متن نوحه و اشعار شب چهارم محرم کوتاه و زیبا

نوحه و اشعار شب چهارم

شب چهارم محرم، یادآور داغ جانسوز طفلان مظلوم حضرت زینب (س) است، کودکانی که در دل خیمه ها، تشنگی و غربت را با تمام وجود لمس کردند. در این شب با خواندن نوحه ها و اشعار کوتاه و زیبای مخصوص طفلان زینب (س)، دل هایمان را روانه کربلا می کنیم. در ادامه، مجموعه ای از متن نوحه های جانسوز و روضه ای سوزناک از غربت این دو کودک پاک و معصوم تقدیم شما می شود.

امروز در آلامتو مقاله تحت عنوان متن نوحه و اشعار شب چهارم محرم کوتاه و زیبا و متن روضه طفلان زینب را برای شما آورده ایم همراه ما باشید.

همچنین بخوانید: متن نوحه حضرت رقیه در خرابه های شام

متن نوحه و اشعار شب چهارم زیبا

مصلحت بود، انقلاب کند
گیسویش را به خون خضاب کند
آیه بر نیزه خواند و آمده بود
قصه ی عشق را کتاب کند

خواست با دوست، بی حساب شود
نه! معطل نشد حساب کند
باهمه، خانواده‌اش آمد
فاتحانه که فتح باب کند

آمد آنکس که در پی اش فردا
خواهرش سوی تل، شتاب کند
آمد آنکس که دخترش فردا
چادری نیست تا حجاب کند

*دخترش عصر عاشورا نگاه کرد؛فقط یه جمله گفت:”یا ابتاه اُنظر الی عمّتیَ المَضروبه،یا ابتاه أُنظر الی رئوسنا المکشوفه….” *

آمد آنکس که طفل او فردا
خواهش چند قطره آب کند
نرسد آب و با سه شعبه کسی
طفل شش ماهه را مجاب کند

آب به خیمه نرسید
فدای سرت…فدای سرت…
حسین قامتش خمید
فدای سرت…فدای سرت…

آمد آنکس که طفل او فردا
خواهش چند قطره آب کند
نرسد آب و با سه شعبه کسی
طفل شش ماهه را مجاب کند

«علی لای لای…
گلم لای لای…»

آه! اما حسین آمده بود
کاخ تزویر را خراب کند
نفس پیغمبر است این که چنین
مطمئن پای در رکاب کند

دست و پا در میان خون بزند
غفلت و خواب را جواب کند
این طرف حرّ جُعفی آن سو حر
مانده هرکس چه انتخاب کند

خوش به حال کسی که جانش را
نذر فرزند بوتراب کند

*حسین جان! امشب ما رو برای خودت انتخاب کن.امشب شهادتنامه عشاق امضا می شود.*

حسین جان…حسین جان.
به یاد لبت یک شبم خواب راحت نداشتم
کنار تن بی سرت کاسه آب گذاشتم واویلا…

حسین‌جان …حسین‌جان…
تو بودی و گودال و ریگ و تنت زیر نیزه
خداحافظی کردی با زینبت زیر نیزه واویلا

صدا می زدم مادرت رو، یا مظلوم
نشون می دادم حنجرت رو یا مظلوم

صدا می زدم مادرت رو، ای بی کس
به دامن بگیره سرت رو یا مظلوم

حسین جان…حسین جان…
تا حالا از این خونواده زنی رو نبردن اسارت
الهی می مردم نمی دیدم این همه جسارت

به آتیش کشیدن حرم رو یا مظلوم
نبودی شکستن سرم رو یا مظلوم‌

ندیدی چشای ترم رو باغیرت
شلوغی دور و برم رو باغیرت

//////////////

تا روز انتقام تو حرف جدید نیست
روزی برای شیعه تو روز عید نیست

باید تمام عمر فقط با حسین بود
ما را هوای معرفت با یزید نیست

ما دیده ایم آخر قاضی شُرَیح را
هر مو سپید آخر سر رو سپید نیست

آن کو رها نمود تو را بعد تو دگر
هفتاد بار کشته شود هم شهید نیست

آه ای بنی امیه به کوری چشمتان
دیگر حسین مثل گذشته وحید نیست

ای دل برای عاقبت اندوهگین مباش
شاید شفاعتت کند از او بعید نیست

//////////////

خوش اومدی مسافر من قدم رو چشم ما گذاشتی
میخوام ببوسمت سرت کو کجا سرت رو جا گذاشتی

خوش اومدی مسافر من زیارت قبول عزیزم
تو چشم من نمونده اشکی که پیش پای تو بریزم

اگه شما نبودین حالا دشمن دم حرم بود
توی خرابه شام بی بی زینب اسیر غم بود

یکی یکی سینه زنا از ته این روضه کم شدن
ببین کیا یار و مدافع حرم شدن

به عشق شاه کربلا آخر سر بی سرم شدن
ما سینه زدیم بی صدا باریدن

از آنچه که دم زدیم آنها دیدن
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدن

حسین حسین حسین حسین

خوش اومدی مسافر من برای غربتت بمیرم
به طعنه اهل کوچه میگن که پول خونتو میگیرم

یه حرفایی میگن یه عده که بد جوری دلم میلرزه
تن بدون سر تو تابوت یکی بگه چقدر می ارزه؟؟!

اگه شما نبودید غم و غصه تو مرد و زن بود
ایران الان شبیه خوده سوریه و یمن بود

چه بی خبر بدون سر هر کی میاد از سفر میاد
مگه کسی از پس این غصه بر میاد

//////////////

بولهب بر صفحه قرآن نشست
روی حنجر خنجر بُرّان نشست

*اما هرچه می‌کنه نمی‌بره، یا للعجب! ای کاش نگفته بودن این روضه را، چه کار کرد؟ میگن دست برد این نامرد بدن حسین رو برگرداند، خنجر را به پشت گلو…*

با نگاهش حرف‌ها می‌زد حسین
پیش زینب دست و پا می‌زد حسین

بشکند پایت شکست آیینه اش
پیش من منشین، روی سینه اش ..

*از این عبارت معلوم میشه بی بی اونجا بوده،رو کرد به عمر سعد، ویحک یا عمر، ایقتل ابو عبدالله؟ فأنت تنظر الیه؟وای بر تو عمر‌‌..حسین را می‌کشند، تو داری به او نگاه می‌کنی؟…*

«صلی الله علیک یا اباعبدالله»

//////////////

بازم کوچه‌ها با عزای تو غوغاست
بازم هر طرف خیمه‌های تو برپاست
با این پرچما شهر چقدر خوب و زیباست

چقد آقام آقاست!

