خوردم خیلی گریه کردم خیلی خودمو داغون کردم تو اوج جوونی گوشه گیر شدم دوست دارم تنها باشم حوصله هیشکیو ندارم واسم دعا کنید مهرش از دلم و فکرش از ذهنم بره و به ارامش برسم.
اندر دل من درون و بیرون همه توست
سلام
من ی پسر بیمارم که دچار عشق ی طرفه شدم…داستان از ۵ ساگلی شروع شد که هیچی نمیفهمیدم..واسه اولین بار دیدمش طبیعتا هیچ حسی نداشتیم..بعد از ۲ سال که ۷ سالم شده بود باز دیدمش..بازم بهش حسی نداشتم تا داداشم با دختر عمم منو ب بازی راه نمیدادن میگتن تو عاشق اونی برو با اون بازی کناز اون موقع شروع شد…باز بعد ۳ سال ۱۰ سالم شده بود دیدمش خیلی جوگیر بودم با چه ذوق و شوقی بهش سلام کردم جوابمو نداد☹باز گذشت منم همینطور عاشقتر میشدم…تا ۱۳ سالگی که یک دفعه خبر فوت شوهر عمم رو دادن…باز اونجا دیدمش…واسه اولین بار بهش سلام کردم جوابمو داد…بعد با چند نفر از همسنو سلامون رفتم تو ی اتاق باهم حرف زدیم..الانم ۱۸ سالمه نمیدونم کجاس ولی خیلی دلتنگشم…نمیدونم دسوتم داره یا نه☹راستی اون یک سال از من کوچیکتره و فامیل دورمونه
عشق خوبه. ولی همیشه دعا کنید ک ی طرفه نباشه.
15 سالمه ولی حس ی آدم 60 ساله رو دارم.
عشقمه. دوسش دارم ولی اون نمیخوادتم. از هیچی کم ندارم ولی دله دیگ
وقتی نمیخواد. نمیخواد دیگ.
ایشالا خوشبخت بشه هر وقت ازدواج کرد.
همگی مرگ رو برام آرزو کنید چون زندگیم تباه شده
من مشکلم برعکس شماس احساس می کنم پسر عمم منو دوس داره اما من اصلا دوسش ندارم از همه نظر هم اختلاف داریم می خوام یجوری که نارحت نشه از این عشق منسرفش کنم تورو خدا کمکم کنید
و اینکه کسایی که می خوان عشقشون رو فراموش کنن بهترین راه جایه گذین کس دیگه است می دونم سخته ولی خیلی کمکتون می کنه
من هم قبلا عشقی داشتم بد جور ولم کرد رفت
کسایی به عشقشون خیانت نمی کنن که خودشون خیانت دیدن رو تجروبه کرده باشن
درسته قبلا با کس دیگه ای بودن اما می دونن که چقد ترک کردن سخته و 90 درصد این کارو نمی کنن
تو روزای کرونا با عشقم اشنا شدم همه چی خوب بود ولی وقتی اون برگشت سر کارش همه چیز عوض شد انگار فراموش کرد که من سنگ صببور روزای قرنطینه بودم شد یه ادم دیگه خیلی برام سخته بگم خوشبخت بشه براش همه کار خوبیکردم فک کردم قدر میدونه چه فایده.انشالله هر جاست سلامت باشه
یکی هست ک دوسش دارم.. نمیگم عاشق شدم.. عشق و قبول ندارم..
فقط میدونم از خودمم بیشتر دوستش دارم.. خیلی بیشتر.. بخاطر اون از خیلی از تصمیمام منصرف شدم..خیلی کمکم کرده.. کمک کرده خوب باشم… خودم باشم.. یکم بیشتر خودمو دوست داشته باشم.. وقتی بهم پیام میده یا میبینمش حس میکنم برای چند لحظه همه چی ساکت میشه انگار.. نمیدونم یهو همه ساکت میشن انگار زمان واستاده..
اولین باره یکیو انقدر دوس دارم.. وقتی نیست باهام حرف نمیزنه حس میکنم یچی کمه انگار یچیزیو گم کردم.. حس میکنم پیشش میتونم خودم باشم.. میتونم بهش اعتماد کنم.. من ب هیچکس اعتماد نداشتم.. باهام خوبه.. دوستم داره.. دوستشم.. بهم میگه فرشته.. ولی .. دوسم نداره:).. بهم گفت کمکت میکنم فراموشم کنی ولی بیشتر شده سخت تر شده نمیدونم باید چیکار بکنم.. صعی کردم دیگ باهاش حرف نزنم ازش دور شم ولی نمیتونم نتونستم.. کل روزمو ب امید اینک بیاد بم پیم بده میگذرونم.. حالم ب حل اون بستگی داره.. هوفف.. خیلی خسته شدم ولی حصمو دوست دارم.. خوشحالم میکنه وقتی هست خوبم.. ولی وقتی نیست حس یه ادم دیوونه رو دارم..ازین وابستگیم میترسم.. میدونم هیچوق نمیتونیم باهم باشیم پس فکر کنم فراموشی بهترین راهه
نمیدونم باید چیکار کنم.. میشه یکی بهم بگه؟!
من عاشق یه پسری شدم که تناقضای زیادی داشت..در عین ساکت بودن شر بود در عین خجالتی بودن شیطون ..اعتماد ب نفسش کم بود اما مغرور بود واقعا همرو جذب خودش میکرد..تو دانشگام همه کراش میزدن روش..با هم فقط رفیق بودیم ترم 5 خیلی باهاش حرف میزدم هر لحظه چت میکردیم تو آزمایشگاه تو یه گروه بودیم خیلی خوش میگذشت باهاش..یهو ب خودم اومدم دیدم زندگیو بدون اون نمیخوام..اما اون فقط منو به چشم دوست میدید…رل زد وقتی رل زد من اولش خیلی افسرده شدم..تا 3 ماه بعدش ک کات کرد و بهم pm داد که چرا نگفتی دوسم داشتی چرا نگفتی باعث شدی گند بزنم! فهمیدم از زبون دوست صمیمیم همه چیو فهمیده.
بعد از چن روز دوباره شروع کردیم حرف زدن و بیرون رفتن و وارد ی رابطه جدید شدیم..همه چی خوب بود حالم خوب بود باهاش خیلی خوب..تو قلبم کلی ستاره بود:)اما دیشب بعد نزدیک 1 ماه بهم فهموند که دوس داشتن من یک طرفس و اون اونجوری ک باید دوسم نداره و بودو نبود من براش فرقی نداره:)
بهش گفتم دیگ پی امم نمیدم بهت.
خیلی سخته فراموش کردنت فرهاد:)
این متن نهایتش ۲ دقیقه وقتتون رو میگیره اما خواهش میکنم بخونیدش به خاطر خودتون
به عنوان یه پسری که درد عشق یک طرفه رو کشیده و بخاطر یه دختر که دوستش داشته مجبور شده از رشته پزشکی با معدل الف انصراف بده تا دیگه دختررو نبینه ولی بازم از قضای روزگار سربازیش افتاده درست همون شهر با این مصیبتم ساخته میخوام یه نصحیتی بهتون بکنم این اتفاق باعث شد که عقیده و دید من نسبت به دنیا و زندگی کلا عوض بشه اما هزینه گزافی داشت ولی ارزشش رو داشت بعد از پنج سال دیگه برام مهم نیستش ولی هیچ وقت فراموشش نمیکنم هم خودش رو هم کاراش رو ولی نمی بخشمش شاید تو روز قیامت من به همه بدهکار باشمو شایدم اهل جهنم باشم یا بهشت ولی میدونم یکی هستش که به من بدهکار هستش ولی من اصلا نمی بخشمش…. در ضمن انسان در مقابله با سختی ها و مشکلات توانایی هاشو میفهمه و استعداداش شکوفا میشه
یه دیالوگ تو فیلم راکی هستش که تو اون دیالوگ سیلوستر استالونه(خود راک) میگه : تو میزاری دیگران اذیتت کنن و بهت بگن که خوب نیستی و وقتی اوضاع سخت شد دنبال چیزی می گردی که مقصر بدونیش مثل یه سایه بزرگ بزار چیزی بهت بگم که خودت از قبل می دونی دنیا گل و بلبل نیست دنیا پر از پستی و کثیفیه و مهم نیست چقدر سرسخت باشی دنیا زمین می زننت و اگر بهش اجازه بدی کاری می کنه برای همیشه روی زانوهات بمونی تو من یا هیچکس دیگه نمیتونه به اندازه زندگی محکم ضربه بزنه ولی مهم نیست چقدر محکم ضربه می خوری مهم اینه چقدر میتونی این ضربات رو بخوری و همچنان رو به جلو حرکت کنی چقدر می تونی تحمل کنی و همچنان به جلو حرکت کنی اینجوری میشه برنده شد حالا اگر می دونی ارزش چیزی رو داری پس برو به دستش بیار ولی باید حاضر باشی ضربه بخوری نه اینکه دیگران رو مقصر بدونی که نذاشتن به چیزی که می خوای برسی بزدلها اینکارو میکنن و تو بزدل نیستی تو بهتر از اینایی
من ۲۰ سالمه دو سال پیش با یه پسری اشنا شدم نمیخواستم رلش باشم فقط یه دوست عادی باشیم بعد یه مدت دیدم خیلی باادب و خوبه اصلا از رابطه چنسی و این چیزا حرف نمیزنه به دلم نشست بعد ۵ ماه بهش گفتم دوستت دارم شروع کرد به حرف های جنسی زدن و رابطه خواستن باهاش کات کردن اما دوباره برگشت گفت غلط کردم من خودتو میخوام اصلا رابطه نباشه دوسال از هم دور بودیم من قول دادم پاش بمونم رفته بود یه شهر دیگه کار کنه خودش بحث ازدواج و کشید وسط من به ازدواج باهاش فکرم نمیکردم حتی اولش فکر کردم شوخی میکنه ولی بعدش دیدم جدیه اما حالا میگه من دیگه نمیخوام ازدواج کنیم من اصن قصد ازدواج نداشتم یه زمان فکر میکردم میتونیم ولی دیدم نمیشه من خیلی داغون شدم اما بخشیدمش ولی ایمان دارم خدا خودش جوابشو میده کلا عاشق ادم درست بشید و تو انتخاباتون دقت کنید بخصوص دخترا هر ادمی لایق عشق نیست و هر کسی رفت بزارید بره حتما یه روزی یه ادمی میاد تو زندگیتون که عاشقتونه و تمام اون روزای بد یادتون میره و اگه امروز اون ادم شمارو نخواست و رفت انقدر خوب و قوی بشید که یه روز ارزو داشتنتو بکنه
بدترین چیز اینه ک تو حرف بهت همش بگه دوست دارم ولی رفتاراش هیچکدوم بوی دوست داشتن ندن و تورو دائم بذارن توی یه دو راهی ک کدومو باور کنی !؟ و تا میای فراموشش کنی دوباره برمیگرده و دلت همین ک یه کلمه میگه بازم پر میزنه براش و نمیتونی خودتو کنترل کنی ک بر نگردی ، با اینکه میدونم همه حرفاش دروغه ولی منه خر نمیتونم ولش کنم و اونم این قضیه رو فهمیده و همش سواستفاده میکنه …تو جهنمم بخدا ، از گریه و غصه خسته شدم دیگ … زندگیم ب خاطرش نابود شد ، تمام عمرمو پاش گذاشتم حالام هیچی ب هیچی ، میخوام امشب تموم کنم این زندگیو تنها راه فراموشیش همینه …
سلام من 16 سالمه پیانو میزنم این اموزشگاه ما کنسرت گزاشته بودن بعد یه پسر 27 ساله قرار بود برای کنسرت باهام تمرین کنه اولش خیلی سرد بودیم باهم بعد بهم نزدیک شد اولش من از این صمیمت بوجود اومده گفتم خوشم نمیادو بهش گفتم اون ناراحت شدو منم برای اینکخ از دلش دربیارم براش کادو خریدم بعد از یه مدت که باهم بیرونم رفتیم حتی احساس کردم واقعا دوسش دارم واونم اره تصمیم گرفتم بهش بگم ولی هیچ چیز اونجوری که فکرشو میکردم پیش نرفت اون گفت اختلاف سنی داریمو منم هیچ حسی ندارم منم خب خیلی سنگین بودبرام حتی خودکشیم کردم ♀️♀️و البته اینو میخوام بگم الان 8ماه از اون قضیه میگذره ومن نتونستم فراموشش کنم و اون هنوز با من در ارتباطه تازه احساس میکنم از احساساتم نسبت به خودش سواستفاده میکنه عکس لخت بدنمو هی میخواد ولی میگه به تو به چشم نیاز جنسی نگاه نمیکنم ولی من خیلی دوسش دارم چیکار کنم ترو خدا یکی بگه
من هنوز نمیفهمم چرا بی خبر رفتی…کاش لااقل خدافظی میکردی تا شاید بتونم به خودم بقبولونم تموم شده و فراموشت کنم.تو که مدتهاس نیستی،راستی دارم ازدواج میکنم امیرحسین،با یه پسر نجیب و آقا که مرد زندگیه.برعکس تو…فقط هیچوقت نمیبخشمت برا تمام لحظاتی که سرم رو شونهشه و بیاختیار تو دلم آرزو میکنم ای کاش این شونهی تو بود…شاید اگر منم مث خیلی دخترا لوندی میکردم و با آرایش خودمو خفه میکردم و راجع به هر کوفتی اظهارنظر میکردم جای اینکه محوت شم وقتایی که حرف میزدی باهام،شاید تنهام نمیذاشتی.نمیدونم.
