منشا احساسات ما چیست؟ آیا احساسات انسان از افکارش میآید؟
کدام بخش از مغز احساسات را کنترل میکند؟
مغز یک ارگان بسیار پیچیده از بدن ماست. این ارگان پیچیده هر کاری از حرکت انگشتان گرفته تا ضربان قلب شما را کنترل و هماهنگ میکند. نحوه کنترل و پردازش احساسات نیز بخشی از کارهایی است که مغز انجام میدهد.
متخصصان هنوز هم در مورد نقش مغز بر روی پردازش طیف وسیعی از احساسات سؤالات زیادی دارند، اما آنها ریشه برخی از احساسات رایج از جمله ترس، عصبانیت، خوشبختی و عشق را مشخص کردهاند.
در این مطلب از مجله آلامتو به توضیح روند کنترل احساسات توسط مغز، میپردازیم. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد اینکه چه بخشی از مغز احساسات ما را کنترل میکند، تا انتهای این مطلب با من همراه باشید.
منشأ احساسات کجاست؟
سیستم لیمبیک یا سامانه عصبی احساسی، گروهی از ساختارهای بهم پیوسته است که در اعماق مغز قرار دارد. این بخشی از مغز مسئول پاسخهای رفتاری و عاطفی است.
دانشمندان به توافقی در مورد لیست کامل ساختارهایی که سیستم لیمبیک را میسازند نرسیدهاند، اما ساختارهای زیر به عنوان بخشی از این گروه پذیرفته شدهاند:
هیپوتالاموس: هیپوتالاموس علاوه بر کنترل واکنشهای عاطفی، در واکنشهای جنسی، آزاد شدن هورمون و تنظیم دمای بدن نیز مشارکت دارد.
هیپوکامپ. هیپوکامپ به حفظ و بازیابی خاطرات کمک میکند. هم چنین نقش مهمی در نحوه درک ابعاد فضایی محیط شما ایفا میکند.
آمیگدالا: آمیگدالا به هماهنگی پاسخ به اتفاقات در محیط شما، به خصوص آنهایی که واکنش احساسی ایجاد میکنند، کمک میکند. این ساختار نقش مهمی در ترس و عصبانیت بازی میکند.
پوسته لیمبیک: این بخش شامل دو ساختار، شکنج سینگولا (cingulate gyrus) و شکنج پاراهیپوکامپی (parahippocampal gyrus) میباشد. این دو ساختار در کنار بر روحیه، انگیزه و قضاوت تأثیر میگذارند.
کدام قسمت از مغز ترس را کنترل میکند؟
از دیدگاه بیولوژیکی، ترس احساس مهمی است. احساس ترس به شما کمک میکند تا به موقعیتهای تهدیدآمیزی که میتواند به شما آسیب برساند پاسخ مناسب دهید.
این پاسخ با تحریک آمیگدالا و به دنبال آن هیپوتالاموس ایجاد میشود. به همین دلیل است که برخی از افراد به خاطر آسیب مغزی که بر روی آمیگدال آنها تأثیر میگذارد، قادر به واکنش نسبت به سناریوهای خطرناک نیستند.
هنگامی که آمیگدالا، هیپوتالاموس را تحریک میکند، این امر پاسخ مبارزه یا گریز را آغاز میکند. هیپوتالاموس برای تولید هورمونهایی، مانند آدرنالین و کلسترول، سیگنالها را به غدد فوق کلیوی یا غدههای آدرنال(Adrenal) میفرستد.
با ورود این هورمونها به جریان خون، ممکن است متوجه برخی تغییرات فیزیکی مانند موارد زیر شوید:
- افزایش ضربان قلب
- افزایش میزان تنفس
- افزایش قند خون
- افزایش تعریق
آمیگدالا علاوه بر آغاز پاسخ مبارزه یا گریز، در یادگیری ترس نیز نقش دارد. این به فرآیندی اشاره دارد که در آن شما ارتباطی بین موقعیتهای خاص و احساس ترس ایجاد میکنید.
کدام بخش از مغز عصبانیت را کنترل میکند؟
عصبانیت دقیقاً مانند ترس، پاسخی به تهدیدها یا عوامل استرس زای محیط شما است. وقتی در موقعیتی قرار میگیرید که خطرناک به نظر میرسد و نمیتوانید از آن فرار کنید، احتمالاً با عصبانیت یا پرخاشگری پاسخ خواهید داد. شما میتوانید پاسخ خشم و مبارزه را بخشی از پاسخ مبارزه یا گریز بدانید.
ناامیدی، مانند مواجهه با موانع در حین تلاش برای رسیدن به یک هدف، نیز میتواند واکنش خشم را تحریک کند. عصبانیت دقیقاً مانند واکنش ترس، با تحریک آمیگدالا و به دنبال آن هیپوتالاموس شروع میشود. علاوه بر این ، ممکن است قسمتهایی از قشر جلوی پیشانی (prefrontal cortex) نیز در احساسات مربوط به خشم نقش داشته باشد. افرادی که این ناحیه از مغزشان آسیب دیده، معمولاً در کنترل احساسات خود به ویژه خشم و پرخاشگری مشکل دارند.