جلا می‌گیره تو هیئت دلم هرشب
پر از عشقه پر از غیرت دلم هرشب‌
می‌بنده باز با تو بیعت دلم هرشب

منو از این خیمه بیرون نکن آقا
جز این سفره جایی مهمون نکن آقا
دلِ تنگو با دوریت خون نکن آقا

سند بندگی‌م این روضه‌هاست
شور رزمندگی‌م این روضه‌هاست
آه که زندگی‌م این روضه‌هاست

یا حسین یا حسین بنفسی انت
یا حسین یا حسین بنفسی انت
آه حسین حسین بنفسی انت

بازم دلخوشم که به روضه‌ت رسیدم
که اسمت رو توو روضه بازم شِنیدم
که شهد عزاداریتو باز چشیدم

محرم رو دیدم

من از کودکی گرفتار تو بودم
توو بازی‌م حتی عزادار تو بودم
که تو سپاه علمدار تو بودم

//////////////

آن ردا و آن عبا و آن عمامه بس نبود
کهنه پیراهن مگر جزء غنایم می شود

*گذشت چند روزی، یه مرتبه دیدن حر، خودش فرمانده ی سپاهه، بزرگیه ،احترام داره ، دیدن از دور، سرو روشو پرخاک کرد خاکها رو به سرو روش مالید چکمه هاشو در اورد بندهاشو بهم بست چکمه ها رو گردنش انداخت به پسرشم گفت میشه یقه ی منو بگیری منو بکشونی بسمت حسین،
یه گنهکار فراری داره میاد.ابی عبدالله از دور دید، بابا احترام داره،فرمانده ی سپاهه، باید بهش احترام گذاشت.تو لشکر یزید آدم محترمیه، بزرگه، حتی چکمه هاشم نباید از پاش در بیاره، یهو ابی عبدالله تا از دور دید حر با این شکل و شمایل داره میاد عباسشو فرستاد فرمود: عباسم برو جلوی حر، چرا اینجوری داره میاد، سرو رو محاسن همه خاکی، چکمه ها رو درآورده، دارن کشون کشون میارنش حر رو، کسی رو بخوان بی عزت کنن بی آبروش کنن همین کار و‌ میکنن.همچین که بی بی اومد تو‌ گودال، دید یه بدنی پر خاک، غرق در خون، نه چکمه ای داره، نه عبایی داره نه کلاه خودی داره، نه لباسی داره، نه انگشتی ، نه انگشتری، نه سری نه پیراهنی….حسین

//////////////

تا دلم از کرده های خویش نادم می شود
بیشتر از پیش چشمم گریه لازم می شود

اشک بال پر زدن در وادی معراج هاست
گریه کن در روضه جبریل عوالم می شود

*فکر نکنی این شبا فقط خودت داری گریه می کنی، الان در و دیوار این مکان هم گریه می کنن، الان همه ی عوالم دارن ناله می زنن ،منو تو نمیشنویم صدای ناله ها ی گریه کنا رو همه ی ملائکه دارن برا ابی عبدالله گریه می کنن..*

شمع باشی یا که پروانه چه فرقی می کند
سوخت هر کس که درونش عشق حاکم می شود

حسین جان!
هر که سنگ طعنه های خلق را تاب آورد
حتم دارم شیشه ام باشد مقاوم می شود

گر چه هی در می زنم کشکول من را پر نکن
دست سائل تا که خالی شد مزاحم می شود

*من اگه دستم پر بشه میرم آقا، یه کاری بکن من از در خونه ات رونده نشم.شب چهارم ماه،شب حضرت حره..منم امشب مثل حر اومدم*

این خرابت را بیا و لطف کن بیرون نکن
قول خواهد داد که یک روز سالم می شود

تا گناهی می کنم زهرا وساطت می کند

*نام مادر همه رو نجات میده، هر کی تو این عالم به جایی رسیده دعای مادر پشت سرش بوده..اصلا چی حر رو نجات داد کمکش کرد.حالا اونایی که مادراشون از دنیا رفتن خدا رحمتشون کنه، اونایی که مادر دارید قدر مادراتون رو بدونید برو‌ محضر مادرت، مادر میشه برا من یه دعایی بکنی ،من بهتر برا ابی عبدالله گریه کنم ، بعد میبینی اشکت فرق میکنه.راه رو به ابی عبدالله بسته، چقدر اذیت کرد، آقا میرفت اینور، میومد جلوش میگفت آقا نمیشه اجازه بدم،گفت از اینور میرم گفت از اینورم نمیشه، مامورم و معذور ، باید شما رو‌ همینجایی که هستی نگهت دارم
یه لحظه موقع نماز که شد صدای اذان علی اکبر که بلند شد آقا گفت: سرظهره، بذار نمازو بخونیم بعد باهم حرف می زنیم، به همه ی لشکریاش گفت که بیاین از مرکبا پایین، ابی عبدالله جلو ایستاد گفت آقا ما هم پشت سر شما نماز می خونیم ایستاد پشت سر ابی عبدالله نماز خوندن، تموم شد کار..نماز که تموم شدگفت آقا ببخشید منو بی ادبی هم میکنم مامورم و معذور، نمیتونم اجازه بدم همینجا باید بمونی لطف سیدالشهدا رو ببین، بادشمنش چجوری رفتار می کنه،همه ی مرکبای اینا رو آب داد.تا ابی عبدالله میومد اینور، میومد جلوش، گفت حر،مادرت به عزات بنشینه چرا اینجوری می کنی؟ همچین که گفت مادرت به عزات بنشینه یهو سرشوبلند کرد رو کرد به ابی عبدالله عرضه داشت آقا اگر کسی غیر شما این حرفو به من میزد عین همین جمله رو جوابش می دادم ولی چه کنم که مادر تو فاطمه ست نمیتونم به فاطمه حرفی بزنم..*

حسین جان!
تا گناهی می کنم زهرا وساطت می کند
پشت مادر طفل بازیگوش قایم می شود

آه ای ماه هزار و چند صد ساله بگو
سهم ما تا کی سیاهیِ مداوم می شود

هر زمان ناحیه می خوانم تصور می کنم
روح من تا کربلایش با تو عازم می شود

گریه تنها در میان روضه ی جدت حسین
اشک هرچه می دهی خرج مراسم می شود

لااقل این جسم عریان مانده را دفنش کنید
نامروتها کسی اینقدر ظالم می شود

همچنین بخوانید: متن نوحه و روضه حر

//////////////

متن نوحه و اشعار شب چهارم کوتاه

متن نوحه و اشعار شب چهارم کوتاه

حسین جان، ز بخشیدن جان نمی هراسیم
حسین جان، ز روز امتحان نمی هراسیم

ز میدان نمی‌هراسیم

بگویید امشب ای یاران به زینب از وفاتان
که بر لب آمده جان‌ها به شوق اذن میدان
مگر جز جان چه داریم برای جانان