هر وقت از خیابونایی که با هم هزار بار رفتیمو اومدیم رد میشم تمام تلاشم برای فراموش کردنت دود میشه میره هوا.حتما الان سرت گرم زندگیته و غرق موسیقی و کنسرتای لعنتیت هستی.تو میدونستی جز تو پناهی ندارم.بخدا که میدونستی…کاش لااقل خطتو عوض نمیکردی تا یه عکس برا تماشا کردن ازت داشته باشم.
دوستان،برام دعا کنید فراموشش کنم.عذاب وجدان دارم.من دارم زن زندگی کسی میشم که اشاره کنم زندگیشو میریزه به پام.کسی که مردتر ازش ندیدم تا حالا.متنفرم ازین برزخی که توشم…به خاطر خدا اگر دلتون با کسی نیست عشقو تو وجودش بیدار نکنین.بالاخره آدم یه جایی یه روزی تو همین دنیا تقاص پس میده…
خیلی دلم ازت پره ولی امیدوارم هر جا هستی خوشحال و خوشبخت باشی…
من 8 ساله درگیر عشق ی طرفم شاید هر کی اینجا امید داشته باشه که شاید فرد مورد علاقش ی روز نظرش عوض شه ولی من دست رو ی ادم اشتباهی گذاشتم گذشته از اینکه عشق ی طرفه و دیدنش به اندازه کافی سخته این که طرف از من به خاطر مشکلات خانوادگی که داریم خوشش نمیاد بدترش میکنه گیرم که اونم از من خوشش اومد خانواده هامون و چی کار کنم ؟ امیدوارم دوباره بتونم عاشق شم و امیدوارم هیچ وقت از من خوشش نیاد چون اون وقته که دودل میشم
ایکاش زودتر میگفتی که حسی بمن نداری
حالا که سخت عاشقت شدم مجبورم کردی تا بیام اینجا و دنبال راه فراموش کردنت باشم
من در این روزهای سخت سعی در فراموش کردنت دارم عاطفه امیدوارم خوشبخت بشی
سلام دوستان لطفا اگه میشه راهنماییم کنید ،من حدود چهار ساله عاشق ی نفرم(فامیله) ،اولش عشقم یه طرفه بود ولی طی یه شرایطی اطرافیانم فهمیدن که من عاشق اون هستم و منو ازش خواستگاری کردن،اونم جوابی نداد. من اصلا از شرایطم راضی نبودم و دوست نداشتم که من اولین نفری باشم که اعتراف میکنه ولی کاری بود که شده بود.چندبار دیگه هم نظرشو درمورد من پرسیدن ولی جواب سربالا میداد.واسه یه مدت همه چی تقریبا فراموش شد،تا اینکه یه روز خیلی غیر منتظره زنگ زد به مامانم و منو خواستگاری کرد ،تقریبا دوسال گذشته بود و من اون شوروهیجان اول رو نداشتم،یه مدت وقت خاستم تا فکر کنم اما اون هی زنگ میزد و منتظر جواب بود.آخرم نمیدونم مامانم بهش چی گفته بود که اونم جواب مثبت برداشت کرده بود.اخه خیلی واسم عجیب بود اون ادمی که اوایل هیچ نظری در مورد من نداشت یهویی عوض شد و عاشق من شد.الانم من با اینکه عاشقشم ولی جوابم منفیه چون میدونم که من بدرد اون نمیخورم .ولی نمیدونم چجوری جوابمو بهش بگم.در ضمن ما هیچ رابطه ای هم نداشتیم باهم تا الان حتی بزور هم سلام میکنیم،درواقع من مخالف رابطه با جنس مخالفم.من دوست دارم به شغلی که عاشقشم برسم و فکرمیکنم که ازدواج منو محدود میکنه.واقعن از خودم بدم میاد اصلا نمیدونم عشقم عشق واقعیه یا نه،من تو سالش شاید یکی دوبار ببینمش .یه مدت انقدر فراموشش میکنم که اصلا انگار نبوده،ولی یهو با یه اتفاق یادم میوفته وباز درگیرش میشم.خیلی عذاب وجدان دارم .حس میکنم زندگیشو خراب کردم.ببخشید اگه زیاد شد.لطفا راهنمایی کنید.ممنون
عشق یعنی نرسیدن.من الان تو روزای سخت فراموشی هستم.تو مرحله ی اول.امیدوارم موفق بشم.من باهاش اصلا وارد رابطه نشدم.ساکت موندم.امافهمیدم که یکی دیگه تو زندگیشه.عشق یعنی آزادی یعنی اینکه رها بشی.اگه نخواستت فقط دعا کن که خوشبخت بشه.همین
سلام
من الان 21 سالمه و حس های زیادی رو تجربه کردم ولی این حس خیلی متفاوت بودو 19 سالم بود رخ داد بااینکه قبلش به5 نفری علاقه مند شده بودم اما چون میدونستم به جایی نمیرسه و افراد مناسبی نبودن بدون اینکه ابراز کنم فقط تو خودم ریختم و کم کم فراموش شدن اما این اخری تمام چیز من بود و بنظرم خوب میومد وحس میکردم اونم یه حس هایی داره و تحمل کردم و دیدم نیومد جلو و من سرانجام غرور رو کنارگذاشتم و بهش گفتم
حتی اگه 99 درصد امکان میدید طرف مقابل دوستتون دارههرگز خودتون پا پیش نزارید تا بهش بگید منظورم به دختراست
و الان با حسی که داشتم کنار اومدم اما از اینکه بهش گفتم و حس خورد شدن دارم نمیدونم چرا کنار نمیام من میدونم بازم فرصت برای زندگی عاشقانه دارم و میدونم با تمام نقاط ضعفی که ازش میدیدم ولی ضعف هاش هم برام زیبا بود اما تا که فهمیدم اخرین روز میتونه تو دانشگاه ببینمش و ترم اخرشه رفتم بهش گفتم اما اگه زمان رو به عقب برمیگردوندن هم باز همینکارو میکردم چون فکر اینکه ممکنه اونم دوستم داشته باشه و علاقه منو نسبت به خودش نمیدونه پا پیش نمیذاره منو پشیمون میکرد چرا نگفتم راستش این ترس همیشه باهام بود به طوری که در ترم جدید بااینکه ترم اخرش نبودنمیشناختمش ولی بهش علاقه مند بودم فکرکردم ترم اخرش بود ورفت خیلی حالم بد بود هی در عذاب بودم اون که بالاخره میرفت چرا بهش نگفتی دل خودت صاف شه تا اینکه فهمیدم نرفته و بیشتر خواستم بشناسمش و پسری که فکر میکردم همه چیز تمومه با نقاط ضعفش آشنا شدم و متاسفانه اون وجهش هم دوست داشتم
ولی یه سوال باقیه چرا فکر میکردم دوستم داره
و بااینکه تصمیم داشتم به کسی علاقه مند نشم به علت احساسات گذشتم که همش ت. خودم میریختم چرا به یکباره بهش دل بستم
بهم بازبان بی زبانی گفت هرگز جوابم دربرابر احساساتتون منفیه و چرا زودتر بهم نگفتید!
منم میدونستم جوابت منفیه عقلم بهم میگفت زمانی که کسی دوستت داشته باشه امکان نداره نیاد بهت بگه حداقل یه واسطه میفرسته اما بازهم به فکرخودم بودم گفتم که اگه ترم بعدی نباشه حداقل پشیمونی اینکه چرا حداقل بهش نگفتی تو که دیگه نمیبینیش و زودتر بهش نگفتم چون اگر جواب منفی میشنیدم تو محیط دانشگاه چشمم به چشمش میوفتاد نمیتونستم حس بدم رو کنترل کنم و اوضاع رو برای خودم وحتی خودش تنگ میکردم
اینقدر دوران زندگیم هردورش باهام بازی میکنه که میدونم بالاخره عاشق کسی خواهم شد که اونم دوستم خواهد داشت و در جواب این همه سختیه دوران احساسی هم من به شخصی میرسم که لیاقتم رو داره البته اون پسر هم بی لیاقت نبود اون منو ذهنم رو تغییرداد و بزرگترین نقطه ضعفی که ازش پیدا کرده بودم باتمام اینکه به ظاهر جسور میرسید اگه بیشترروش متمرکز میشدی آدم خیلی ترسویی بود اما حس ترسش هم دوست داشتم نمیگم که ای کاش بیشتر میشناختمش اما برا من کافی بود یه ترم تمام تلاشم علاوه بردرس خوندن که تازه داشتم خودمو با رشتم وقف میدادم این بود به هر بهونه ای ببینمش و بشناسمش 4 ماه بودکه برا شناختنش بدون اینکه باهاش حرف بزنم در پیش داشتم و بیشتر زیرنظرش داشتم که بادیگران مخصوصا بادوستاش چه ارتباطی داره وحتی همکلاسیمم نبود بخوام باهاش حرف بزنم چون نمیخواستم بخاطر احساس خودم اوقات اونو تنگ کنم و تلخ کنم پس بی صدا نزدیکاش بودم وجواب منفی شنیدم نه بخاطر غرورم اخه اون تنها چیزی بود که نه غرورم ارزش داشت نه آبروم که بره ،قبول کردم و اصراری نکردم و البته اصرار هم اشتباه بود و کنار کشیدم و زمانی که یه جای خلوت رو پیدا کردم زار زار گریه کردم و شب های سختی گذروندم طرد شدن از طرف کسی که دوستش داری سخته اما نباید ناامید شد زندگی جریان داره و من منتظر اتفاقات هیجان انگیز دیگه از زندگیم هستم فقط براش ارزوی سعادن و سلامتی دارم و اهل تهرانه که زمانی اخبار میگفت وضعیت کرونا تو تهران بده خیلی نگرانم چیزیش نشده باشه ولی من دعا میکنم گه گاهی فقط همینو بلدم
تجربه عشق یکطرفه من هم تلخ بود هم شیرین و هیچوقت خودتونو سرزنش نکنید همه چیز یک امتحانه که میگذره من آدم ثروتمندی نیستم و وضع خانوادگی خوبی ندارم اما بزرگترین ثروتم جوانیم و تندرستیمه و شاکرم و هیچ چیز دندونگیری نمیخوام باتمام سختی هایی که کشیدم چه بیماری هایی که از مادر پدرم دیدم مخصوصا مادرم و خانواده پر جمعیت با خواهرا و برادری که اصلا براشون مهم نیستم و پدرم که نتونست هیچوقت احساساته پدرانش رو ابراز کنه و حس یکطرفه که داشتم بااین وجود برام دعا کنید از این به بعدش زندگی موفق و خوبی داشته باشم و عشقی دوطرفه و منطقی
۱۵سالمه ۳ماه به اجبار بابام نامزد شدم بعد طلاق گرفتم
یه سال میگذره ک پسرخاله بابام ابراز علاقه کرد
همیشه یه حسی داشتم بهش ک خودمم درکش نمیکنم مواظبش بودم و چشمم ب کاراش بود
۴ سال بایه پسری دوست بودم ب طور اتفاقی عاشقش شدم ک یه طرفه بود الان نمیتونم از فکرش در بیام
و میترسم با پسرخالم نتونم ادامه بدم
چیکار کنم
هر کار میکنم فراموش نمیشه ۴ سال عشق یه طرفه ولی دوسم نداش هر کیو میزارم جاش فک میکنم بهش خیانت میکنم
برایت مینویسم
دوستت دارم ، با آنکه شب قبل از رفتنت اولین بوسه را هدیه دادی ، و هدیه دادم ؛ و روز بعدش هم بی دلیل و بی جهت رفتی. از همه جا بلاکم کردی. این رسمش نیست!
