چهار دلیل بزرگ احساس گمگشته‌گی در زندگی

چرا احساس پوچی و درماندگی میکنیم؟

حس گم گشتگی

چرا به‌نظر می‌رسد بعضی از افراد زندگی‌شان روی روال است؛ انگار می‌دانند چه کسی هستند؛ مطمئنند که قرار است چه بکنند و به کجا برسند، درحالی‌که خیلی‌های دیگر، احساس گمگشته‌گی و تنهایی در این دنیا دارند؟ شاید شما هم یکی از آنهایی باشید که احساس گم‌شدن در زندگی دارند. ممکن است این سوال را بپرسید که آیا اصلا هدف و معنایی در زندگی وجود دارد، یا دقیقا ندانید که دارید با زندگی‌تان چکار می‌کنید.

کار راحتی است که از روی ظاهر خوب و خوش دیگران فکر کنیم آنها شخصیت و زندگی بی‌عیب و عالی دارند، تا زمانیکه کمی به جای آنها باشیم. برای همه انسان‌ها زمان‌هایی وجود دارد که احساس گمگشته‌گی کنند و این اتفاقی اجتناب ناپذیر است. فرقی نمی‌کند چقدر فقیر یا پولدار باشید، زندگی می‌تواند گاهی ملال آور و بی‌معنی و احمقانه به‌نظر برسد. چون هیچ‌کس با دستورالعمل خاصی برای زندگی متولد نشده، همه ما سعی می‌کنیم زندگی بامعنا و هدفی در طول عمرمان داشته باشیم.

این‌که هرکسی گاهی در زندگی احساس پوچی و گمگشته‌گی می‌کند، دلیل بر این نیست که این حس، یک تجربه ناخوشایند باشد. اما مسئله ناراحت کننده‌ای که این میان وجود دارد این است که راهی راحت و فوری برای فهم زندگی و ترمیم و برطرف کردن احساس گمگشته‌گی وجود ندارد. بااین‌حال، مثل خیلی چیزهای دیگر در زندگی، کمی فهم و همدردی بیشتر در زندگی، می‌تواند به شما کمک کند از میان این احساسات منفی راه‌تان را پیدا کنید؛ اگر که نهراسید.

در اینجا چند دلیل عمده این‌که چرا افراد احساس گمگشته‌گی در زندگی دارند را می آوریم و راهکارش را ارائه می‌دهیم.


  1. حسی غیرعادی نسبت به خود دارند

افرادی که احساس گمگشته‌گی در زندگی می‌کنند، خودشان را چندان دوست ندارند و بیشتر مایلند حسی غیرعادی و نابه‌هنجار نسبت به خود داشته باشند که مانع ارزش قائل شدن برای زیبایی‌ها، هوش و برتری‌های خودشان و لذت بردن از آن‌ها می‌شود. آنها اغلب یک حقیقت ساده را نمی‌پذیرند، این‌که خودشان کافی هستند. به‌نظر می‌رسد تمام آن چیزی که می‌بینند این است که چقدر حقیر، بی‌ارزش یا بدنهادند، و همین که هیچ کاری نمی‌کنند به اندازه کافی خوب است!

وقتی خودتان را بی‌ارزش می‌بینید و احساس حقارت کنید، افسرده، مغموم و ناراحت خواهید شد، احساس گم شدن خواهید کرد و به همین دلیل لازم است که خودتان را از چشم‌انداز حقیقی‌تان ببینید. شما خاص هستید، عضوی باارزش از خانواده بشریت. تنها به این دلیل که شما متفاوت یا دربعضی موارد منحصربفرد هستید، معنیش این نیست که ارزش پایین‌تری دارید. ظرفیت شما برای عشق، شادی، و موفقیت درست به اندازه هر کس دیگری است.

وقت بیشتری برای خودتان بگذارید تا بفهمید واقعا و ذاتا چه کسی هستید، و چه چیزی خوشحال‌تان می‌کند. سپس چیزهایی را که واقعا هیجان‌زده‌تان می‌کند، دنبال نمایید. شما شاد بودن را به خودتان بدهکارید. خودتان و پتانسیل متعلق به خودتان را باور داشته باشید چون اگرخودتان، خودتان را قبول نداشته باشید، هیچ‌کس دیگری هم باورتان نخواهد داشت.

هرگونه احساسی از حقارت، ازهم گسسته بودن و تنهایی، صرفا اوهام هستند زیرا شما دقیقا باارزش، محکم و دوست‌داشتنی هستید و اگر تلاش‌تان را بکنید، تنها نخواهید بود. بابت آن‌چه که هستید شاد باشید. تمام توانمندی‌ها، خصلت‌های بخصوص و نقص‌های شما، خاص و دوست‌داشتنی‌تان می‌کند.


  1. سعی می‌کنند از عهده انتظارات دیگران برآیند

افرادی که درزندگی احساس سرگشتگی دارند، براساس افکار دیگران و معیارهای آنها برای درست و غلط بودن، زندگی می‌کنند، براساس این‌که دیگران تشخیص می‌دهند چه چیزی برای‌شان درست است. و بنابراین زندگی خود را دست آویز پیروی از ایده، افکار و عقاید این و آن می‌کنند، باورهایی که از والدین، معلمان، دوستان، و حتی از رسانه‌های همیشه فرصت‌طلب به آنها رسیده است. وقتی سعی می‌کنند طبق معیارهای دیگران، فانتزی‌ها و سایر استانداردهای فریبنده مانند زیبایی، قدرت، و شجاعت را برآورد کنند، افسرده می‌شوند، احساس گم شدن و حسرت می‌کنند: ” اگر موفقیت این‌چنین است پس من چه هستم؟”

زندگی طبق اصول دیگران، کار احمقانه‌ای است. شما هرگز به نتیجه نخواهید رسید. تلاش می‌کنید و می‌جنگید اما همچنان به چیزی نمی‌رسید. چرا باید خودتان را تحت این فشارهای غیرضروری قرار دهید؟ شما مجبور نیستید همرنگ جماعت شوید. می‌توانید خودِ حقیقی‌تان باشید و واقعا شاد و پابرجا بمانید. شما آدم ِ خودتان هستید! براساس توقعات خودتان زندگی کنید. فقط شما خودتان را خوب می‌شناسید، یعنی فقط شما می‌توانید توقعات واقع‌گرایانه از خودتان داشته باشید.