می مانیم، در أین راه، لبیک، ثارالله
حسین ثارالله، حسین ثارالله، حسین ثارالله، حسین

نه عباس، نه عابس و زهیر و نه حبیب است
حسینم، زده تکیه به شمشیر و غریب است
زمانِ، أمّ من یُجیب است

شده در دشت غربت زخم خنجر زائر تو
مرا کشته تماشای نگاه آخر تو
دم بی پاسخ هل من ناصر تو

می گرید، مهر و ماه، از داغت، ثارالله
حسین ثارالله، حسین ثارالله، حسین ثارالله، حسین

شهیدان، که دلشکسته‌های روضه هایند
به هرسو، همه چراغ راه کربلایند

دمادم، کنار مایند

به غیر از کربلای تو ره دیگر نداریم
مبادا جا بمانیم و به بستر جان سپاریم
ببر ما را حسین جان که بی قراریم

زندان است، این دنیا، یا مولا، خلّصنا
حسین ثارالله، حسین ثارالله، حسین ثارالله، حسین

//////////////

تنها شدی تنها ترین
روی مرا مگذار زمین
جانم فدات ای نازنین

ای وای حسین

اکبر و قاسم و عباس کجایند
عشق کی این همه را و بردی و غارت کردی

تنها شدی تنها ترین
روی مرا مگذار زمین
جانم فدات ای نازنین

ای وای حسین

دارم از داغ تو میمیرم یا اخا

دیگر از زندگانی سیرم یا اخا

زینبم مادر تو شیرم یا اخا

اذن میدانشان میگیرم یا اخا

دست رد بر سینه ام مگذار ای هستی خواهر

قبول کن مارو به جان مادر

تنها شدی تنها ترین
روی مرا مگذار زمین
جانم فدات ای نازنین

ای وای حسین

میرسد اه من تا میدان از حرم
پر شده کربلا از عطر مادرم

من به جان هر بلایی باشد میخرم
من همان زینبم شمشیر حیدرم

یا علی گفتم به تو دست از تو بر نمیدارم
من دختر مولام من ذوالفقارم

من اتش سوزنده ام تو بی کس و من زنده ام
چون زنده ام شرمنده ام شرمنده ام ای وای حسین

تنها شدی، تنها شدی، تنها ترین
روی مرا مگذار زمین،جانم فدات ای نازنین

ای وای حسین

تو مگر عشق من از خواهر دلخوری
یا به فکر منو فکر این چادری

باید این لحظه را در خاطر بسپاری
چون خودت میروی از من دل میبری

این دو تا زنده نمی ماند بعد از تو تا امشب
خودم فدای تو سالار زینب

تو بی کس و من بی پناه
از خیمه اوردم ازسپاه
تنها نرو در قتلگاه

تنها شدی تنها ترین
روی مرا مگذار زمین
جانم فدات ای نازنین

ای وای حسین

ارباب من ای نازنین آقای من ای نازنین

ای وای حسین

یاحسین ماکو مثلک الغریب
یوم علی صدر مصطفی
یوم علی وجه ثری

السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین

//////////////

فدات بشن
بچه های من فدا بچه هات بشن
بذار که قربونیِ کربلات بشن
شهید این غربت تو نگات بشن

یه لشکرن
کوچیکن اما نوه های حیدرن
نذر سر تو این دو تا برادرن
خیال کن این دو تام علیِ اکبرن

بی تاب رفتنن داداش
راه میدون و سَد نکن

جان زهرا قسم حسین
دستم رو دیگه رد نکن

زینب باشه و بی یاور بشی
میمیرم حسین تنهاتر بشی

رها شدن
به آرزوشون رسیدنٓ فدا شدن
سرا دوباره از تنا جدا شدن
دو تا هدف برای نیزه ها شدن

*اما داداش غصه نخوریا*

فدا سرت
دو تایی شون فدا علیِ اصغرت
داداش فدای زخمای رو پیکرت

خوب شد رفتن نمیبینن
بین این خیمه دشمن را

خوب شد رفتن نمیبینن
وقتی که میزنن من را

کاشکی خیمه مون بی مَحرم نشه
از روی سرم سایه ات کم نشه

//////////////

نفس تو سینه دَم گرفته
بازم چشامو غم گرفته

بهونه حرم گرفته
دلم گرفته دلم گرفته

ردم نکن که جا ندارم
کسی به جز شما ندارم
جز اسم تو نوا ندارم

دلم گرفته آقا دلم گرفته
دلم گرفته دلم گرفته

ارباب ارباب
تو این دل شب گداتو دریاب

ارباب ارباب
به جون زینب گداتو دریاب

شبای جمعه بی قرارم
یه بغضی توی سینه دارم
شدم هواییه نگارم

دلم گرفته دلم گرفته
می پیچه بوی یاس اطهر

می خونه ای حسین بی سر
برای تو بمیره مادر، دلم گرفته

ارباب ارباب
حالم پریشون شد از غم تو

ارباب، ارباب
دوباره اومد مُحرم تو

//////////////

کجا بودید؟!
لحظه‌ای که امامتون صداتون کرد
هی گریه کرد و زیر لب دعاتون کرد
وقتی که دست و پا می‌ زد نگاتون کرد

کجا بودید؟!
با ناسزا بچه‌ها رو که می‌بردن…
سرِ روی نیزه‌ها رو که می‌بردن…
با گریه گوشواره‌ها رو که می‌بردن…

*عینِ مقتلِ….اومد گوشواره دختر حسین رو می کشید گریه می کرد….گوشواره رو می بری ببر…دیگه چرا گریه می کنی؟گفت:دلم به حالتون می سوزه…خب از این کار دست بردار….*

کجا بودید؟!
با ناسزا بچه‌ها رو که می‌بردن…
سرِ روی نیزه‌ها رو که می‌بردن…
با گریه گوشواره‌ها رو که می‌بردن…

*آقا! حرف ما اینه…*

گدا مگه جز تو کیُ داره
یا ثارالله وابن ثاره…

چشام فقط برا تو می‌باره
یا ثارالله و ابن ثاره…

شاعر: رضا یزدانی
*پسر فاطمه تنها شد…یه وقت صدا زد:”یا مسلمَ بن عقیل! یا هانی بن عروه! یا مسلمَ بنَ عوسَجه! یا حبیب ابن مظاهر! یا بُرَیر! یا زُهَیر!قومو عن نَومَتِکُم اَیُّهاالکرام! “بلند شید…”وَادفَعوا عَن حَرَمِ الرَّسول..”بیاید دفاع کنید…دخترام تنها موندن…*

کاشکی اونجا بودم وقتی تنها بودی
با لب های خشکت هل من ناصر خوندی
زیر لب می پرسید کو هانی و کو مسلم…؟!