کدام قسمت از مغز شادی و خوشبختی را کنترل میکند؟
خوشحالی به حالت رفاه یا رضایت کلی اشاره دارد. زمانی که احساس خوشحالی میکنید، معمولاً افکار و احساسات مثبتی دارید.
مطالعات تصویربرداری نشان میدهد که پاسخ شادی تا حدودی از قشر لیمبیک سرچشمه میگیرد. منطقه دیگری به نام پیشگُوِه یا پرکونئوس (Precuneus) نیز در کنترل این احساس مثبت نقش دارد. پرکونئوس در بازیابی خاطرات، حفظ احساس خود و تمرکز شما هنگام حرکت در محیط نقش دارد.
یک مطالعه انجام شده در سال 2015 نشان داد که افرادی که حجم ماده خاکستری بیشتری در پرکونئوس سمت راست خود دارند، احساس خوشحالی بیشتری داشتهاند.
کارشناسان تصور میکنند که پرکونئوس اطلاعات خاصی را پردازش میکند و آنها را به احساس خوشبختی تبدیل میکند. به عنوان مثال، تصور کنید که یک شب شگفت انگیز را با کسی که به او علاقه دارید سپری کردهاید. وقتی این تجربه و موارد مشابه آن را به یاد میآورید، ممکن است احساس خوب و مثبتی از مرور این خاطره لذت بخش داشته باشید.
کدام قسمت از مغز عشق را کنترل میکند؟
ممکن است عجیب به نظر برسد، اما آغاز عشق رمانتیک با واکنش استرسی که توسط هیپوتالاموس شما ایجاد شدهاست، همراه است. وقتی به هیجان یا اضطرابی که هنگام عاشق شدن احساس میکنید فکر میکنید، این واکنش استرسی منطقیتر به نظر میرسد.
با رشد این احساسات، هیپوتالاموس باعث ترشح هورمونهای دیگر مانند دوپامین، اکسی توسین و وازوپرسین میشود. دوپامین با سیستم پاداش بدن شما مرتبط است. این هورمون کمک میکند تا عشق به یک احساس مطلوب تبدیل شود.
در یک مطالعه کوچک که در سال 2005 انجام شد، به شرکت کنندگان تصویری از شخصی که عاشق او بودند، نشان دادند. سپس، عکس یکی از آشنایانشان را به آنها نشان دادند. هنگامی که به آنها تصویری از شخصی که او را دوست داشتند نشان داده شد، فعالیت آنها در قسمتهایی از مغز که سرشار از دوپامین هستند، افزایش یافت.
از اکسی توسین اغلب به عنوان “هورمون عشق” یاد میشود. این هورمون اغلب زمانی افزایش مییابد که وقتی شخصی را در آغوش میگیرید یا به اوج لذت جنسی میرسید.
هورمون اکسی توسین در هیپوتالاموس تولید میشود و از طریق غده هیپوفیز آزاد میشود. این هورمون همچنین در اعتماد و ایجاد رابطه نیز نقش دارد. همچنین میتواند باعث ایجاد احساس آرامش و رضایت شود.
وازوپرسین به طور مشابه در هیپوتالاموس شما تولید میشود و توسط غده هیپوفیز آزاد میشود. این هورمون نیز در پیوندهای اجتماعی با پاتنر نقش دارد.
1 دیدگاه
*احساس چیست؟*
*احساس* یک واکنش جسمانی به *فکر* است.
اگر شما داد بزنید، ضربان قلب شما افزایش یابد و صورتتان سرخ شود، یا یک سری بیشمار از واکنشهای بالقوه عاطفی را انجام دهید. ابتدا پیامی را از مرکز مغزتان دریافت کردهاید.
وقتی که مرکز *فکر* شما مصدوم یا قطع گردد، دیگر نمیتوانید واکنشهای عاطفی را تجربه کنید.
وقتی که *مغزتان* دچار اشکال شده باشد، نمیتوانید حتی درد را حس کنید، تا آنجا که اگر انگشت دستتان را قطع کنند، شما هیچ دردی را حس نمیکنید.
پس پیش از هر *احساس* *فکری* موجود است و بدون *مغز* نمیتوان هیچ *احساسی* داشته باشیم.
احساسات چیزی نیستند که از بیرون بر شما تحمیل گردند.
احساسات واکنشهایی هستند که خود شما برای خود بر میگزینید.
اگر شما ناظر *افکارتان* باشید، یعنی بر آنها مدیریت کنید، و این را بدانید که احساسات از افکار سر چشمه می گیرند، قادر خواهید بود که احساسات را مدیریت و کنترل کنید.
با مدیریت یا به نوعی بها ندادن به *افکار* که در واقع جلوتر از *احساسات* میآیند، میتوان بر احساسات مدیریت کرد و آنها را تحت نظر داشت.