امیدوارم هیچ موقع کارت به این صفحه نیافتد و محبور نشوی مقاله های فراموش کردن را بخوانی
از محسن به یگانه
ما هردو خردادی هستیم. امروز تولدش است
من 14 سالمه و دو ساله که عاشق پسر عمم شدم ولی اون نه تنها دوسم نداره بلکه نمیدونه من دوسش دارم و به سرد ترین حالت ممکن باهام برخورد میکنه میدونم هیچ وقت دوسم نداره ولی از فکر کردن بهش خسته نمیشم از اینکه ارزوم باشه ببینمش از اینکه هر روز وشب خوابشو ببینم خسته نشدم فقط میخام که ی روزی منو دوسم داشته منی که حالا تموم زندگیم شده چشماش که هر چی باشه و هر چی بخاد بازم دوسش دارم برام دعا کنید
کاش میدونستم فراموشت کنم وازیادم بری ولی نمیتونم فراموشت کنم به یادتم با اینکه تو الان ازدواج کردی ولی قلبم داره آتیش میگیره ازنبودنت خدایا این همه حس دلتنگی را ازمن بگیر
اون رفته ولی توهنوزبه فکرشی؟آخه چرا؟
راستم میگی من وقتی فهمیدم طرف هیچ حسی به من نداره قبول نکردم امید داشتم
ولی الان واقعانمیخوام حتی بهش فکرکنم
توخودتونابودمیکنی اینطوری
خواهرانه بهت میگم بهش فکرنکن.
منم
دیگه باختم
من عاشق مشاورتحصیلیم شده بودم،وقتی فهمیدم اون هیچ حسی بهم نداره واقعاضربه خوردم.
من اونوهنوزمیبینم وباهاش حرف میزنم،حالاچیکارکنم که وقتی میرم پیشش دیگه حسی بهش نداشته باشم؟ برام باشه مثل بقیه؟
من یه کنکوریم این قضیه میتونه سرنوشت منونابودکنه
توروخداکمکم کنید
سلام
پیشنهاد میکنم مشاورتو عوض کنی.
هرچقدرم مشاور خوبی باشه با این شرایط نمیتونه گزینه مناسبی برات باشه.
اگه مشاورموعوض کنم خانوادم میفهمند
نمیتونم این کاروبکنم آخه خانوادم خبرندارند
میخوام فقط بتونم عشقم روبهش فراموش کنم
ولی سخته
آخه در تناقض شدیده دیدن و فراموش کردن.
با خودت صادق باش، واقعا میخوای فراموش کنی یا فقط ژستشو میگیری؟
با یه بهونه منطقی به خانوادت بقبولون که باید مشاورتو عوض کنی.
مطمئن باش این بهترین و منطقی ترین کار ممکنه.
منم عاشق یه پسری شدم به کسی نگفتم نمیدونم چم شده بود مذهبی بود زیاد به دخترا نگا نمیکرد ولی یه بار تو چشام خیره شد حسی بهش نداشتم تا اینکه با چند بار دیدنش عاشق شدم
ولی متاسفانه من خیلی ساکتم نمیتونم چیزی بگم به زور با یه پسری که حتی یه بارم ندیده بودمش نامزد شدم ولی ۱ ماه طول نکشید طلاق گرفتم ….
اون موقع میخواستم فراموشش کنم ولی داشتم نابود میشدم با کسی که ازش متنفر بودم نامزد بودم نتونستم دو هفته ای بود ندیده بودمش با یه بهونه رفتم دیدمش ….)
بهش با یه اسم دیگه تو اینستا گفتم عاشقتم فحش داد نا امید بودم ولی نمیتونستم که
نگم من زندگیمو به خاطر اون بهم زدم فقط خدا حالمو میدونه
با اسم خودم بهش گفتم تعجب کرد ولی گفت فهمیده بودم دوسم داری ولی من قصد و شرایط ازدواج ندارم
کنکور داد رفت ایلام دلم خیلی براش تنگ شده بود .
پیم دادم چیز خاصی نگفت یکی اومد پی ویم گفت من عشقشم مزاحمش نشو اون ماله منه هر چی از دهنم در اومد هم به دختره هم به اون گفتم حالم بد بود افسرده بودم شدید اومد بود باهاش رو به رو شدم وقتی میدیدمش حالم دست خودم نبود هردومون یه جا میرفتیم صب کرد من اول برم نگاهش رو حس میکردم ولی به خودم بد و بیراه میگفتم چون اون عاشق یکی دیگه بود.
بعد یه مدت تو اینستا فالوش کردم اونم فالوم کرد تو تل هم از بلاکی درآورده بود من درش آوردم پیم دادم گفتم معذرت میخوام گفت نمیشناسمت یه چند روزی حرف زدم بعدش گفتم عشقت چطوره گفت ندارم که
پس اون چی بود.
جا خوردم گفت ساختگی بود
ناراحتم نمی خواد باهام باشه که اینکارو کرد
بهش گفتم روک بگو من عاشقتم تو یه زره دوسم نداری؟!.
گفت اگه بخوامم نمیتونم بهت قول بدم نمیشه شاید تو یا من عاشق یکی دیگه شدیم شاید پدرو مادرم گفت کسی که ما میگم رو بگیر
واسه همش یه جوابی دادم ولی گفت حرف مردم چی؟؟ میگن من زندگیتو بهم زدم اصلا من نمیتونم خودمو محدود کنم انتظار شنیدن اینو نداشتم منم گفتم منم خودمو محدود نمیکنم شاید فرصت های خوبی رو از دست دادم
ولی دیوونشم نمیتونم هرروز میبینمش نابود میشم .
چی کار کنم حتی به فکر خودکشی هم افتادم
دیگه از زندگی بریدم
عاشق نشید تو رو خدا خیلی بده.
سلام دوستان وضعیت من با شماها خیلی فرق میکنه من عاشق نیستم اما طرف مقابلم شدیدا این حس رو داره و من به هیچ وجه نمیتونم وارد رابطه ای شم که طرفم 3 سال از خودم کوچک تر باشه …
داستان از تابستان 98 شروع شد که یکی از فامیلای نزدیکمون اومدن ایران جز مام فامیلی نداشتن واسه همینم چون زیاد آشنایی با اینجا نداشتن منو با خودشون همه جا میبردن اونا آدمهای مهربونی هستن و خیلیم باهم صمیمیم.
مهران رفتارای عجیبی انجام میداد مثلا تا از کنارم رد میشد یه تار مو از سرم بر میداشت که بعدا دیدم تک تک شونو تو یه پارچه قایم کرده یا کش مومو دستش میکرد میگفت وقتی دستمه حس خیلی خوبی دارم حتی لباس هرچیزی میخریدم بهونه میگرفت میگفت منم میخوام ست کنم باهات یه بارم با مردی هم سن باباش دعواش شد و کریم کاک خورد چون زیر چشمی بهم نگا کرده و خیلی ازین نمونه های دیگه …
درسته باهم صمیمی بودیم شوخی میکردیم تا دم ای صبح مینشستیم از خاطره هامون میگفتیم فیلم نگا میکردیم می خندیدیم تازه بهش می گفتم کاش داداش کوچیکی مث تو داشتم چون خیلی دوست داشتنیی .. گریه های یواشکیش رو میدیدم… تا اینکه اعتراف کرد که عاشقم شده و بدون من نمی تونه نفس بکشه وقتی اینو فهمیدم رابطمه مو باهاش کمتر کردم
من خیلی سرزنشش میکردم و هر بار با گفتن “این فقط هوسه و زود گذره” به کلامش خاطمه میاوردم .. خیلی وقته برگشتن و اون هنوز پای تلفن داد میزنه گریه میکنه به خودش آسیب میزنه با این رفتاراش خیلی غصه میخورم اما نمیتونم قبول کنم .
اما واقعا این سوال واسه خودم پیش اومده آیا یه پسر 15 ساله میتونه عاشق دختری باشه که (3 سااال) ازش بزرگتره واقعا ممکنه ؟
میدونم اگه قبول کنم زندگیمو تباه کردم پس هییچ وقت همچین ریسکی نمیکنم
.
(لطفا لطفا بخونین و کمکم کنید ! ممنون )
تو سن این پسر این چیزا عادیه که زود وابسته بشه اون حتما جذب اندام و تنت شده جدیش نگیر اون فقط دنبال رابطه جنسی باهاته حس پسرا تو این سن فقط شهوته نه چیزه دیگه…..
سلام سن نوجوانی سن بسیار حساسیه که بیشترین طغیان های احساسی در این دوره سنی رخ می ده..شک نکن احساسات ایشون صادقانه و واقعیه ولی باز شک نکن این احساسات نتیجه فعل و انفعالات سن بلوغه این احساسات در زمان ایجاد بسیار تند و آتشین هستن که متاسفانه باید بگم به همون اندازه که زود و سریع شعله می کشه زود هم فراموش میشه البته نه آسون….. پیشنهاد میکنم بهش فکر نکن و درگیر این احساسات نشو …حتی اگر به خودش اسیب زد تحت تاثیر قرار نگیر و اجازه بده که مرور زمان بهت نشون بده که همه چیز تموم میشه و به روال عادی برمیگرده…سعی کن ارتباطت رو بهاش به حداقل برسونی و زیاد در مورد اینکه احساساتش زود گذر و از روی هوسه باهاش بحث نکنی چون اصلا و ابدا گوشش بدهکار نیست چون دست خودش هم نیست
من عاشق هر کس که می بینم و به نظرم خوبه می شم اما بیشتر عاشق پسر عمه ام هستم که از نظر دینی و اعتقادی و هیچ چیز به هم نمی خوریم
چطور کسی رو که حتی منو نمیشناسه فراموش کنم؟
تقریبا یکساله نتونستم از فکرش بیام بیرون خیلی توهمی شدم از این علاقه توهمی خسته شدم
خواهشا راهنمایی کنید
برای فراموش کردن همسری ک با جون و دل عاشقش بودیم و اون رفته چیکار باید کرد؟فراموش کردن تو دوستی و قبل ازدواج قابل مقایسه با فراموش کردن همسر نیست…این دومی خیلی سخت تره.چیکار باید کرد؟سه ساله دارم تلاش میکنم فراموش کنم وای نتونستم مدام تو پروفایلشم و خاطرات خوب قدیمی…لطفا راهنمایی کنید
من الان دکترای مدیریت هستم ریس اداره شدم خیلی هم خوشحالم اونم لابد با افراد دیگری مشغوله …..باور کنید چنین افرادی یه روزی یه جایی به جزای اعمالشان میرسند من به عدالت خداوند امیدوارم
تف بر عشق یک طرفه ، دارم نابود میشم تازه کنکوری هم هستم و داره بهم ضربه می زنه نمی تونم فراموشش کنم.
سلام عزیزم من الان دانشجو هستم
دوره ی شمارا با تمام این تجریه ها گزروندم ولی داداشم نگا کن بیشتر این احساسات بخاطر فشار درس و کنکوره و تو این سن خیلیا از سر بچگی احساس میکنن عاشقن و…
من خودم قبل کنکور۵بار ن و بله شنیدم از دختر خالم حتی انگشترم دستش کردم بعد ۱۰روز بهم برگردوند خودت میدونی یکبار ن شنیدن خودش چقدر درد داره حالا فکرشو بکن۵بار دیگه چه عذابیه …
ولی الان میگم همش از سر نفهمی و بچگی بوده و بخاطر فشار کنکور بود چرا میگم فشار کنکور چون بدن و مغز انسان یجور دنبال بهونست برا فرار از مشکلاتی مثل کنکور برای همین بهونه دستت میده که اره چون من عاشق فلانیم و بهش نمیرسم و…چون این شرایطو دارم نمیتونم درس بخونم در صورتی که اینجوری نیست به خودت بیا که مث من دوبار توی کنکورت ضربه نخوری که اخرم مجبور شی فقط ی رشته انتخاب کنی بری دانشگاه که سر بازی نری و…
موفق باشی
حال ی کنکوری رو ی کنکوری بهتر میفهمه..بدتر از وقتی ک میفهمی ی طرفه بوده…وقتیه که هم باید فراموش کنی ..هم باید ادامه بدی..فقط میتونم بگم این ی درده که درمون نداره..خیلی سعی کردم باهاش کنار بیام نشده…ولی تلاش کردنم موجب شده بیشتر بهش فکر کنم بیشتر خوابشو ببینم و بیشتر از درسم دور شم…فراموش نشدتیه تلاش نکن فراموشش کنی فقط به این فکر کن که ایندت و خودت مهم تری!
من۱۴سالمه دوساله عاشق داداش دوستم شدم نمیدونم دوسم داره یانه فقط میدونم قبلن یکی رو دوست داشته الان نداره تقریبن یک ماهه ندیدمش دارم دیوونه میشم چیکار کنم فراموشش کنم
والا من ۲۸ سالمه هنوز نه عاشق شدم نه کسی عاشقم شده ولی ماشالا چقدعاشق زیاد داریم اینجا. خوشبحالتان
عشق همینه ببخش و ارزوی خوشبختی براش گاهی عشق رسیدن نیست عشق همین دعا برا خوشبختی اونیه که دوسشداری
سلام.میخوام هرجورشده تاقبل ازعیدامسال این عشق یک طرفه روتموم کنم.فروردین امسال میشه چهاردهمین سالی که زندگیم روهواس.نمیزارم به۱۴سال برسه….بایدتمامه تلاشمو بکنم برای جمع کردنش….چاره ای نیست.من عشقم افلاطونیه.بقیه بهم گفتن تاحالاتمو فهمیدن وگفتن چه بدعشقی وچه بدآدمی….گفتن سنگین ترین نوعه عشقه…امشب دوستم گفت نگاه کن اون هرروز موفق تره و شادتر وجوون تر وحتی محاله توروبه یادبیاره….۱۴سال ازون موقع رفته….حالا اون کجاس؟توی عیش ونوش….توعم هرروز بشین یه چروک روی پوستت اضافه کن….نمیدونم هرجورشده باید جمعش کنم…..ازآهنگاباید شروع کنم.نبایددیگه گوششون بدم.آهنگای شهره ومهستی بدجوری از پادرم آوردن….عینه معتادیم که میخوان ترکش بدن…دعاکنیدبتونم.