کو حر و کو عابس؟
کو اکبر و کو قاسم ؟

*امشب می خواستم روضه حر رو بخونم…همون آقایی که وقتی اومد مقابل لشگر ایستاد،صدای غریبی بلند کرد…راوی میگه: “وَاضطَرَبَ قُلبُه،وَ دَمَعَت عَیناه فَخَرَجَ باکیاََ مُتَضَرِّعاََ… ” یه مرتبه دلش آشوب شد…شروع کرد گریه کردن…یه گوشه ای ایستاد…تصمیم خودش رو گرفت…” فَضَرَبَ فَرَسَه قاصداََ نَحوَالحُسَین.. ” چندتا کارم انجام داد…اول سپر رو واژگون کرد…یعنی من برای جنگ نیامدم …”وَ یَدُهُ عَلی رأسِه” دست ها رو روی سر گذاشت… شروع کرد با خودش حرف زدن… خودش رو توبیخ کردن… مناجات کردن…یه وقت صدا زد:” اللّهُمَّ الیک اَنَبتُ و تُب عَلَیَّ..”من توبه کردم…توبه من رو قبول کن…مگه چه کار کردی؟!” فَقَد هَرَبتُ قُلوبَ اَولیائک و اولاد بنتِ نبیّک صلی الله علیه و آله ….”من دل دخترای حسین رو لرزوندم…اومد مقابل آقا ایستاد…”اِرفَع رأسَکَ یا شَیخ! “سرت رو بلند کن…رفت میدان یه حرفی به مردم زد…مقابل لشگر ایستاد…گفت:آی مردم! آبی که ماهیان دریا ازش متنعمند؛ وحشِ بیابون ازش می خوره؛ شما به پسر پیغمبرتون نمیدید؟!وقتی رو زمین افتاد آقا رو صدا نزد… یه هو یه دست مهربونی سر رو بلند کرد،رویِ دامن گذاشت… “فَجَعَلَ الحُسین یَمسَحُ التُّرابَ عَن وَجهِه…”شروع کرد خاک ها رو پاک کردن… آی باوفا!… ساعتی نگذشت تنها شد… وقتی به گودیِ قتلگاه افتاد…وقتی سینه مبارکش سنگین شد…فقط یه نفر به دادش رسید… یه صدایی شنیده شد…”بُنَیَّ…. بُنَیَّ…. قَتَلوکَ… ذَبَحوکَ… وَ مِنَ الماء مَنَعوکَ…” پس خواهرش چه کار می کرد…؟!می نشست… بلند می شد…. با صورت به زمین می افتاد….صدا می زد:یکی به برادرم کمک کنه….

//////////////

داری اتیش به بال و پرم میزنی
مگه نگفتی تا زنده ای با منی

دست رو دلم نذار

داری میری دل از من و حرم میکنی
اگه میخوای صدای قلبم رو حس کنی

دست رو دلم نذار

ای داد ای داد نرو عمرم
قلبم وایساد نرو عمرم

یادت میاد داداش وصیت مادر و
داری تنها میذار خواهر مضطر و بی من سفر نکن

دیدیم من و تو داغ قاسم و اکبر و
من خون جیگر تنهای بیچاره رو بیچاره تر نکن

موندم مضطر نرو عمرم
تنهاست خواهر نرو عمرم

حالا که دیگه اماده رفتنی
خدا کنه که نبینم جدا از منی

حالا که دیگه اماده رفتنی
خدا کنه که نبینم جدا میکنی
تیرا رو از تنت

نبینمت که زیر خنجر دشمنی
نذار ببینمت که دست و پا میزنی
دستم به دامنت

رفتم از حال نرو عمرم
سمت گودال نرو عمرم

//////////////

من غم مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم

بر مشام جان زدم یک قطره از عطر حسینی
سبقت از مشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم

عالم ذر ذره ای از خاک پای حضرتش
از برای افتخار از حضرت داور گرفتم

بر در دروازۀ ساعات یک ساعت نشستم
تا سراغ حضرتش از زینب مضطر گرفتم

زینبی دیدم چه زینب کاش مداحش بمیرد
من ز آه آتشینش پای تا سر در گرفتم

//////////////

ذوالفقار دو دم زینب کبری هستند
یا اباعبدالله یا اباعبدالله
حسین

این دو تا شیر نر بیشه ی مولا هستند
یا اباعبدالله یا اباعبدالله
حسین

//////////////

ای ملکا قبله ی آسمان زینب
ای ملکا نغمه جاودان زینب
خواهر شش تا پهلوان زینب
غیرت عباس قهرمان زینب
نور قدسی تو نور صبح ازل
به فدای تو یا همشیره شیر جمل
جانم خانم من فقط آفتاب می بینم
لشکری در عذاب می بینم
کوفه وحشت زده است و می گوید
حیدری در حجاب می بینم

زینب زینب زینب یا زینب یا زینب

ای ملکا خطبه کن فتح خیبر را
ای ملکا تیره کن کاخ کافر را
فاتح شامات فتح کن در را
دارد این پیکر روح حیدر را
رجز علوی جان تازه گرفت
دخت فاطمه از فاطمه اجازه گرفت
جانم خانم می رود شام را خراب کند
یاد آقا ابوتراب کند
روی هر قلعه عکس حیدر را
دره قلعه به دست قاب کند

زینب زینب زینب یا زینب یا زینب

ای ملکا تا ابد منزلت داری
ای ملکا در دلم مملکت داری
بر گدایانت مرحمت داری
زینبی زینب عظمت داری
ای که چادر تو زره و سپرت
جانم به تو و جانم به دو تا پسرت
جانم خانم مَلَک نُه فلک گدای شما
ایل ام وهب فدای شما
علی اکبر سواره میدان رفت
یک نفس عمه جان به جای شما

