شعر کوتاه زمستانی عاشقانه

اشعار زیبای دوبیتی در مورد زمستان

شعرهای زمستانی عاشقانه

شعرهای زیبا و کوتاه عاشقانه ویژه زمستان و روزهای برفی


کوچه ها را بادانه های برف

آذین می بندد

زمستانی سرد سرد

حجم سرما!

ضربان قلب هوا را میشمارد

ومن به دری تکیه داده ام

که زنگوله های یخ

آنرا پوششی دوباره داده اند

آیا برای دوباره روییدن

بهار می آید؟؟؟ …


شعر کوتاه عاشقانه برای زمستان

دستی که به انتظار دستانی بود

چشمی که نیازش لب خندانی بود

بیچاره ترین گدای این شهری که…

در پیرهنم عجب زمستانی بود

تا وقتی تو هستی که دستانم را بگیری،

آرزو میکنم هر روز زمین بخورم!

کاش تابستانها هم برفی بود !

زمستان

تو همیشه زمستانی!!


این وقت شب انگار

کسی دارد دانه دانه دلتنگیهایش را

لای برفها می کارد …

*

کم می آورم

برف چشمانم هی آب می شوند…

*


زمستان

همین است که هست

حالا در این باغچه
حتی

دلتنگی هم

نمی روید!


شعرهای زمستانی عاشقانه

تو را ساختم با اون برفا ، آدم برفی
تو اون شب اومدی دنیا ، آدم برفی

شبی كه عمرش از هر شب دراز تر بود
به او شب ما می گیم ، یلدا ، آدم برفی

یه جورایی من و تو عین هم هستیم
توام تنها ، منم تنها ، آدم برفی

من عاشق بودم و خواستم پناهم شی
توام عاشق بودی اما ، آدم برفی

همه انگار پی اونن كه كم دارن
تو بودی عاشق گرما ، آدم برفی

منم از عشقم و اسمش واست گفتم
نوشتم با دسام زیبا ، آدم برفی

تو خندیدی و گفتی ، قلبت از یخ نیست
تو عاشق بودی عین ما ، آدم برفی

تو گفتی كه براش می میری و مردی
آره مردی همون فردا ، آدم برفی

دیگه یخ سمبل قلبای سنگی نیست
سفیدی داشتی و سرما ، آدم برفی

تو آفتاب و می خواستی تا دراومد اون
واسش مردی ، چه قدر زیبا ، آدم برفی

نمی ساختم تو رو ای كاش واسه بازی
تو یه پروانه ای حالا ، آدم برفی

چه آروم آب شدی ، بی سر و صدا رفتی
بدون پچ پچ و غوغا ، آدم برفی

كسی راز تو رو هرگز نمی فهمه
چه قدر عاشق ، چه قدر رسوا ، آدم برفی

من اما با اجازت می نویسم كه
تو روحت رفته به دریا ، آدم برفی

تو روحت هر سحر خورشید و می بینه
می بینیش از همون بالا ، آدم برفی

ببخشید كه واسه بازی تو را ساختم
قرار ما شب یلدا ، آدم برفی


شعر زمستان عاشقانه

هوا بس ناجوانمردانه سرد است!!!

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به کراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است

نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟

مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است … ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای

منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم

حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است. . . .

مهدی اخوان ثالث


شعرهای زیبای عاشقانه مخصوص زمستان

طلسمم کرده ای آری شبیه آدمک برفی

پراز فریاد تکراری شبیه آدمک برفی مرا ازنو تراشیدی ز جنس سرد برف و بعد
نمودی پرده برداری شبیه آدمک برفی

سرش ازمن تنش ازمن نگاه برفی اش از تو
میان چار دیواری شبیه آدمک برفی

وجودم برف باریدو زمستان حضورم را
نگفتی دوستم داری شبیه آدمک برفی

وطفلی کودک قلبم زکامی سخت میگیرد
تو از گرمای بیزاری شبیه آدمک برفی

دلم تنهاست مثل تو دلم اینجاست مثل تو
ودراین آخر کاری شبیه آدمک برفی …


شعرهای قشنگ زمستونی

زمستان سرد بر تن نیمه جانم

جولان می دهد
شب با سیاهی خود

درد سوزناکش را افزون میکند
زمستان یادآور روزهای سخت

زمستان سرآغاز عشقیست
که …

مرا برد با خود به دنیای دگر
آه . . .

هر دم از درد فزونش
لال میشوم …

لال میشوم و بی صدا

در میان همهمه گفته هایم
این زمستان سرد و بی روح

در سوزناکش رابه جای
خواهد گذاشت بر تن نیمه جانم


در این روزهای برفی آیا برای گنجشکان دانه ای ریخته ای ؟

پرنده دل من نیز ، دیر زمانیست که در برف گیر افتاده . . .


شعر دوبیتی عاشقانه زمستانی

به که گویم که تو منزلگه چشمان منی به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه ی من به که گویم که تو باران زمستان منی

کوچه ها را بادانه های برف
آذین می بندد
زمستانی سرد سرد
حجم سرما!

ضربان قلب هوا را میشمارد

ومن به دری تکیه داده ام

که زنگوله های یخ

آنرا پوششی دوباره داده اند
آیا برای دوباره روییدن

بهار می آید؟؟؟ …


ای برف که رحمت خدا باد به تو
کی داد چنین شیطنتی یاد به تو؟
در موسم دی به ما کنی جلوه گری
در تیر ولی زحال ما بی خبری
با ماه محرم تو تبانی کردی
پنهان ز من و ما و فلانی کردی
دست و رُخ و پای ما در این فصل عزا
از شدت سرما شده چون جامۀ ما


شعر زمستان غمگین

مخور غم چون به پایان روزگار انتظار اید

رود سرمای دی اندم که هنگام بهار اید

خزان بر تخت یغما چند روزی بیش ننشیند

صبا با جیش نوروزی و لطف بی شمار اید


زمستان

فصل با طراوت

وزیبای است

کم تر از بهار نیست.

فصل سرد و ساده

با چهره ی گشاده

فصل مهربانی

با انگیزه ی سرشار.

ما سردی های زمستان را

با نفس های گرم تو

بهار خواهیم کرد…

زمستان فصل خواهش است

فصل جوشش است

کم تر از بهار نیست. …



اس ام اس تبریک تولد انگلیسی

جملات کوتاه انگلیسی با معنی فارسی


اس ام اس جدید