دست از مقایسه خود با دیگران بردارید، صرفا جهت الهام گرفتن به دیگران نگاه کنید، نه برای برآوردن آرمان‌های شخصی. هرکسی را هم که سعی دارد ارزش‌های خودش را به شما تحمیل کند در جای خود بنشانید. شما یک فرد بزرگسال و بالغ هستید، برای خودتان و براساس چیزهایی که برای‌تان مهم است تصمیم بگیرید و از زندگی نکردن طبق توقعات دیگران نهراسید. افسانه کامل شدن را فراموش کنید. برای زندگی خودتان آزاد باشید، بالاخره این زندگی شماست، این‌طور نیست؟


  1. گرایشات قدیمی و ترسی را که با وجودشان عجین شده، حفظ می‌کنند

افرادی که احساس گمگشته‌گی و گسسته‌گی در زندگی دارند، اغلب ناخودآگاه به ترس‌های سرشته شده با وجودشان و کج‌فکری‌هایی که به گذشته‌ها مربوط است، ادامه می‌دهند. چیزی که با تفکر به آن، از همه چیز عقب می‌مانند این است که : “دنیا فنا شدنی است”، ” ایمن نیست”، ” هیچ‌چیزی به نفع من نیست”، ” من همیشه شکست می‌خورم”، ” آینده من یا خانواده‌ام تضمینی ندارد”. البته که ضمانتی وجود ندارد! آینده هیچ‌کسی تضمین نشده. و همه ما زمانی ناتوان می‌شویم و کم می آوریم. هیچ‌کسی صددرصد عمرش را درست طی نمی‌کند. اگر شما تا به‌حال شکست نخورده‌اید، یعنی هرگز تلاش نکرده‌اید.

این چیزها و خیلی از چیزهای ناامیدانه دیگری که افراد به خودشان می‌گویند، براساس ترس است، نه واقعیت. شما باید دیدگاه و باورتان را تغییر دهید. بدانید که شکست فقط کشف راهی است که به درد شما نمی‌خورد و فرصتی است برای تلاش دوباره و هوشمندانه‌تر. پس از شکست نترسید. مهم نیست وقتی درحال بزرگ شدن بودید چه اتفاقاتی افتاده، یا قبلا چند بار شکست خوردید، بلند شوید و بازهم سعی کنید. گذشته، مانعی برای آینده‌تان نیست.

توماس ادیسون بیشتر از 10000 بار شکست خورد پیش از این‌که به پیشرفت مهم و اختراع لامپ دست پیدا کند. سعی کنید در نوع خودتان بهترین باشید و اجازه دهید گذشته در گذشته باقی بماندو در حال زندگی کنید، از گذشته درس بگیرید و راهی به سمت جلو برای زندگی که دوست دارید و لایقش هستید باز کنید. خلق زندگی که خواهانش هستید کار راحتی نیست، اما در نهایت ارزشش را خواهد داشت.


  1. در محدوده امن خود زندگی می‌کنند

افرادی که احساس می‌کنند در زندگی گم شده‌اند، در محدوده امن خودشان زندگی می‌کنند. مثلا، میلیون‌ها نفر در این دنیا از دلزگی بیمارکننده در محل کارشان رنج می‌برند، احتمالا خودشان مسببش هستند. آنها نسبت به شغل‌شان، کسل و فرسوده‌اند و احساس دردام افتادن می‌کنند چون انتخاب‌های خودشان باعث شده چنین باشند. در برنامه یکنواخت و کار روزمره‌‌ای که برای خودشان تعیین کرده‌اند گیرافتاده‌اند، و سعی کرده‌اند از خطر کردن و اشتباه کردن اجتناب نمایند.

مانند موجودات نرم‌تن و کوچکی که صخره‌های مرجانی را می‌سازند، بعضی از عادات در ابتدا کوچک و انعطاف‌پذیرند اما در نهایت تبدیل به موانعی غول آسا می‌شوند که تمام زندگی‌تان را فرا می‌گیرند. دردرون صخره‌ها، آب، گرم، آرام و مساعد است اما در بیرون، متلاطم و پر ازآشوب است. ممکن است کوسه هم باشد، اما اگر می‌خواهید ازهر موقعیتی که الان در زندگی دارید شروع به رشد و پیشرفت کنید، مجبورید از صخره‌های سنگین عادات را که سمبل موانع بیرون از محدوده امن و آرام‌تان هستند، بیرون بیایید، راه دیگری ندارید.

از این عادات رها شوید و کارهایی بکنید که دوستان شما باور نکنند که کار شماست. خودتان را مجبور به یادگرفتن مهارت‌های جدید و لازم و تجربه شگفتی‌های جدید کنید. زندگی کردن در بیرون از محدوده امن و آرام‌تان، هیجان‌انگیز و عالی است و شورو شوق و رضایت را به زندگی‌تان بازمی‌گرداند. به گفته Sadhguru، زیباترین لحظات زندگی لحظاتی هستند که شما لذت‌تان را ابراز می‌کنید، نه زمانی‌که طالبش هستید یا آن را محفوظ نگه می‌دارید.


نظر خود را بیان کنید