زینب زینب زینب یا زینب یا زینب

ای ملکا خطبه کن فتح خیبر را
ای ملکا تیره کن کاخ کافر را
فاتح شامات فتح کن در را
دارد این پیکر روح حیدر را
رجز علوی جان تازه گرفت
دخت فاطمه از فاطمه اجازه گرفت
جانم خانم می رود شام را خراب کند
یاد آقا ابوتراب کند
روی هر قلعه عکس حیدر را
دره قلعه به دست قاب کند

زینب زینب زینب یا زینب یا زینب

همچنین بخوانید: متن روضه علی اصغر و نوحه لالایی علی اصغر
//////////////

متن روضه طفلان زینب

متن روضه طفلان زینب

ما فراموش کرده ایم آقا
کارِ دنیا بدونِ تو لنگ است
بی حضور تو تا صف محشر
جلویِ پایِ این جهان سنگ است

ما فراموش کرده ایم آقا
با تو دنیا بهار می گردد
با تو بر روی موج خوشبختی
همه‌ دنیا سوار می گردد

ما فراموش کرده ایم آقا
دردها از تو نسخه میگیرد
بی تو ای صاحب زمانه‌ی ما
روح و جانِ زمانه میمیرد

ما فراموش کرده ایم آقا
با تو پا تا به سر همه دردیم
بی تو در کوچه های گمراهی
با تو ختم به خیر می گردیم

ما فراموش کرده ایم اما
تو فراموشمان نخواهی کرد
می کشد انتظارت این عالم
ای سفر کرده از سفر برگرد

شعرِ بی‌روضه شعر بی نمک است
یا اباصالح ای بهارِ حسین
میرسد آن زمان که میخوانی
روضه ای بر سرِ مزار حسین

*آره والا .. این طالب بدم المقتول بکربلا ..*

بی گمان در کنار شش گوشه
از تن و آفتاب میخوانی
با دو چشم ترت برای همه
روضه هایِ رُباب میخوانی

آقاجان ما کنار قبر ابی عبدالله سلام میدیم اما سلام تو با سلام ماها خیلی فرق داره .. صدا میزنی أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ …

*امشب، شبِ زینب سلام الله علیها ست .. شب بچه های بی بی‌ست .. ان شاءالله نباشه کسی بعد از این روضه دست خالی برگرده .. التماس کن به بی بی جان .. به حق دو تا آقازاده‌ی غریبت یه نگاه امشب به ما بنداز ..

اومد دست بچه هارو گرفت، عون و محمد رو آورد مقابل ابی عبدالله ‌.. مادرای شهدای ما از این مادر یاد گرفتن .. خودش تن بچه ها کفن کرده .. موها رو شانه زده .. مرتب این دو تا بچه رو آورد جلوی دایی داره التماس میکنه .. (از قبل بهشون گفته) بچه ها من میدونم داداشم بهتون اجازه نمیده .. اما یه اسم رمز هست اگر خواستید از دایی اجازه بگیرید اون لحظه که کار گره خورده، بگید دایی جان به حقِ مادرت زهرا .. گفت حسین : *

رو سفیدم میکنند و فخر مادر میشوند
نوجوان‌هایم سپرهای برادر میشوند
این پسرها پیشکش های منو عبدالله‌اند
صحبت جنگ و جدل باشد قلندر میشوند

*رجزها خوندن این دو آقازاده .. امیری حسین و نعم الامیری ..*

آینه انگار پیش مرتضی بگذاشتند
هیبت جنگی که میگیرند حیدر میشوند
دست بر شمیر میگیرند طوفان میکنند
یک تنه قطعاً حریف چند لشکر میشوند

*بچه‌های منو دست کم نگیر داداش ..*

خون قتال‌العرب جاری‌است در رگهایشان
قابض الارواح کوفی هایِ کافر میشوند
بوی زهرا میدهد پهلوی آقازاده ها
چونکه با یک واسطه فرزند کوثر میشوند

*من خواهشم اینه مخصوصاً خانومایِ در محفل امشب خیلی باید حق و ادا کنن .. آخه تنها شهدایی بودن که این مادر از خیمه بیرون نیومد .. هر کدوم از شهدا رو زمین میفتادن عمه‌ی سادات تو بعضی جاها نوشتن جلوتر از ابی عبدالله میرسید بالای سر کشته ها .. اما حالا تو خیمه نشسته داره گریه میکنه .. اما از خیمه بیرون نیومد ..*

زیر نیزه یاد غم های مدینه میکند
گریه کن های جوان مرگی مادر میشوند
هرچه باشد هر دو خواهرزاده‌های‌ محسنن
منتقم های شهید ضربه‌ی در میشوند
اکبر تو ارباً ارباً شد ولی شکر خدا
دست‌گل هایم پس از او زود پرپر میشوند

گفت داداش بذار برن این بچه ها .. اینا طاقت ندارن ببینن دستای مادرشونُ بستن .. اینا طاقت ندارن ببینن تو شام منو سنگ میزنن ..

داداش، نذار ببینن که تنهام
مَردم همه میخندن به اشکام
داداش، نذار ببینن دست بسته
زیر بارونِ سنگم تویِ شام

داداش، برات بمیرن
نبینن اینا که من اسیرم
داداش، تو اوج عذاب
منو نبینن تو بزم شراب

حسین بمیرم برات ..

*ابی عبدالله داره گل هاشونُ میاره .. شاید یه گل قمر بنی هاشم گرفته باشه روی دست .. یه گل زینبُ ابی عبدالله .. دارن میارن هرچی نگاه کرد به خیمه حالا دیگه داره حسین میخونه : *

بازم، منو غریبی ای دنیا
بازم منو خجالت واویلا
آخه، چطور باید این دو تا رو
سمت حرم بیارم دست تنها

ای وای، از پا نشستم
دو تا امانت مونده رو دستم
ای وای، ای داد بی داد
مادرشون کو؟! چرا نمیاد ..

ای وای،‌ کجایی زینب ..

گفتم، این دو تا لااقل میمونن
از تو شمر و سنانُ میرونن
اما دست گلای تو حالا
زیرِ پاها میونِ میدونن

ای وای، ندیدی خواهر
پیکر عُونت شد مثل اکبر
ای وای، وقتی محمد رو
خاکا افتاد تو رو صدا زد

ای وای،‌ کجایی زینب ..