من عاشق یکی از هم کلاسی های دانشگاه شدم (۲۰ ساله ام و اولین تجربمه). با مشورتی که از خانواده گرفتم و تحقیقایی که کردم فهمیدم بی وفا است و کسی نیست که بخوام باهاش زندگی کنم و از خطش کشیدم بیرون. حتی میدونم که اونم هیچ احساسی نسبت به من نداره و با دوست پسرش خوشه و تلاش می کنم که ازش دوری کنم. اما هنوزم یه حس علاقه عجیبی به اون دارم، هنوزم دوست دارم خوشحالش کنم و کمکش کنم. هنوز هم نگاه کردن و حرف زدنش رو دوست دارم، در حالی که میدونم هیچ چیز خاصی نداره. دوست دارم فراموشش کنم، ولی نمیشه. میترسم که بعدا روی زندگی مشترکم تاثیر بزاره. یکی کمکم کنه تو رو به خدا.
سلام نگا فرشید جان تقریبا۹۹درصد دخترایی که میان دانشگاه و مجردن بدون ی مشکلی دارن که تا الان ازدواج نکردن
دوما اینکه چون داری هروز میبینیش و مجبورت میکنه این عمل بهش فکر کنی و بهت تلقین شه که عاشقشیو …
سوما با عشق یک طرفه که نمیشه زندگی دو نفره تشکیل داد
ینی چی ؟مثلا ی دختر ۱۸ ساله یا ۲۰ ساله که رفته دانشگاه ادامه تحصیل بده درس بخونه مجردم هست مشکل داره :/طرز فکرتونو درست کنید اقا
من دوسال عاشقونه فقط از دور بهش زل زدم تا اینکه حسمو گفتم اونم گفت دوسم داره بخاطرش هرکار میتونستم میکردم باهام خیلی خوب بود ولی یهو رفت بعد چند وقت برگشت دوسش داشتم نتونستم بش نه بگم ولی بازم منو گذاشت و رفت گفت نمیتونه باکسی باشه دلم شکست بدجور اما الان متوجه شدم با یکی دیگس ادما باید بدونن وقتی کسی رو نمیخان وابستش نکنن دله کاغذ و مداد نیست با پاک کنی بزنی پاکش کنی اخرشم برادری ب طرف بگی دو سه ماه بگذره یادت میره …محسن نمیدونم کجاییاما دوست دارم ولی نمیبخشمت هیچوقت
من یک پسرم و عاشق کسی شدم که اصلا منو نمیشناسه دارم دیوونش میشم هروقت به عکسش نگاه می کنم دنیا یادم میره میدونم که هیچوقت بهش نمیرسم ام نمیتونم فراموشش کنم هیچوقت و هیچ گونه
من یک پسرم و عاشق کسی شدم که اصلا منو نمیشناسه دارم دیوونش میشم هروقت به عکسش نگاه می کنم دنیا یادم میره میدونم که هیچوقت بهش نمیرسم ام نمیتونم فراموشش کنم هیچوقت
داداش مشکل منم همینه متاسفانه درکت میکنم سخته
بهش حستو بگو تا این نگفتنه آزارت نده یا مث من شکست میخوری بعد ی مدتی مجبور میشی فراموشش کنی یا هم …نیمه پرلیوانم نگاه کن
اعتماد به نفستم نباس کم باشه
کاش اونقدی دوسم داشتی ک هیچکیو غیر ازمن نمیدیدی حتی خودتو…
سه سال پیش عاشق پسرداییم شدم نگام میکرد خیلی زیاد زل میزد بهم ولی اینا دلیل عاشق شدنم نبود من خیلی خوابشو میبینم هرروز هرروز نمیدونم چرا تا اینکه اومد بهم گف دوسم داره الان میگه تو جای خواهر منی دارم دق میکنم چیکار کنم؟؟؟
باهاش حرف بزن بگو یعنی چه که من جای خواهرتم یا عشقتم یا هیچیت نیستم
درسته من پسرم و توم دختر اما منم دقیقا همین اتفاق برام افتاده من تا تهشو پیش رفتم اخرشم مجبور شدم فراموشش کنم توم بیزحمت کار آخر منو اول انجام بده
سلام من شیش سال از عمرم گذاشتم برایه عشق یک طرفه دوستم نداشت همین وقت ها یکی به من ابراز علاقه کرد تا میخواستم باور کنم فهمیدم دروغ میگه و کلا نسبت به عشق بی اعتقاد شدم امید وارم کسی مثل من نشه
سلام منم مثل تو ام اما باورم نمیشه هنوز اتفاقایی ک افتادن….!
کاش هیچوقت ندیده بودمت
کاش انقدر خوب نبودی کاش از چشمم میفتادی
لعنتی یک کاری کن ازت متنفرشم
میخوام فراموشت کنم چون تو سهم من نیستی. لیاقتت خ بیشتر ازمنه.عشق قشنگم هرجا هستی آرزوم می کنم شاد و خوشبخت باشی. دلم برات تنگ شده دلم برای اون نگاه معصوم و دل مهربون ولبخند قشنگت تنگ شده. دست کشیدن از عشق تو درد داره
عشق همینه ببخش و ارزوی خوشبختی براش گاهی عشق رسیدن نیست عشق همین دعا برا خوشبختی اونیه که دوسشداری
پریدن از رو بوم تو سخته دلی که عاشق نباشه دل نیست
عشق قشنگم عزیز دلم نمیدونم بی تو چه کنم شبی نیست که به فکرت نباشم
شبی نیست که تو خیال خودم آغوشت رو با اشک هام خیس نکنم
خیلی دوستت دارم
کوروش
دختری هستم همجنسگرا عاشق یکی از دوستان دانشگاهم شدم ولی متاسفانه ایشون من رو به چشم یک خواهر می بینند و هر بار که صدام میزنه خواهر انگار قلب و جون و روحم رو ازم گرفتند شرایط خیلی سختیه واسم.
از خدا بخواید دلی رو که قسمت شما نیست رو بهتون نزدیک نکنه.
اوو
مریضی
همجنسگرا ها مریض نیستن. فقط گرایششون با شما فرق داره. اتفاقا اونایی که نمیتونن اینو درک کنن مریضن
اتفاقا کسانی مریض هستند که درک نمیکنند
سلام
منم مثل شما هستم و عاشق همکلاسی خودم شدم. به طرف گفتم ولی اصلا هیچ احساسی نداره در حالی که اونم گی هستش.دارم دیوونه میشم خیلی درد داره.امیدوارم خوب شیم
ن نگو اصلا. منم عاشق ی دختر شدم.و بهش گفتم.اونم خیلی راحت و بیخیال و بی احساس بود . هیچی نگف حتی نگفت ازم متنفره و رفت بعد سه ماه هیچ خبری ازش نداشتم.تا امروز دیدمش وقتی دیدمش خیلی بد بود اصلا نمیتونستم رو پام وایسم.حتی ب هم سلامم نکردیم.دلم خیلی براش تنگ شده
به نظر من با چشمای باز عاشق شین …من پنج سال از زندگیم پای کسی گذاشتم که ارزش نداشت و حال خیلی بدی داشتم ….ولی الان حالم خیلی خوبه ..خداروشکر که نشد ….شماهم فراموش میکنین قول میدم
مدیونیم مشکل ما اینه که خیلی زود دل میبندیم واز یه سناریو تکراری رکب میخوریم…خواهش میکنم اشتباه نکنین من این اشتباه و کردم وچند سال از زندگیم نابود شد …اشتباه نکنین …ولی الان فراموش کردم وحالم خیلی عالیه …
من دو سال هست که ازدواج کردم همسرم مرا هیچ وقت دوست نداشت همیشه به بهونه های الکی حرف طلاق را پیش می کشد من او را خیلی دوس دارم ولی حالا او مصمم به طلاق است و به خانواده ام چندین بار بی احترامی کرده و به خانواده اش چندین بار گفته دوستم ندارد و از ازدواج با من پشیمان است من جز محبت و خوبی به او بدی نکردم نمیدانم چرا دوستم ندارد ایا کسی در زندگی او وجود دارد؟
برای آدم اشتباهی محبتتو خرج نکن. اون لیاقت تو رو نداره. طلاق خیلی سخته ولی شدنیه. تنهاش بذار تا بفهمه چه آدم با ارزشیو از دست داده
هیچوقت بهش اعتراف نکنین.بااعتراف کردنتون اینگارکه برگه ی نابودیتون روخودتون بادستای خودتون دارین امضامیکنین.یاعلی
من عاشق یکی از فامیل هامون شدم اون یه پسره مثبت و باادبی هستش که حالا حالا ها به دخترا نگاه نمی کنه ولی اون روز چندین بار به من زل زده بود اصلا اون نگاه هاش از ذهنم بیرون نمیره دیگه نمیدونم چی کار کنم زیادهم نمیتونم ببینمش الان نزدیک دوماهه ندیدمش دارم دق میکنم….
یکی که خودش نزدیکم شد..گفت دوسم داره..دوسش داشته شد از جانبع من..رفت و چیزی ام ازمون یادش نمیاد.. 🙂 طفلک منه خر..منه احمق.. 🙂
من به مدت دوسال عاشق یه پسر شدم البته با هم دوست شدیم من اون رو خیلی دوستش داشتم ولی اون اونقدر من رو دوست نداشت من عاشقانه دوستش داشتم و عشق ما یه طرفه بود الان حدود دو ماهی میشه که همدیگر رو بلاک کردیم البته من اول بلاکش کردم چون با خدا عهد بستم دیگه با هیچ نامحرمی حرف نزنم وبعد یه مدت اون من رو بلاک کرد من حتی اون رو تو خواب میبینم که دوباره دستهای همدیگر رو گرفتیم و باهم میدیم ولی واقعا می خوام فراموشش کنم امیدوارم خدا بهم کمک کنه که بابا لنگ دراز م رو برای همیشه فراموشش کنم
چارسال پیش تو یه لحظه عاشقش شدم.چندماه پیش فهمیدم نامزد داره.نابود شدم .نمیتونم فراموشش کنم بااینکه میدونم اون خودش یکیا داره.هنوز بهش فکر میکنم.هنوز دوسش دارم عاشقشم ولی …دارم نابود میشم
احمقی دیگه، توهم داری، بیشعوری، یکم عقل داشته باش
سلام. دختری بودم که اهل دوستی نبودم پسری ب زور و با حیله دروغ وارد زندگیم شد بعد 2سال بهش اعتماد کردم ک واقعا دوسم داره علاقه شدیدی داشت ک باهام ازدواج کنه یک سال تمام گفتم نمیشه و من بنا ب دلایل فرهنگی نمیخواستم. بعد یک سال راضی شدم با همه کس بجنگم و باهاش بمونم هدایتش کردم تا موقع مناسب واسه خواستگاری شد. الان جا زده و نمیاد و بهانه میاره. من نمیتونم باور کنم نمیتونم .در حد مرگ دوسم داشت بهش مطمعن بودم.اگ کسی میتونست کمکم کنه و راهنمایی ممنون میشم.
ب جز خدا به هیچ بشری اعتماد نکنید.
