وقتی رابطهای شروع میشود، چه رابطه جدید پدر و مادری، چه دیدار یک زن و مرد و یا ملاقات با یک دوست جدید، ما تقریبا مطمئنیم که این فردی که میشناسیم و دوستش داریم همیشه برهمین اساس و شخصیت و رفتار خواهد ماند. همانجوری که هستند میپذیریمشان تا وقتی که بهنحوی تغییر نکنند که راضی نیستیم. البته، مایلیم هروقت خودمان خواستیم تغییر کنند و همینطور میخواهیم ما را هم همانگونه که هستیم بپذیرند. من شدیدا معتقدم برای داشتن رابطهای موفق باید تمرین کنیم تا افراد را همانجوری که هستند بپذیریم، تا جایی که برای یک بشر ممکن است. این موضوع آنجوری که بهنظر میرسد ساده نیست و نیازمند تعادلی دقیق میان دادن و گرفتن در ارتباطات حساس است تا این روابط به شادی ادامه پیدا کنند.
همه ما میدانیم روابط نزدیک، پیچیده هستند و زندگی اغلب شرایطی ایجاد میکند که تغییر، نتیجهای طبیعی میشود و در بعضی موارد، ممکن است این تغییر به ما تحمیل شود. ما میدانیم افراد مورد علاقه ما انتخابها و تصمیمهایی خواهند داشت که ممکن است با آنها موافق نباشیم. خوشبختانه ما میتوانیم دوباره به حالت اول برگردیم، از اشتباهاتمان درس بگیریم و رشد کرده و حرکت کنیم.
در صمیمانهترین روابطمان، امیدواریم تغییر در همسر، شریک، فرزند، بهترین دوست، خواهر و برادر، و یا والدینمان منجر به تغییرات منفی در احساسی که به ما دارند نشود. یک سیستم خانوادگی یا یک گروه از دوستان مانند حرکت و جنبشی هستند که در اثر بادی که از پنجره به داخل میوزد رخ میدهند. وقتی فرد مورد علاقه ما تغییر میکند، نیاز به تائید و پذیرش از جانب کسانی است که با او در ارتباطند.
اخیرا مادری که یک پسر 24 ساله دارد مشکلش را با من درمیان گذاشت. او با پسرش در سنین نوجوانی درمورد دارو و اعتیاد به الکل در جدال بوده و امیدوار بوده که بعد از چهار ماه درمان دائمی و بهبود یافتنش، بتواند روابطشان را ترمیم کرده و پسرش را به وضعیت قبلی در خانه بازگرداند. اما پسر، مادر را شگفتزده کرده و بعدازدرمان، هزاران مایل از مادر دور شده و به ندرت با او ارتباط دارد. هرچند مادر خوشحال بود از اینکه بعد از گذشت دو سال پسرش همچنان سالم و بهدور از اعتیاد مانده، اما بابت ازدست دادن رابطه با پسرش اندوهگین و متاسف بود.
در شرایط او، این مادر فراموش کرده بود که پسرش دراین مدت رشد کرده است. میل پسر به استقلال و جداشدن از والدینش، اقتضای سنش بوده است، این مادر سالها بود که دلتگ پسرش بوده همچنین خودش هم به حمایت از خودش برای بازیابی از سالهایی که ضربه عاطفی خورده بود نیاز داشت؛ او پسرش را بهعنوان یک مادر سالم، دوباره ملاقات کرد.
وقتی آدمهای پیرامونتان تغییر میکنند، چه باید بکنید
ازدواج، طلاق، تولد فرزند، مشکلات مالی، مشکلات سلامتی، مشکلاتی با بچهها، افسردگی، تغییرات شغلی، عزیمت، تغییرات آموزشی، دوستان جدید و خیلی چیزهای دیگر میتواند نیاز به سازگاریهای اصلی یا فرعی در زندگیمان را ایجاد کند. بعضی از افراد ممکن است در برابر خوششانسیهای افراد مورد علاقهشان، خشم و استیصال همراه با شادی را تجربه کنند. دیگران هم ممکن است اندوه از دست دادن متعارفات را داشته و از اینکه باید مجددا خودش را تطبیق دهد ناخشنود شود. خوشبختانه، ما قادریم چند احساس متضاد راهمزمان تجربه کنیم.
چند نکته:
یک فرد بیطرف یا یگ گروه حمایتگر پیدا کنید که بتوانید درمورد تمام احساسات خوب و بدتان و نگرانیهایی که دارید با آنها گفتگو کنید. زمانی را که در مورد احساسات منفی حرف میزنید محدود کنید. چند هفته شکایت و غر زدن کافیست.
از چیزهای مثبتی که ممکن است این تغییر برایتان به ارمغان آورد لیست تهیه کنید.
سعی کنید روی پذیرفتن چیزهایی که نمیتوانید هر روز تغییر دهید کار کنید.
توقع پیش آمدهای جدید را داشته باشید تا بتوانید جایگزین چیزی که از دست میدهید کنید.
از این تجربه یاد بگیرید که زندگی همیشه فرصتهایی برای رشد و پیشرفت به شما ارئه خواهد داد.
عشق و از دست دادن، همراه همند. وقتی علاقهای پیدا میکنید، علاقه دیگری هم خواهید یافت و ممکن است به این نتیجه برسید این علاقه به هر حال ارزشش را دارد.