//////////////

كسی ندیده، آه و زاری تو

جوونم فدای، استواری تو

نمون تو خیمه ،خواهر صبورم

ببین چه كردی، با دل و غرورم

زینبم مگه قلب من از سنگه

از غم گلای تو سینم تنگه

حاصل تو تنهایی از این جنگه

راهیشون نكن ،سوی قتلگاه

خیمه گاه تو، مونده بی پناه

یا حسین،یا حسین،یا حسین

آبرو بخر، پیش خواهرت

یا علی بگو، جان مادرت

جان مادرت،جان مادرت،جان مادرت

میون خیمه،مادری نشسته

به روی عالم،چشم خود رو بسته

میون میدون،میكنن قیامت

كبوترایی ،تشنه ی شهادت

بوسه میزنه خورشید،بر زخمهاشون

چشمه ها شده جاری، از رگ هاشون

میكشه روی خاكا، دست و پاشون

جسمشون میره،سوی خیمه ها

رأسشون میره روی نیزه ها

وآآآآی، وآآآآی، وآآآآی

آبرو بخر پیش خواهرت

یا علی بگو جان مادرت

جان مادرت،جان مادرت،جان مادرت

یا حسین،یا حسین،یا حسین

//////////////

بچه های من، آماده ولی،تو اذن ندی انصاف كجاست

بچه هام میگن، مثل اكبرش، ما كشته نشیم انصاف كجاست

اگه مثل لیلا داغ جوون نبینم انصاف كجاست

اگه تو بری و تو خیمه ها بشینم انصاف كجاست

اگه اینه رسم خواهری برادرم

باشه اما، فردا چی بگم به مادرم

مردا برن و، این گُلا توی، خیمه بشینند انصاف كجاست

میمیرن اگه، دستای من و ،بسته ببینند انصاف كجاست

ازشون بگیری سعادت شهادت انصاف كجاست

میمیرن اگر كه، با من بیان اسارت انصاف كجاست

من فدای خشكی لبت برادرم

نگو اینه سهم زینبت برادرم

پیش بچه هام، آتیش به دل ،خواهر بزنی انصاف كجاست

زنده باشن و ،پیش چشمشون، پرپر بزنی انصاف كجاست

اگه با تو امشب پیش خدا نباشن انصاف كجاست

اگه روز محشر با شهدا نباشن انصاف كجاست

اگه اینه رسم خواهری برادرم

باشه اما فردا چی بگم به مادرم

راهیشون كن تا یه كم ادا شه دین من

التماس خواهر و ببین حسین من

//////////////

یکی از یکی زیباتر یکی از یکی آقا تر
همه ی عالم مجنون و یکی از یکی لیلا تر

بلند بالا بلند منصب حسینی خو علی مشرب
خواهر زادهای ارباب آقا زاده های زینب

بلند بالا بلند منصب حسینی خو علی مشرب
هر دو شیر عرصه ی پیکار با اصل ونصب تر از انصاب

از بابا به جعفر طیار از مادر به حیدر کرار
سلام الله وصلی الله علی ابناءُ و الزینبِ الکبری

«سلام الله زینب کبری
یا زینب یا زینب …»

تو وادی عشقِ ارباب ،یکی از یکی صادق تر
شاه دو عالم معشوق و یکی از یکی عاشق تر

منور شد سماوات از، طلوع این دوتا کوکب
خواهر زاده های قمر، آقازاده های زینب

میجنگند فراتر از باور رزمِ یا که صحنه ی محشر
دست پروردهای عباسن مثل قاسم و علی اکبر

«سلام الله وصلی الله
علی ابناءُ الزینبِ الکبری»

تو سختی همیشه امید به امداد زینب دارم
من از بچگیم ارادت، به اولاد زینب دارم

شب چهارم شب عشقه بیاحاجت بگیر امشب
خواهر زاده ها ی کریم اند آقازاده‌ها ی زینب

جان نوکران ثارالله ای قربان عمه سادات
رزق اربعین و میگیرم از طفلان عمه سادات

همچنین بخوانید: متن نوحه برای نوجوانان سه ضرب و تک ضرب

//////////////

اولین بار مگه یادم میره
که نگام به پرچم افتاد

مادرم اسم تو خوند تو گوشم
پدرم سینه زدن یادم داد

عمریه فکر روز و شب من شده تو
چیزی نمیخوام از تو به غیر از خود تو

من تو رو دارم چجوری دلم مردد شه
من تو رو دارم همه دنیا هم با من بدشه

من تو رو دارم من تو رو دارم
تو رو میشناسم از اون روزی که

شنیدم اسمتو گریه کردم
یادته چه حالی داشتم آقا

چی میشه به اون روزا برگردم

من نتونستم اون که تو دوست داری بشم
لحظه به لحظه از تو خجالت میکشم

من تو رو دارم نوکری هم عالمی داره
من تو رو دارم دل مگه غمی داره

من تو رو دارم من تو رو دارم

یادته شبای تنهاییمون
شدی مهمون دل ویرونم

همه رفتند تو برا من موندی
زندگیمو به تو من مدیونم

عمریه آقا سایه ی تو رو سرمه
اینم دعای خیر پدر مادرمه

من تو رو دارم حال من کنار تو خوبه
من تو رو دارم بی تو باشم دلم آشوبه

من تو رو دارم من تو رو دارم

//////////////

اگر از روضه‌ی خود دور برانی تو مرا
من که دلبسته‌ی این گریه و آهم چه کنم؟!

*همچین‌ که حر اومد بغلش کرد تا تو آغوش ابی عبدالله قرارگرفت اشاره کرد به عباس، عباسم! خیمه اش رو‌ آماده کن قبولش کردم..مگه میشه کسی دم‌مدر ابی عبدالله بیاد آقا در روش ببنده..*

بيا نگار آشنا شب غمم سحر نما
مرا به نوكریِ خود شَها تو مفتخر نما

ای گلِ وفا حسين
معدنِ سخا حسين
میكشی مرا حسين

به مُحرم،به سیاهی، به غمت محتاجم
گر نشد لایق دیدار نگاهت چه کنم؟!

من اگر دور شوم از تو دلم میمیرد
بی تو درمانده و بی پشت و پناهم چه کنم ؟!