خب تو داری غصه میخوری ک اون عاشقت بود چرا نیومد خواستگاری ؟ یا واقعا خودتم میخاستیش خب ب درک ک نیومد اصلا شاید اون رفته خودشو گم و گور کرده ک جاشو ب ی فرد بهتر بده کسی ک واقعا بخادت
دقیقا همین چیزی که گفتی برای منم همین چند روز پیش اتفاق افتاد منم با یه شخصی دوست شدم که الان پشیمونم اونم دقیقا همین کارو با من کرد به زور اومد با من دوست شد. در حالیکه اصلا شخصیت و فرهنگ خانوادگیش با ما زمین تا اسمون تفاوت داشت من اصلا اونو ادم حسابش نمی کردم ولی انقدر تلاش کرد تا تونست یه کاری کنه که ازش خوشم بیاد باهاش دوست بشم ولی همین که باهاش دوست شدم و اون فهمید که دوستش دارم یهو جا زد یه حرفی به من زد که من اصلا خشکم زد. اصلا فکر نمی کردم کسی که این همه زبون می ریخت تا منو خر کنه یهو این حرفو بزنه بهم، وقتی اون حرفو زد منم ولش کردم. ولی الان همش دارم به خودم لعنت می فرستم که چرا با کسی که در حده من نبود وادم حساب کردم وگذاشتم به من اینجوری لطمه بزنه. انگار بعضی پسرا عقده دارن که یه کاری کنن که دخترا رو به خودشون علاقمند کنن بعد یهو جا بزنن که کمبود شخصیتشونو جبران کنن، الان فقط دارم به خودم تلقین می کنم که این دوست داشتن یه طرفه نباید به اون فکر کنم همش تلاش می کنم سرمو به کارای دیگه گرم کنم که زودتر از فراموشش کنم ولی دیگه توبه کردم با ادمی که حد من نیست هیچ وقت دوستی نکنم چون وافعا این جور فهم وشعورشون پایینه، این جور آدم ها، ادم های سالمی نیستن اینا مشکل روحی روانی دارن وگرنه ادم سالم که نمیره این کارها رو بکنه
عزیزم همین الان فراموش کن . تا بدتر نشده. بالاخره گندیه که بالا اومده . شما سعی کن بیشتر توش گیر نکنی. زمان همه چیزو آروم می کنه.
دردمنم دقیقامثل دردتوئه میفهممت
من خودم یه پسرم و عاشقه یه پسر دیه شدم اما خیلی دوسش دارم اما اون فک مین من اونو دوست ندارم بهش بگم بد نیس آیا؟؟؟؟؟
ن نگو اصلا. منم عاشق ی دختر شدم.و بهش گفتم.اونم خیلی راحت و بیخیال و بی احساس بود . هیچی نگف حتی نگفت ازم متنفره و رفت بعد سه ماه هیچ خبری ازش نداشتم.تا امروز دیدمش وقتی دیدمش خیلی بد بود اصلا نمیتونستم رو پام وایسم.حتی ب هم سلامم نکردیم.دلم خیلی براش تنگ شده
توهم مریضی
اگه یه هرزه انقدر تو گوش آدم خونده باشه که دوسم داری و به مرور این دروغ باور شده باشه چی؟
الانم که تمام شده بازم رفته سراغ هرزه بازیای سابقش و این زور میگه
هرزه افکارتو هرز می کنه . تابوی گوهش بیشتر بهت ننشسته یه کاری بکن که بره گم شه. بعدش با یه آدم ازدواج کن تا طعم خوشبختی رو بچشی. اون موقع تازه می فهمی تاحالا چقدر زندگی پوچی داشتی. دلت قرص می شه که زندگیت که خانومت باشه فقط مال خودته. عمومی نیست.
ی نفری خیلی دوس دارم
یک ماه تموم کلا بهش فکر فکر میکردم
فک میکردم اونم منو میخواد
هیچ وقت روم نشد بهش بگم
روزی که تصمیم گرفتم بهش بگم
دقیقا همون روز تو ماشین ی نفر دیدمش
همینجوری خیره شده بود تو چشام
قلبم بدجوری درد گرفت
بغض گلوم وگرفت
چند روزه شب و روز ندارم
دارم میمیرم خدا
لعنت به این شبا
دقیقا همچین شرایطی برای منم پیش اومد. میگذره. اتفاقا الان خیلی بهتره.
تکلیفت که روشن شده،ذهنت کم کم کنار میاد
به بی ارزش ها هیچ وقت فکر نکن. به منطق خودت برگرد.
مطالب این سایت خیلی بیخودِ فقط باید با خودت بگی سخته ولی من فراموشت میکنم انقدر بگو تا فراموشش کنی:)
کاملا حرفتون درسته
انتظار داشتی دست نوازش به سرت بکشن…
من همین دیشب به کسی که دوسش داشتم گفتم که دوساله عاشقشم
اما چیشد؟؟ راحت پسم زد
توروخداا غرورتونو نشکنید ارزش نداره عشق یکطرفه به ندرت دوطرفه میشه
نمیتونم…فراموشش کنم
مجبور می شی و می کنی.درست مثل همون آمپولی که تو بچگی به زور مجبورت می کردن بزنی.با هزارتا زجر و درد و ناله…
نمیتونم…
منم عاشق شدمو شکستم ولی خداروشکر میکنم که غرورم خدشه دار نشد…بهش چیزی نگفتم راجب احساسم ولی با حرفاش و رفتارش فهمیدم که جایی تو زندگیه اون ندارم باورش برام سخت بود اینکه یکی دیگه رو کنارش ببینمو لبخند بزنم از طرفیم من ی دختر بودم دوس نداشتم غرورمو بشکنمو اعتراف کنم و میدونستم با این کارم پس زده خواهم شد وهمین جایگاه پایینی که در زندگیش دارمو هم از دست خواهم داد پس بهتر دونستم خودم این عشق یکطرفرو خاکستر کنم. یاحق
ترو خدا یه نظراتی بهم بدین فراموشش کنم میدونم هنوزم دوسم داره اما چیکار کنم اون دیگه نامزد داره حتی میدونم سر حسادت از من رفت نامزد شد وگرنه اون هنوزم منو دوست داره شیدم که قراره دوماه دیگه ازدواج کنه نمی تونم نامزدی شو بهم بزنم حتی میثم هم منو دوست داشته باشه باید دیگه فراموشش کنم راهکار بدین به تروخدا هروز وقتی از مدرسه میام منو نگاه میکنه گریه میکنه حرفی هم نمی زنه منم که هیچی مثل قدیما که برای اولین روزی عاشقم شد هم بهش نگاه نمی کنم از کنارش رد میشم نمی تونم بهش بگم دوسش دارم اخه نامزده نمی تونم اخه نامزدش گناه داره زندگی انم داغون میشه مجبورم حرفی نزنم بریزم دودلم؟مریضم مریضه عشق نمیتونم دنبال قرص بگردم نه میتونم حرفی به فامیل های دروغگو بزنم هرچی شد به خاطر فامیلام شد بدون اطلاع من بهش جواب رد داد بعد سه سال فهمیدم به جای من جواب رد دادن
سلام من دختر ی بودم شاد ارام بودم نمی دونستم یه پسری سه سال عاشقمه ندونستم مادرش اومد بهم بگه درخواست ازدواج اون پسره رو قیول کنم به فامیلام گفته بود اما فامیلام بهم نگفتن و به مادر اون پسره گفتن که من جواب رد رودادم اون پسره فک کرده من جواب رد دادم بهش در این حال من اصلا متوجه ایننا نبودم اصلا نمی دونستم پسره عاشق منه بعد نامزدی اون پسر فامیلام اومدن اینوبهم گفتن من بعد اینارو شنیدم داغون شدم یه پسره منو دوست داشته سه سال منتطرم بوده چند بار درخواست ازدواج بهم داده که به فامیلام گفتن منتطر جواب منن اما من نمی دونستم حالا باید بعد نامزد شده بفههم به نظرتون الان من چیکار کنم ؟اینم فامیل که داریم الان این فامیل رو چه جوری ببخشم الان من اون پسره رو دوست دارم الانم نامزده ترو خدا کمکم کنید من الان 17 ساله هستم اونم چهارسال ازم بزرگتره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//میثم منو ببخش ندونستم که دوسم داری فامیلام سر حسادت بهم نگفتن که به من پیشنهاد ازدواج دادی میثم اگه بمیرم بازم عشق اولم هم توبودی میثم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام من دختر ی بودم شاد ارام بودم
اکثر نظر هارو خوندم شما دخترا متاسفانه باید بهتون بگم که هیچوقت پسری که بهت علاقمنده نمیتونه قیدتو بزنه یا مسخرت کنه اونایی که عاشقشون شدید متاسفانه ادم های لاشی بودن که باهاتون بد رفتاری کردن باور کنین عشق بهترین چیزیه که میشه تصورش کرد و عشق یکطرفه خیلی سختههر بار که بی محلیاشو میبینم هر بار یادم میاد اون روز که به شونه پسر خالش تکیه داده بود و زل زده بود تو چشام یاد وقتی میوفتم که دستمو میگرفت کنارم می نشست و الان که رسیدم به اینجا از بازی خارج شدم تو سینم میخاد اتیش بگیره چهار ساله که میبینمش بی تفاوت از کنار هم رد میشیم دحالی که اروزمه یه بار دیگه صداشو بشنوم باهاش صحبت کنم و خیره شم تو چشای مشکیش دوس داشتم مثل مجنون بهم میگفتن کوه بکن ،طوفان درست کن ،دریا رو شکاف بده بی شک انجام میدادم مهم نبود چقدر سخت باشه یا طول بکشه ولی همچین چیزی نیست دلش منو نمیخواد و راهیم به قلبش وجود نداره
خوب چه اجباریه ک غرور داشته باشی
این روز های تنها حادثه ی زندگیم شده تنهایی ، سکوت و در پی آن فکرو خبال هایی که حتی دیگر گذر زمان را هم فراموش کردم .دختری بودم شاد و خوشحال روزی نبود که نخندم ، شوخی نکنم ، اما حالا تنها کاری که بلدم اینکه یه لبخند کج گوشه ی لبام باشه . همیشه اطرافیانم چه آشنا چه غریبه میگفتند حسرت داشتند چشم های مهربونم و داشتند اما حالا همین چشم ها به دو تیکه ی یخ تبدیل شده .بی هدف تو خیابون ها قدم میزنم و وقتی که به خودم میام میبینم جلوی امام زاده ام و اونجاست که دوباره خیلی نا خوداگاه اشکام جاری میشند جایی که دوباره من مبشم همون دختر پر از احساس. ولی وقتی دوباره از اون جا میام بیرون سرد میشم اما کی میدونه تو دلم.په غوغایی که واسه این که خودم و این جوری جلوه میدم . این برای اولین باریه که دارم احساساتمو یه جایی میگم شاید به خاطر اینکه ما همدیگرو نمیشناسیم یا به خاطر غرورم .و لعنت به همین غرور که همه چیز از اون شروع شد .
نباید دل بست
صد در صد درست میگی نباید دل بست
چقدر حرفات به دلم نشست عزیزم .. و چقدر درکت کردم …شاید به این خاطر که منم تمام روز و شب های تو را زندگی کردم …حتی اون قدم زدنای بی هدفت تو خیابونا و سردراوردن از جلوی امام زاده …همیشه فکر میکردم تنها ادم زمینم که باید یه همچین حس درد عمیقی رو تجربه کنه و حالا می بینم یکی هست که تمام حس و حال منا تجربه کرد ….و اگه یه روز با هم دوستی می کردیم مطمئنم دوستای خوبی میشدیم
درست مثل منی.با این تفاوت که من از اطاق بیرون نمی یام. دلم یه کم سنگه.
من عاشق پسری بودم که توی دانشگاه باهاش آشنا شدم اسمش شهاب بود خیلی همو دوست داشتیم اما بخاطر لجبازی پدرش که نمیومدم خاستگاری بعد 2 سال تصمیم گرفتم بخاطر لج کردن با یکی دیگه ازدواج کنم و کردم با اینکه عقدم الان فکرم پیش اونه روزی نیست که اشک نریزم پیش شوهرمم اما قلبم و فکرم پیش شهابمه اونم داغون شده بارها بهم گفت برگردم اما توی خانواده ما رسم طلاق نیس دوراهی گیر کردم زندگی خودمو شهاب و یک پسرو خراب کردم الانم دلم واس شهاب یه ذره شده شهابم خیلی دوستدارم عاشقتم نمیدونم باید چیکار کنم که برگردم.
خوشم با خاطراتش اصلا بزار اون ندونه. شاید قسمت من نبوده بی خیال
این راها ب درد خودتون میخوره:)
اگه میخاس کمرنگ شه فراموش شه بعد این همه وقت میشد دیگه 🙂
ولی فراموش کردنش دست خودتونع بشخصه میتونم همه چیو فراموش کنم ولی چرا وقتی خوشم با خاطرش دوسش نداشته باشم:)
بزا اون نداشته باشه بزا من دیوونع بشم:)
من که دلم میخواد طرفو تو کوچه و خیابون ببینم با ماشین زیرش کنم.والا یه سرسوزن حالیش نیست دوستش دارم .همیشه میگم چی میشد اگه چیزی به اسم عشق نبود یا اگرهم که بود دوطرفه بود
نه یطرفه
اولاکه اگه میتونین هیچوقت هیچوقت عاشق نشین دوماکه اگه هم عاشق شدین هیچوقت بهش نگین وقتی که بهش بگین یه غروری برمیدارتش که فکرمیکنه ازشمابالاتربخاطرهمینم هست که بهتون خیانت میکنه من خودم عاشق یکی بودم تابهش نگفته بودم دوستدارم واسم میمردشب وروزگریه میکردولی اواخرش زیادگفتم دوستدارم ولی اون دیگه باهام سردشد
منم یه نفرو دوست دارم به خاطره غرورم هیچ وقت بهش نگفتم و اون رفت از اینجا رفت خارج ولی من هنوز دوستش دارم
اخ منم یکی هست جلومه همیشه ولی نمیتونم بهش بگم میترسم):
مگه میشه فراموش کرد چشاشو نگاشو خنده هاشو مسخره بازیاشو عطرتنشو ک چن روز رو لباسم میمونه ولی نخاست منو پسم زد نخاست که باشه نخاست که کمکش کنم خیلی اذیتم کرد ولی هنوز باهمه بدیاش میخامش نخاد منو ولی من میخامش
من ک بریدم از این زندگی..خیلی سختمه بخوامشو .اون منو نخواد..منی ک به خاطرش قیده همه کسمو زدم..