شاعر: سجاد امیدیان

*کاروان ابی‌ عبدالله از مدینه راه افتاد. این دوتا آقازاده‌ی بی‌بی حضرت زینب دنبال کاروان نبودند اینقدر به پدرشون اسرار کردند. آخه بابا بزار ما هم بریم. آخه عبدالله مریض احوال بود اینا قرار بود. بایستند آقا بهشون فرمود:« شما کنار پدرتون بمونید». گفتند:«چشم». ولی تا کاروان راه افتاد، اومدن پیشِ بابا….
بابا! آخه علی‌اکبر رفت، قاسم رفت، عبدالله رفت، بنی‌هاشمیا همشون رفتند کسی دیگه توو مدینه نمونده. به ما هم اجازه بده بریم. عبدالله بن جعفر قبول کرد. یه دست خطی نوشت برا ابی عبدالله و برای خواهرش. دست خط و داد بهشون، سریع برید خودتون و برسونید به کاروان. نزدیکای مکه بود که این دوتا سواره، این دوتاآقازاده‌ خودشون و رسوندن. از اون دور منادی فریاد زد:« دوتا سوار دارن میان آقا». یهو ابی عبدالله از دور نگاه کرد، بی‌بیم از محمل سرشون و بیرون آورد. کیه؟! خدایا…آخه دل بی‌بی هی توو این سفر شور میزد. سرش و از محمل بیرون آورد، بَه، بچه‌هامند الهی قربونشون برم. خدا رو شکر الحمدلله خودشون رو رسوندند.
دست خط رو آوردن پیش ابی عبدالله، دایی جان! به پاهای داییشون ابی عبدالله افتادند. دایی جان بابامون ما رو فرستاده اینم دست خطشه. ما اومدیم کنار مادرمون باشیم، آخه شنیدیم وقتی تو رو می‌کشند قراره مادرِ ما به اسارت بره. چه جوری میشه ما توو مدینه باشیم، مادرمون رو ببرند به اسارت، دستاش و ببندند…مادرِ ما هم که از خونه می‌خواست بره مسجد، برا فدک هرکاری کرد امام حسن گفت:« من باید دنبالت بیام، آخه نمیشه که».
توی مسیرم هی دلش شور میزد، خدایا اتفاقی برای مادرم نیوفته…آخرشم توو راه برگشت همینجور که دستش توو دست مادرش بود، اون نامرد اومد گفت:« بده فدک و»…مادر این قباله رو گرفت پشتش، پشت کمرش، پشت چادرش پنهان کرد. اون نامرد اصلا سوال نپرسید که، جلو امام حسن چنان توو صورت مادرم زد…

فلذا رو پاهای حسین افتادن، نمیذاریم مادرمون تنهایی بیاد…

می رود سمت برادر به تنش تب دارد
دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد

به فدای سر تو! هرچه که دارم این است
چه کنم؟ هست همین هر چه که زینب دارد

ارث زینب قد خم بود، قسم داد و گرفت
إذن خود را هم از آن قدّ مورّب دارد

پسرش رفت به میدان و شغالان دیدند
شیر این بیشه عجب باد به غبغب دارد

رفت و فریاد برآورد برادر! بشتاب
تیغ ورّاث علی از دو طرف لب دارد

حق همین است که قربانی اکبر بشویم
زینب است این که دو فرزند مؤدب دارد

از یمین می‌روم از سمت یسارش با تو
دشمن معرکه یک روزِ معذّب دارد

بد به دل راه مده مطمئناً پیروزیم
مادر ماست که در خیمه، مرتّب دارد:

زیر لب زمزمهٔ ناد علی می‌خواند
دارد از هیبتِ اولاد علی می‌خواند

تکیه دادند به هم هر دو برادر این بار
هر دو در مرکزِ این دایره و چون پرگار

دور خود ساخته‌اند از سر دشمن کوهی
تنِ بی‌سر چقدر ماند و در این انبوهی

خُدعه زد دشمنِ بی‌عرضه و ترسو ای وای
بارش تیر شد آغاز ز هر سو ای وای

ناگهان هر دو برادر به کمین افتادند
زیر بارانِ جفا هر دو زمین افتادند

بدن هر دو پُر از تیر، به هم دوخته شد
چِشم هر دو پسرِ شیر به هم دوخته شد

اول از ترس در آن حال رهاشان کردند
بعد با تیغهٔ شمشیر جداشان کردند

این طرف، حادثه از چِشم زنی دور افتاد
آن طرف در وسطِ خیمه دلی شور افتاد

گَرد، خوابید و شد آن واقعه پیدا کم‌کم
چِشم مادر نگران شد به پسرها کم‌کم

عاقبت واقعه، شد آنچه که زینب می‌خواست
نذر او گشت اَدا! شکر، حسینش برجاست

پسرانم به فدای سرِ تو، غم نخوری
هر دو قربانِ علی‌اکبرِ تو، غم نخوری

پسرانم که بماند! خودِ زینب هم هست
جانِ من نذر علی اصغرِ تو، غم نخوری

تو سفارش شدهٔ مادرِمانی، قَسَمَت
می‌دهم جان من و مادرِ تو، غم نخوری

هر چه غم مال من و قول بده تا آخر
هر چه غم خورد اگر خواهرِ تو، غم نخوری

شاعر: محسن ناصحی
*نگرانیِ تو رو نمی‌تونم ببینم، این زن نمی‌تونه نگرانیِ ولیش و امامش و ببینه…یه روزیم رسید امیرالمومنین رسید بالا سر فاطمه‌ش، هرچی صداش میزد جواب نمیداد، یهو رو کرد گفت:« زهرا جان! تو هم جواب علی رو نمیدی» روایت میگه اشکای چشم علی رو صورت فاطمه چکید، بی‌بی چشماش و باز کرد دستای شکسته‌ش و بالا برد اشکا رو از گوشه چشمای علی پاک کرد، علی جان! اصلا من اینجوری شدم اشک تو رو نبینم؛ چرا داری گریه میکنی؟!

//////////////

قامت کمان کند که دو تا تیرِ آخرش
یک دم سپر شوند برای برادرش

خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی، این دو لشکرند

این دو ز کودکی فقط آیینه دیده اند
آیینه ای که آه نسازد مُکَدَّرش

وا حیرتا! که دو جوانان زینب اند
یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش

*جانم زینب! والله همه ی قلم ها کم میاد، محاله تا فردای محشر بخواد از زینب بگه و بنویسه…

وقتی بی بی زینب دید برادرش غریبه، به قدری ناراحت شد، همون جوری که مادرش زهرا تربیتش کرده.. دید کسی نیست گفت خودم که هستم. تنهایی اومد وسطِ کوچه.مادرش هم اومد وسط کوچه تنهایی کمربند علی رو گرفت…

یه مرتبه بچه هاشو صدا زد، محمد و عونشُ گفت مادر بیاین، آورد تو خیمه سُرمه به چشمشون کشید، خودش لباس رزم تنشون کرد. گفت: برید امروز از دایی اجازه بگیرید برید میدان.. مادرتون سال ها منتظر همچین روزی بوده. کاش مرد بودم شمشیر می‌گرفتم میومدم وسط میدان می جنگیدم. برید از دایی تون اجازه ی میدان بگیرید، بگید ما رو مادرمون زینب فرستاده.