به نظر من هيچ كس ارزش اين رو نداره كه به خاطرش خودت رو ناراحت كني اگر كسي شما رو بخواد هيچوقت نميره
این راه هایی که اینجا نوشتید فقط به درد خودتون میخوره آدم تا بیاد کسیو فراموش کنه که کل دنیاش مال اون بوده نابود میشه پیر میشه جونش میره عمرش میره تک تک لحظه هاشو درد میکشی با آهنگای غمگین زجر میکشی دیگه هیچی حالتو خوب نمیکنه وبدتر ازهمه اونی که ولت کرد کوچکترین عذابی نمیکشه اونی که برای عشق پاکت وصداقت و نجابتت ارزشی قائل نبود خدالعنتش کنه فقط امیدوارم عاشق کسی بشه وطرف ولش کنه تا مثل من دردکشیدنو تجربه کنه امیدوارم تموم ثانیه های زندگیش با عذاب بگذره من که نمیتونم انتقام بگیرم امیدوارم اگه خدایی هست اون انتقام منو بگیره این همه برا یه نفر التماس کن اشک بریز همه جوره بگو دوستت دارم بد تر ازاینا طرف خودش یه زمانی به زور اومد تو زندگیم وحالام که میبینه من وابستم میخواد بره لعنت به کسی که به وابستگی بخنده کسیو عاشق کنه پاش نمونه لعنت بهش
سلام خواهش میکنم راهنمایی کنید ..من عاشق یه دختری شدم پارسال محرم.بعدش با دختره ارتبتط چشمی بر قرار کردم به طوری ده بیست دقیقه به هم خیره میشدیم…اونموقع اون پیش مامانش بود منم نتونستم بهش شماره بدم خلاصه مدرسشو پیدا کردم سه چهار بار رفتم دم مدرسشون(یه چند کلمه هم هم بهش پروندم سر محلشون)بعدش با کمال تعجب دیدم فرداش با مامانش اومد از مدرسه. منم سر کوچشون بودم فکر کنم مامانش منو دیدخلاصه فرداش رفتم مدرسه اون نشست تو تاکسی منم رفتم دنبالش بعد من خودشیرینی کردم خواستم کرایشو حساب کنم هههههههه اما اون گفت چرا بی مزه بازی درمیاری بعدش راننده تاکسی بهم گفت چجور فامیلیه که نمیزاره کرایشو حساب کنی…دختره برگشت گفت نخیر ما فامیل نیستیم بعضیا خیلی بی شعورن باید بگم بیان جمعش کن…بعدش من گفتم منو نترسون ازمیله وقتی دستام همیشه زنجیره.بعد سر کوچشون پیاده شد رفت. ببینید شاید باورتون نشه ولی من یکساله داغونم …الان به نظر شما اون منو دوست داشت یا نه؟ واقعا داغونم سیگاری هم شدم.
تو یه کلاس ثبت نام کردم که کلاس مخلوط بود عاشق پسری شدم که دوسال از خودم بزرگ بود اول اصلا نمی دونم چی شد عاشق شدم یک ماه گذشت چشمامو باز کردم دیدم عاشقشم فکر کنم اونم بهم حسی داشت نمی دونم. کلاس تموم شد دوماه گذشت اما هنوزم عاشقشم واقعا دوسش دارم اما نمی تونم فراموشش کنم خوابشو می بینم کلا از زندگی بریدم ارزو و هدفی ندارم اما جلو همه یه لبخند مصنوعی میزنم که کسی متوجه نشه. من الان ۱۴ سالم عاشق شدم با خدا قهرم . عاشق شدم بدجور
فراموش کردن عشق ساده نیست منتا اگر میشه فراموشش کنی بهتر است در سن و سال که هستی متوجه درس هایت باش
مگه دخترا هم عاشق میشن؟
مثل این می مونه که بگی مگه دخترا هم دستشویی می رن
منم همین سوال را دارم واقعا دختر هم عاشق میشه یکی جواب بده
آره همه دخترا عاشق میشن..
همه دخترا احساس دارن..فقط کافیه اون ادم لیاقت داشته باشه اونجاس ک کل زندگیشونم بخاطرش میدن..عاشق شدن دخترا مثل پسر هاست و شاید خیلی فراتر:))
والا من هنوز عشق و هوس و نفهمیدم وقتی به یکی میرسم ازش سرد میشم ولی وقتی بهش نمیرسم عاشقشم
منم یه بیمارو میشناسم مثه توعه
خیلی باحالی..
منم عاشق دختری بودم که 16 سال منو دوس داشت وخیلی وقتا میامد خونه ما وبغلم میخابید ولی بعد باکس دیگه ازدواج کرد ولی هنوزم برام عشوه گری میکنه دلیلشو نمیدونم درسته که ذهن ادم نمیتونه دردکش کنه ولی اگه مشکلتون به سختی من نیس خودتونو جا اون فرد بزارید اونم یکی مثل شما یا حتی ضعیفتر ویا احتمالا روانی که قلبش مریضه وفکر کنید که بیماره نگزارید یه روانی زندگیتونو خرابتر کنه
خودم نمیدونم داستانمو از کجا شروع کنم .اوایل که میرفتم پیشش میومد و پیشم میشِست..ولی جدیذا یه یک ماهی شده که وقتی میرم اونجا اون با دوستاش فورا از اونجا میره..واقعا نمیدونم داستان چیه………….
رفیق داستان منم مثل توهست
با عرض سلام
در جواب دوست عزیزم باید بگم که این خودش یه شگرده که اول به کسی محبت کنی بعد اینکه عاشقش کردی یه مدتی ولش کنی تا اون بیاد دنبالت .حربه ی کاملا زیرکانه ای هستش
دنیا دار مکافاته لعنت به این زیرکی مگه دل آدمها بازیچه است .درد عشق ا و کشیدم .و دوباره دارم می کشم.مرگه… خیلی افسرده دل وجان شدم موهام داره هرروز سفید تر میشه…خدایا یا جانم را بگیر یا دستم را.
انقد سرتونو بکوبید به دیوار خودزنی کنید مشت بزنید به درو دیوار کسایی که رو مخن رو تا حد مرگ بزنید اقده هاتونو یه جوری خالی کنید درست میشه من امتحان کردم جواب داد
می خواد عاشقت کنه. یه شگرده . معلومه دوستت داره.می خواد کنجکاوت کنه.حتما ازش خیلی محترمانه خواستگاری کن. ما خودمون دختریم.بهتر همو می شناسیم.
من الان یه سالو نیم هس عاشق یکی از دختر های فامیل دورمون(دختر عمه ی پسرخالم)شدم واقعا موندم چیکار کنم هربار که میبینمش تا یه ماه افسرده میشم الان نمیدونم بش بگم یا نگم مادر پدرامون هم کامل همدیگرو میشناسن و با هم اشنا هستن الان موندم بش بگم دوسش دارم شاید اون منو دوس نداشته باشه شاید یکی دگرو میخواد هم سن همم هستیم دقیقا همونی که میخوام هست ولی موندم چیکار کنم خیلی حس بدی هست ما که از عشق فقط درد کشیدنشو تجربه کردیم
عشق یکطرفه مثل راه رفتن روی یه پل شکستس هرچی جلوتر بری به شکست نزدیک تر میشی و راه برگشت نداری فقط از اولش نباید تو ذهنت بزرگش کنی و این راه رو ادامه بدی
هر مردی اگه بفهمه عاشقشی مغرور و بی خود میشه.بسپارید به خدا و خودتون رو مشغول کارهای دیگه کنید تا فراموش بشه.
عالی بود…
به نظر من واقعا عاشق شدن عادت هر انسانیست عادت هم ترک مریضیست که همه دچار ان میشویم مثل خود من که دوست پسرم با صمیمی ترین دوستم رابطه داشت ومن خر گولشو خوردم واقعا عشق سزای کاری است که نباید انجام شود اما به قول معروف انسان تو کل زندگی فقط یه. بار عاشق میشه گور بابای همه اونای که نامردن
صدات نمی زنم برگردی مهم باشم خودت بر می گردی
اگه کسی مثل من شکست خورد این حرفو به خودش بزنه
نمیتونی فراموش کنی ولی بری بهش بگی مغرور میشه چنان لهت میکنه نتونی پا شی من۱۱سال پیش تو دانشگاه عاشق پسری شدم قبلش باهام خیلی رفتار عجیبی داشت همه دوستام میگفتن دوست داره از نگاهش معلوم ولی وقتی فهمید عاشقم گفت از دروغ نامزد داره همه جه جار زد با افتخار فلانی برام میمیره هنوز نتونستم لحظه ای فراموشش کنم دوسش دارم
واقعا حرفت رو متوجه میشم منم بهش گفتم که عاشقشم گذاشت رفت تازه خیلی هم بهم بی احترامی کرد حتا مسخره هم شدم ولی با این حال هنوز دوسش دارم
گول خوردی…..عزیزم تمام ارزش یه دختر غرورشه….آخه چرا به این پسره رو می دین..
منم با الهام موافقم.ولی اخه نمیتونی فراموشش کنی یه پسر مثل دختر نیست من ۱۱سال پیش تو دانشگاه عاشق پسری شدم بهش زنگ میزدم ازم خواست بشناسه رفتم جلو بعدش همون زمان دروغ تحویلم داد وهمه جا جار زد فلانی برام میمیره با ابروم بازی کرد ولی هنوزم با این وجود عاشقشم دوست دارم عیسی ق
منم یه دختر بودم که پسر جماعت واسم هیچی ارزش نداش یه وقتا دوس داشتم اذیتشون کنم سر کارشون بزارم ولی بعد یه مدت خسته شدم از این کار چون یه جور عقده بود دوستام میگفتن مگه عقده داری که اذیت میکنی پسرا رو ولی یه روز نفهمیدم چی شد عاشق یکی شدم اون شاید خودشم ندونه بخدا دارم داغون میشم من پشت کنکوریم به درسم شدید داره لطمه وارد میشه
ساده ای….
من همه این راه هارو رفتم.حتی با هم مثل یه دوست معمولی شدیم ولی باز فراموشش نکردم و باز دوباره شرع شد.به خاطر دوستم نمیتونم کاری کنم.چون اون عاشقشه
خیلی جالب بودن لطفا مطالب دیگه ای درباره ی این موضوع بزارید
ینی من بیماری عشق بیمارگون دارم:'(
ممنون از راهنماییتون لطفا مطالب زیادی در رابطه با این موضوع بزارید
نظر شما در مورد این مطلب چیست؟
در پاسخ به کسی که گفت عشقی که دو طرفه بود بعدا یک طرفه شده یا از بین رفته سخت تره. من میگم اتفاقاً راحتره چون شما چند وقتی با اون بودی و طعم واقعی عشق رو حداقل برای چند روزی فهمیدی. ولی عاشقان یکطرفه حسرت چشیدن طعم عشق رو دارن. بندا عاشق یه دختر از فامیلامون شدم که بعد از پنج سال عاشقی که البتع تو این پنج سال نتونستم بهش بگم جلوی چشم خودم بهترین رفیقم مخشو به راحتی زد(البته رفیقم نمیدونست من دوستش دارم)بعد از من خواست که شمارشو به دختره بدم.
نمیدونید با خشم شماره رو تو دستاش گذاشتم.
امید وارم همه به عشقاشون برسن
عشق مسخرس در همه ی حالات
عاشق نشدی که بفهمی
کسایی که میگن عشق چرته خودشون از همه بیشتر زخم خوردن من عاشق شدم دوستم نداشت یکی به من گفت که عاشق من شده فهمیدم که دروغه عشق واقعی کم پیدا میشه حتی من این اعتقاد رو از دست دادم که آیا دختر هم میتونه عاشق بشه یا نه
لاااااااااااااااااااایک موافقم امیدوارم هیچ وقت عاشق نشم
انشالله توهم یه روز مسخره شی…
سلام منم عاشق کسی بودم که از تمام دنیا بیشتر دوسش داشتم یعنی انقدر براش وابسته بودم که نمی تونستم براش بگم که دوست دارم بالخره بعد از چندین ماه به هم کلاسیه این دختر رفتم گفتم که لدفن به جای من برو به این دختر بگو که فلان پسر دوست داره بعد رفت گفت که دختر قبول کرده بود.که بالخره شماره اینا هم براش دادم یکی دو هفته بود که از تمام زندگیم موندم و براش وقت صرف کردم وفقط به یه رابطه ای ساده که فقط در خونشون نیگاش میکردیم به هم دیگه و خیلی منو،دوست داشت اونم اما بعد از یک هفته نمیدونم چیشد وقتی میخاستم برم جلو مدرسشون وببینمش رفتم بعد براش سلام کردم دیدم جواب ندادو افسردگی من از اونجا شروع شده حالا هم میگه منو دوست نداره و میگه برات اهمیت نمیدم و منم اینروزا فکر خودکشی سرم زده .اگه میشه لدفن راهنمایم کنید .آیدیه تلگرامیم
کسی که متخصص رواتشاسی هست بیاد پیویم
لدفن کسی که میتونه ارامش رو برام بر گردونه بیاد پیویم ممنون میشم☺.
خیلی سخته منوزنمو ازهم جداکردن خیلی زنمو دوست داشتم ودارم هرشب اشک میریزم بخدا خیلی سخته خدایا
خیلی سخته منم دچار عشق یک طرفه شدم همش دارم باهاش خیال بافی میکنم همش حس میکنم کنارمه دارم با خیالش زندگی میکنم از خودم متنفر شدم اصلا هیچ حس و حالی ندارم خیلی خستم دوس دارم خودمو بکشم
من یک دختری از آشناهامونو دوست دارم بهشم مستقیم نگفتم اونم میدونه دوسش دارم اونم منو دوست داره از رفتارش فهمیدم اما یکی ازاقواممون میخواد با یک دختر دیگه ازدواج کنه اینجوری من نمیتونم تااخرعمرم ببینمش نمیدونم چکارکنم اون اقواممان هم عاشق اون زنی هست که من دخترشو دوست دارم اونی که اقواممون مجبوره باهاش ازدواج کنه همدیگرو دوست ندارن مجبورشون کردن تروخداراهنمایم کنید چکار کنم ناراحتم افسردگی گرفتم ترو خداراهنمایم کنید.
منم مدتی هست که یک پسرو دوسدارم حتی بیشتر از هرکسی اما نه میشناسمش نه اسمش و میدونم نه سنش فقط هرروز میبینمش واون منو نگاه میکنه و لبخند میزنه و این موضوع باعث شده من فقط اذیت بشم وعذاب بکشم تاحالا نشده بود من کسیو دوسداشته باشم همیشه کسی بوده منو دوستداشته از هرچی رابطه بود بیزار بودم ولی الان خودم گیر کردم
نه میتونم فراموشش کنم نه بهش بگم چون هیچوقت غرورم اجازه نمیده من پا پیش بزارم ولی همش ترسم ازاینه کسیو داشته باشه ازدواج کرده باشه اما امیدوارم واستون هیچوقت این اتفاق نیوفته چون باعث افسردگی وجنون میشه عشق یکطرفه خیلی داغونت میکنه مخصوصا که دوطرفه مغرور باشن
میدونی چه کسی تو این دنیا به باد میره کسی که در حین مغرور بودن احساساتیه….
واقعا احمقانه که بخوای با این ها طرف مقابلت رو فراموش کنی
من خودم 2 سال عاشقش بودم اونم بدون هیچ توجهی رفت و ازدواج کرد حالا چی شد کارم شده هروز گریه …
نمی تونم فراموشش کنم با اینکه انقدر بدی در حقم کرد هنوزم دوسش دارم …
حالا یک سال از ازدواجشون میگذره اون داره با زنش خوش میگذرونه منم 2 تا خودکشی ناموفق داشتم …
لطف کنید این موارد احمقانه رو از توی سایتتون بردارید ممکنه حتی یه نفر عاشق کسی بشه و بدونه دوسش نداره ولی مگه میتونه ولش کنه و بره اخه؟؟؟ به این نمیگن بیمار بهش میگن عاشق بهش میگن یه ادم وفا دار به شما میگن بیمار که فکر میکنید همه چیز تمامید و حال همه رو درک میکنید خدا کنه که یه روز همچین اتفاقی برات بیافته تا حال ادمای امثال منو درک کنی …
گذشتن از کسی ک دوسش داری راحت نیس
زخمی عمیق تو دلمه ک هیچ وقت خوب نمیشه زندگی مو باختم اعتمادمو نسبت ب همه ازدست دادم
چيزي بنام عشق وجود نداره
من مدتی هست که درگیر عشق یک طرفه شدم…یعنی از اولم میدونستم که یک طرفه است ولی باخودم میگفتم شاید به مرور زمان تونستم دلشو بدست بیارم..آخه اون طرفم اونقدر محترم بود..اونقدر باهام مهربون بود وبهم احترام میذاشت که کم کم علاقه مند شدم بهش…همون کسی هستش که من میخوام..باغیرت..باایمان..ومحترم..دنیای اون مثل دنیای منه..اما کلا عشق رو پوچ میدونه و هیچ وقت قصد ازدواج با کسی رو نداره..وقتی با رفتارم فهمید که بهش علاقه پیدا کردم ازم فاصله گرفت و دور شد…برام پیام فرستاد که فقط وفقط بخاطر خودت این کارو میکنم..چون نمیخوام عذاب کشیدنت رو ببینم..چون هر چی بیشتر پیش بره وابستگی تو بیشتر میشه و رفت..عاقلانه تصمیم گرفت ورفت…اما من روز وشب دارم گریه میکنم…نمیتونم فراموشش کنم…خواهش میکنم اگر میتونید کمکم کنید…دارم از زندگی ساقط میشم.
مطلب خوبیه
اما حقیقتا من خودم پسرم و عاشق یه پسر دیگه شدم و الان تو مرحله چهارم قرار دارم
خیلیی برام سخته.من واقعا عاشق اونم و ولی این عشق یکطرفه هستش.بهش گفتم که چقدر عاشقشم اما اون اونجوری که باید و شاید رفتار نمی کنه
یه جورایی خیلی دارم.اذیت میشم بخاطر همین باید باید کنارش بذارم:///
بابات یه لگد بهت بزنه درست می شی.مریضی….
من پسرم وباپسری عاشق هم بودیم البته من 7 سال ازش بزرگتر بودم من22 اون 15 اما دشمنامون از حسادت به پدر مادرمون گفتن ومارواز هم جداکردند ودیدم سختی فراق راحتتر وبهتر از رفتن ابروی اونه وبخاطر اون ازش دس کشیدم وحالام پشیمون نیستم چون این کارمم بخاطر اونه وبعدا که بزرگ بشه خودش متوجه خواهدشد پس در عشق یکطفه هم میتونید بخاطر طرف مقابلتون ازش دس بکشید واگه عاشق واقعی بودیدبگید چون اون منو نمیخاد منم بخاطر خواسته اون ازش التماس نمیکنم تا مبادا فکرش مختل بشه.عشق همیشه زیباست فقط باید یکم واقعیاتم باهاش بکارببرین…
اینقدر این واژه مقدس رو نجس نکنید.اسم هر گند کاری رو عشق نزارید. خدا قهر می گیره. کاش که صاعقه ای آید نسوزد همه را…
میشه تو اینقدر چرت نگی، فهمیدیم همجنس گرا نیستی، باشه ،ولی دیگه توهین هم نکن!
منم. درگیر یک عشقم ک هیچ تفسیری ندارم. فقط مات و مبهوتم.
ک بودش خوبه یا نبودش
سایت بسیار پر محتوا و به روزی دارید.با سپاس
من خودم عاشقم اون اصلا متوجه رفتارم نشد ماه ها بهش علاقه داشتم وقتی میدیدم خوشحاله منم خوشحال میشدم روزی که میدیدم ناراحته دوست دارم بغلش کنم ..ولی طاقت نیوردم بهش گفتم …ولی اون بهم گفت من مثل خواهر خودش میدونه … من اصلا به ازدواج فکرنمیکنم چون از نظر فکر و عقاید خانوادگی باهم اختلاف داریم …ولی کاش با حرفاش بهم بیحرمتی نمیکرد خیلی دلم ازش گرفته جواب محبت با بی حرمتی میده
درست منم اونجوری شدم ولی بر عکسش من پسرم
غرورمقابل نا محرم+عفاف=دختر
فراموش کردن عشقی ک از اول یه طرفه بود خیلس راحته،چون تو همه جوانب رو در نظر میگیری،ممکنه اون دوست نداشته باشه،ممکنه با کسی دیگه باشه،ممکنه… و خودتو برای هرممکنی اماده میکنی تا اگه پیش اومد زیاد اذیت نشی
ولی فراموش کردن عشقی ک اول دوطرفه بود مسلن ولی بعدا یه طرفه شد یه بحث جداس
کسی ک به گفته خودش عاشقانه دوست داشت ب جز تو نمیتونست کسی دیگه رو دوس داشته باشه… و هزار حرف های مزخرف و عاشقانه دیگه یهو بزاره و بره… با کسی دیگه باشه،غرورتو له کنه،نمیشه هضمش کرد کنار اومدن باهاش سخت یا حتی محاله،افسرده ک سهله ادمو مریض میکنه هم جسمی هم روحی
نباید درگیر عشقای امروزی شد چون اللن هیشکی ب خاطر خود طرف باهاش نیس اخرشم ب جدایی میکشه… و نمیشه اسم همچین چیزیو عشق گذاش
من یه دختر رو خیلی دوست داشتم اما نمیدونم اونم منو دوست داشت یا نه بعد از چند روزی که گذشت می خواستم برم پیشش شماره بدم فردای آن روز رفیقم از پشت بهم خنجر زد و همون موقع شماره خودش رو به دختره داد حالا من خیلی از دسته رفیقم و دختره ناراحتم بنظرتون چی کار کنم خیلی تو ذهنم پیش اومده که برم رابطشون رو بهم بزنم نمیتونم ببینم که اون دونفر با هم هستن لطفا کمکم کنید خیلی به کمکتون نیاز دارم ممنون اگه کسی نظری داره و راه حلی داره که من این دختره رو از ذهنم بندازم بیرون بیاد آیدی تل فقط کمک کنید ازتون خواهش میکنم خیلی دختره تو ذهنم هستش هیچ جوره نمیتونم بندازمش بیرون
خیلی سادس
به نظر من اگه رابطه ی رفیقت با اون دختره در حد دوستیه ، کار راحتیه فقط برو به صورت رسمی خواستگاریش.
(اما اگه دوستت باهاش ازدواج کرده دیگه بیخیالش شو.)
اگه حتی خودت به ازدواج باهاش فک نمی کنی و فقط می خوای باهاش دوست باشی ، اینو بدون که این اصلا عشق نیست و فقط هوسه.
هوس هم چیزیه که اگه بهش برسی بعد از مدت کوتاهی کلا ازش زده می شی و حتی بعد از یه مدت حالت ازش بهم می خوره
دوست من انتخواب با توست
من خودم درگیر این قضیه ی عشق یک طرفه شدم،و الان مثله یک بیماری داره آزارم میده اما خودم میدونم چم شده،تنها زمان این بیماری و از بین میبره و تنها چیزی که از خودم میخام تحمله،و به شما و بقیه ی عشقی ها یه توصیه برادرانه دارم تا راحت عشق از سرتون مثل الکل بپره،چند وقت پیش داشتم اخبار نگاه میکردم نشون میداد 300 تا دانش آموز در جریان بمب گذاری طالبان کشته شدن و یا تو کشورهای آفریقایی بر اثر کمبود غذا روزانه چند صد نفر تلف میشن یا تو کشور خودمون از پلاسکو تا کشتی سانچی از بچه های سر چهار راه تا بیمارایی که تو بیمارستان ها به خاطر نداشتن هزینه ی عمل یه گوشه از بیمارستان دارند تلف میشن،واقعیت اینه که ما ها فقط یک سر داریم و این خیلی بی انصافیه به خاطر یک احمق به خودتون سخت بگیرید ،واقعیت اینه که برادرا و خواهرای من ماها اونقدی عمر نمیکنیم که بخایم خودمونو اینجور صلب آرامش تو دنیا اتفاقاتی داره میفته که این چیزی که ما ها بهش میگیم درد یک اپسیلون هم در مقابلش نیست،همینجور که گفتم ما ها مریضیم و دوای دردمون تنها یک چیزه تاکید میکنم یک چیزه اونم یه هم صحبت خوبه
دختری که با بقیه دوس میشه مطمن باش اگه با توهم دوس میشد یه روزی بازم طعم خیانتو میچشیدی
منم عاشق پسری بودم اسمش مثه اسم تو بود آرش شب و روز براش گریه میکردم
به گوشش رسید که من دوسش دارم و هر روز میومد مدرسه دیدنم هه بهترین روزای عمرم بود ولی یه بار بهش پیام دادم گفت اصلا منو نمیشناس هه فامیلمونم بود
بعد از اونم انقدر پست بود به مامانم گفت اون مثل خواهرمه هه
دختری که از دست یکی دیگه شماره می گیره اصلا به درد نمی خوره.من خودم یه دانشجوام تو خوابگاه و تو دانشگاه زیاد از اینا می بینم. هر کدومشون با چند نفر در ارتباطند. برو با یه آدم سالم یه رابطه سالم داشته باش.(ازدواج). به خودت اجازه بده یه عمر با خیال راحت زندگی کنی.من خودم باشم از این دخترا برا داداشم نمی گیرم.