دو تا آقازاده اومدن جلو خیمه ی دایی شون، سر پایین مؤدب، آقا جان! دایی جان ما رو مادرمون زینب فرستاده، اجازه میدی بریم شمشیر بزنیم؟ آخه مادر وقتی لباس تنشون می‌کرد میگفت: یجوری شمشیر بزنید، انتقام سیلیِ مادرمو بگیرید. انتقام اون روزی که بابامو خونه نشین کردن بگیرید… هر شمشیری زدید به نیابت داداش حسنم شمشیر بزنید. با یه ذوقی رفتن جلو‌ خیمه ی ابی عبدالله، اما ابی عبدالله فرمود: نه! برگردید.. خدا می‌دونه که این دو تا آقازاده، چه حالی داشتن.

اومدن، مادر نگاه کرد اینجا چیکار می‌کنید، دایی اجازه داد؟ سرشونو پایین انداختن، نه مادر! دایی به ما اجازه نداد.. یه مرتبه دیدن خودش با عجله دوید اومد جلو حسین گفت: داداش! نکنه خواهرتو قابل نمیدونی. صدا زد.. عزیز دلم! شاید عبدالله جعفر راضی نباشه.بی بی صدا زد.. اتفاقا وقتی داشتیم میومدیم عبدالله جلو منو گرفت گفت زینب، هر جایی دیدی کار به جنگ کشید، اول کسایی که میدون میرن پسرای منن…. حسین جانِ مادرم اجازه بده بچه هام میدان برن جونشونو فدا کنن؛ انگاری خدا همه ی دنیا رو تو اون غم به زینب داد، فرمود: حالا که تو میگی برن، برن…*

با جان و دل دو پاره جگر وقف می‌کند
یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش

یک دست، گرمِ اشک گرفتن ز چشم هاش
مشغولِ عطر و شانه زدن دستِ دیگرش

چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر
چشمش گدازه ریخت ولی زیرِ معجرش

زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا که خدا نکرده مبادا برادرش

*آقازاده ها رفتن شمشیر زدن، صدای اهل خیمه بلند شد.. اون ساعتی که این دو برادر روی زمین افتادن، ابی عبدالله مث باز شکاری اومد بالا سر این دو تا آقازاده…اما نگاه کردن از صبح هر کی رو زمین افتاد زینب میومد، اما هی چی نگاه کردن دیدن زینب نیست. اومدن دیدن گوشه ی خیمه نشسته، گفتن: خانم جان چرا نمیای به استقبال پسرات؟ صدا زد.. آخه می‌ترسم داداشم وقتی منو می‌بینه خجالت بکشه؛ ای جانم، فریاد بزن بگو.. حسین..!*

زینب همان شُکوه که ناموس غیرت است
زینب که در مدینه قُرُق بود معبرش

زینب همان که فاطمه از هر نظر شده ست
از بس که رفته این همه این زن به مادرش

زینب همان که زینتِ بابای خویش بود
در کربلا شدند پس پسرهاش زیوَرش

گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات
وقتی گذشته بود دگر آب از سرش

شاعر:سیّد حمیدرضا برقعي

*حسین اومد خواهرشو بغل گرفت، خدا صبرت بده… همون کاری که زینب بالا سر علی اکبر با حسین کرد، اینجا حسین بغلش گرفت.. اما ساعتی دیگه، وقتی اومد وارد گودال شد….*

سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب

*حق بده نشناختمت، انقد بدن پاره پاره بود….حسین….!*

//////////////

الا ای آسمان عشق بنگر اختر خود را
بلا گردان اصغر کن دو طفل خواهر خود را

بیا و بر مگردان این کفن پوشان زینب را
که نزد فاطمه بالا بگیرد او سر خود را

حسین حسین حسین

تو هر جا رفتی و زینب کنارت بود، ما بودیم
به همراهت ببر بر نی سر دو یاور خود را

بدان! غیرت ز حیدر، رزم از عباس تو داریم
نظر کن رزم شاگردان میر لشگر خود را

ز نسل جعفریم و دست بسته روزی ما نیست
بده اذنی که بگشاییم این بال و پر خود را

حسین جانم حسین جانم حسین جانم

وفای مادر ما بعد از این بهتر عیان گردد
تو هر گز نشنوی آه و فغان خواهر خود را

تو می‌دانی که سیلی خوردن مادر چه بد دردی است
چه‌سان ما بنگریم آزرده روی مادر خود را؟

//////////////

عشق یعنی کربلا
یعنی دو حرم دو گنبد طلا

حال من با تو خوبه
منم و سجده رو به کربلا

شده چشمام دوباره
مثل رنگ غروب کربلا

جونمو بگیر وقتی دارم سینه میزنم
تا دم مرگم من از تو که دل نمی کنم

من یه عمر که پای غم تو نفس زدم
اجازه دادی خودت بهم بازم اومدم

بازم منم و بی تابی
کجای دنیا هست مثل تو اربابی

عشق یعنی یک نگاه
یعنی جز حسین نداری تکیه گاه

اگه روحی فداکه
به لبم دل هلاک کربلا

آخه می سازه تنها
به دلم آب و خاک کربلا

گریه می کنم تا که برام آبرو بشه
تا که چشام با ضریح تو رو به رو بشه

وای اگه یه شب پایین پا قسمتم بشه
نذار که این آرزوی من حسرتم بشه

بازم یه کاری کن واسم
می گیری دستامو من تو رو می شناسم

بازم منم و بی تابی
کجای دنیا هست مثل تو اربابی

عشق یعنی کربلا
یعنی دو حرم دو گنبد طلا

حال من با تو خوبه
منم و سجده رو به کربلا

شده چشمام دوباره
مثل رنگ غروب کربلا

جونمو بگیر وقتی دارم سینه میزنم
تا دم مرگم من از تو که دل نمی کنم

من یه عمر که پای غم تو نفس زدم
اجازه دادی خودت بهم بازم اومدم

بازم منم و بی تابی
کجای دنیا هست مثل تو اربابی

//////////////


نظر خود را بیان کنید