من با عشقم سه سال يكجاي بودم اما حالي من را ترك كرد من هم هيچ وقت همرايش يكجاي نميشم اما خيلي دوستش دارم نميدانم چي كتر كنم كه فراموشش كنم
عشق حتی اگر هم یک طرفه باشه زیباست
واقعا درسته…
عشق زیباترین کلمه ای هست که نمیشه توصیف اش کرد
أصلا زيبا نيست درد اوره اينكه تو هر كاري ميكني كه طرف مقابل بفمه كه تو بهش حس داري ولي اون انگار نه انگارش باشه سخته هميشه براش بودم به هر بهونه ايي ميرم ميبينمش هر روز باهاش ميرم بيرون ولي اون تو أين مدت نفهميد كه عاشقشم حسمو به خودش درك نكرد هر چقدر مهربون ميشدم براش اون برعكس رفتارش بدترميشد منوحساب نميكرد بااينكه همه حت هميشه باهاش بودم ولي كوچيك تراين چيزاشو بهم نميگفت ولي اون همه چيومنو ميدونه بعضي وقتا إز أين همه سردي خسته ميشم به خودم ميگم برم برو ببين بود و نبودت أصلا فرقي داره ولي ٤ روز نهايتن بتونم بازم أين منم كه سراغش و ميگيرم إينو خوب ميدونم كه اون زندگيشو داره منم هيچ جايي إز زندگيش نيستم اينم ميدونم كه يك روز عاشق ميشه و ازدواج ميكنم و من فقط بايد نگاه كنم فقط ميخوام بگم عشق يك طرفه ادمو إز داخل نابود ميكنه (يا علي)
درسته عشق زیباست اما نه یک طرفه بنظر من عشق چرته چون من خیلی زخم خوردم بخاطر عشق
از کودکے عاشق کسے شدم که هیچوقت نمیتونم فراموشش کنم اون الان نامزد داره اما من هنوز دوسش دارم کلان عاشق شدن یعنے دل بستن به دنیاے پوچ..وب ســــایت جالبے ندارید هیچکدوم از راه هاے پیشنهادیتون سازگار نیست بنظرم در کل مطالب جدید و بهتری بزارید
منم مثل توام فقط فرقمون اينه كه براى تو نامزد داره براى من نداره
یه بزرگ تر بفرست برات یه جوری که خودش بلده خواستگاری کنه.تا توحسرتش نموندی….
سخته. اونم تو شرایط کنکور…تو بدترین و حساس ترین موقعیت یکی بیاد تو زندگیت که همدیگرو نمیشناسین. اما من بهش دل باختم. نمیدونم چرا اما واقعا فکرم درگیرش شده. در حالی که نه اون از این وضعیت خبر داره و نه من میدونم اصلا تو رابطه ای هست یا نه. همینطوری خودم دوختم و ساختم و هیال پردازی کردم ولی در نهایت تو ذهنم بولدش کردم و الان گرفتار شدم. ولی من بخاطر هدفم بخاطر زجر نکشیدن خودم باید فراموش کنم و قبول کنن این نشدنیه و زندگی ها فرق میکنه. من باید بتونم حلش کنم و میکنم. توکلم به خداست
سلام خیلی وقت پیش عاشق دختر همسایمون شدم که ده ماه بزرگتره.فهموندم دوستش دارم و روز اول بعد از این ماجرا که دید منو تو خیابون اخماش تو هم بود.بعد از مدتها دیدم با دختر خالش که از موضوع من خبر داره اومد تو پارک مجتمعمون بازی میکنن والیبال.منم گفتم به دوستم که بریم باهاشون ولی اول رامون ندادن،روز بعدش همین اتفاق افتاد ولی راهمون دادن و ماهم رفتیم یکمی بازی کردیم.چند بار توی راه پله های ساختمون جلوش سبز شدم تا دستبندی که تبرکه بدم بهش نگرفت الانم یه هفته هست پارش کردم دستبندرو.سیمکارتم رو شکستم.کچل کردم با شماره صفر.ریختمو بد کردم تا از دست نگاهاش در امان باشم اخه خیلی شیطونه و خوشگلیش همرو جذب میکنه چه بسا من واسش خیلی لقمه چربی هستم،نگاهاش همش به من هست هرجا که باشم یا داره از دور زل میزنه بهم یا کنارشم و گوشه چشم نگاه میکنه.والا به خانوادم که گفتم اصلا موافق نیستن و میگن بهمون نمیان!با ابجیم داریم سعی میکنیم راهی پیدا کنیم و تصمیم دارم فراموشش کنم شاید باورتون نشه ولی ۳ سال از عاشق شدنم میگذره و امسال فهمیدم داره بازیم میده چون اصلا نمیگه دوسم داره یا نداره!فقط میگه زشته و لبخند میزنه!خودشم لوس میکنه و صداشو بچه میکنه البته اینا دیه عادتشه بس که مخ پسر زده ولی هنوز نمیفهمه عشق به این مسخره بازیا نیس.فقط میخواستم بگم خانواده خیلی میتونه بیشتر از هرچیز کمکتون کنه ولی شاید یکم ازشون دلخور شین ولی بعد میفهمین چقدر خوبیتون رو میخواستن.وقتی سنگ رو از تو خاک در میاری جاش میمونه پس باید پرش کنی حالا چه بهتر گیاه باشه!پس سعی کنین خودتون با یه چیز دیه مشغول کنین منم الان هاس که توی قسمت افسرده شدن هستم ولی میدونم که میتونم با کمک خدارفقای عزیز باید بگم اولین عشقم این بوده و فک نکنین از دست دادنش برام سخت نیست!
فقط بگم برای اینکه ورقه به سمت شما برگرده بعد از اینکه نخواست باهاتون باشه شما خیلی با اعتماد بنفس عمل کنین.اینطوری خودش به پاتون میفته حتما عمل کنین.من متولد ۲۸دی۷۹هستم☺ببخشید سرتون درد اوردم ممنون از سایت و مطالب واقعا مفیدتون مخصوصا این مطلب که واقعا بهم امیدواری داد
حرفاتون کاملا درسته…آفرین به این شجاعتتون:))
من نه عشق یک طرفه گرفتم نه دوطرفه
من عاشق یکی از فامیل هام شدم دارم میمیرم همه فکرم شده اون خیلی سخته
در ضمن ب خاطر غروری ک دارم قدمی بر نداشتم ک بهش بگم دوسش دارم نموتنم به یه پسر این طور ابراز علاقه کنم همش خیا ل میبافم که اون میاد حتما سمتم کل روز حواسم به اونه با خیالام دارم دیگه زجر میکشم ل
ببین غرورتو له کن و برو حستو بهش بگو…وگرنه بعدا پشیمون میشی…برادرانه دارم میگم بهت…غرورتو بشکون…
آقا امير من همينطور كه ميگي غرورمو شكستمو رفتم بهش گفتم ولي خيلي محترمانه بهم گفت من شرايط عشق و عاشقي رو ندارم و بهم گفت كلا اين موضوع رو فراموش كن .. من از سن ١٥ سالگي اين آقا رو عاشقانه دوسش داشتم تا الان كه ٢٠ سالمه.. بله مريض شدم و افسردگي گرفتم.. يكسال نتونستم درس بخونم و كنكورمو خراب كردم.. تمام اين مراحلي هم كه اينجا نوشته همه رو گذروندم ولي تنها راه فراموشي فقط اينه كه اصلا نه اسمشو بشنوي نه ببينيش و باهاش قطع رابطه كني.. متأسفانه من چنين امكاني ندارم كه بتونم باهاش قطع رابطه كنم چون خواهر اين آقا نامزد برادرم هست و هميشه ميبينمش و يه مقدار غمگين ميشم اما بعدش ميپذيرم و يه آه عميق از ته دلم ميكشم كه اي كاش بش نميگفتم .. چون هر روز در عذابم .. اما از يه طرف هم پشيمون نيستم كه بهش گفتم.. چون تكليف خودمو الان ميدونم
من دقیقا عین تو بودم عشق توی فامیل و بخاطر غرورم یکی از دوستام بهس گفت اون تازه اومد جلو و منو بازی داد عاشق ترم کرد وگفت بسپارش دست تقدیر تا علاقه و حس پوچ یک طرفت بیشتر نشده ب هر دری بزن تا فراموش کنی
منم مثل تو نتونستم غرورم رو بشکنم پشیمونم خیلی هم پشیمونم چون هنوز عاشقشم دیگه ارزو و هدف ندارم هیچی ندارم نمی دونم می تونم مثل قبلا بشم یا نه بهت پیشنهاد می کنم برو اروم اروم بهش بگو قبول نکرد با غرور برگرد
برو ولی بهت بی احترامی میکنه
سلام ببين حتما ي جوري بهش بفمون حتي با اشاره با به واسطه ي فاميلي كه بهش خيلي اعتماد داري چون شايد اونم اين حسو داره و نتوته بهت بگه من واسه خودم همچين چيزي پيش اومده كه بعد ازدواج طرف اينو فهميدم و كار از كار گذشته بود
مشکل همینه دیگه. شما اول باید یه نخ بدین که سر نخ بگیرین. مشکل اصلی ما پسرا همین بلاتکلیفی و غرور چرند شما دختر هاست. ما وقتی ببینیم شما سرتون همش تو کار خودتونه و هییییچ علاقه ای نشون نمیدین،چطور بیایم جلو؟
یه یک نفر قابل اعتماد بگو یه جوری که اون متوجه نشه شما گفتی شما رو بهش پیشنهاد کنه که بیاد خاستگاریتون. مثلا بهش بگه فلانی دختر خوبیه نیستند به برا ازدواج……
دیگه بیش رو بده دست خدا…
منم عاشق یکی از فامیلامونم. یه علامتایی نشون دادم و اونم یه کارایی کرده. ولی از وقتی که کنکوری شده فقط درس میخونه و انگار منو فراموش کرده. با خودم گفتم صبر میکنم ببینم اگه بعد کنکورشم انقد سرد و بی تفاوت بود بهش میگم دوست دارم و اگه منو دوست نداری من برای همیشه میرم گم میشم. ولی خیییلی سخته این کار. من حتی از خجالت بعضی وقتا یجوری رفتار میکردم که تو دنیا فقط از اون بدم میاد و دقیقا از همون موقعا رفتارش باهام سرد شد.
خیلی سخته ، من نمیتونم با این گامها فراموشش کنم!!!!!!!!!!
تا حالا مسیر کوه و به سمت بالا رفتی،واقعا سخته اما مجبور باشی این کارو میکنی،نمیتونی بگی از من بد تر بودی یعنی هیچکس نمیتونه کاری و که من میگم و انجام بده،اما هر دوشو انجام دادم،پس تو هم یا باید بتونی خواستی به عنوان برادر میتونم کمکت کنم،چون واقعا کار راحتی نیست
ببین عزیزم سه سال پیش من دلبسته یه نفری شدم وقتایی که باهاش نبودم یادش بیشتر باهام بود خیلی درگیرش شده بودم کم کم داشت زندگیمو عوض میکرد طرز فکرمو اعتقاداتمو حسم به خانوادم حتی از بین رفته بود و تنها چیزی که میدیدم اون بود .یه روز تصمیم گرفتم دیگه بهش فکر نکنم اولا خیلی برام سخت بود چون نمیفهمیدم و ساعت ها بهش فکر میکردم ساعت ها عکسا و فیلما و رقصاشو نگا میکردم ولی تا میدیدم که ذهنم رفته طرفش خودمو جمع جور میکردم سریع فکرمو به یه جای دیگه منحرف میکردم اصن به هر چی فقط میخاستم که به اون فکر نکنم کم کم گذشت سه ماه طول کشید تا دیگه فکرش نیاد سراغم بعد از سه ماه دانشگاه شروع شد هرروز میدیدمش اما حسم بهش عادی بود مث قبلا نبودم که دلم براش بریزه اون موقع بود که فهمیدم تونستم فراموشش کنم بهت توصیه میکنم فکرتو به یه جای دیگه منحرف کنی کم کم فراموشت میشه
فراموش میکنین …قول میدم
منم نتونستم هنوز بعد سه سال فراموشش کنمهمه این راه هایی ک گفتن و انجام دادم نشد