توسعه یافتگی را در چه چیزی میبینید؟ آیا داشتن تعداد بیشتری دانشجو نسبت به سال قبل به معنی توسعه است؟ به نظر شما ایران چقدر توسعه یافته است؟
به گزارش آلامتو و به نقل از بیزینس ترند؛ قبل از هر چیز باید اذعان داشت که پاسخ به سؤالات بزرگی ازایندست ساده نیست و نیازمند اتخاذ رویکرد سیستمی و کلنگر و صرف زمان برای شناخت جوانب مختلف مسئله است، بنابراین قصد این نوشته، اشاره به مهمترین و ریشهایترین عوامل است و نه ارائه یک پاسخ جامع و قطعی.
برای پاسخ به این سؤال لازم است ابتدا مفهوم توسعه را بدانیم و آن را از رشد تمایز دهیم.
رشد به معنای تخصصیاش در مدیریت، به معنای بهبود کمی است، مثلاً ایرانخودرو را در نظر بگیرید، در سال 70 این شرکت فقط پیکان تولید میکرده، مدیرانش قصد میکنند که 10 درصد سود بیشتری داشته باشند و برای این کار یک خط تولید پیکان دیگر اضافه میکنند و این مثال مشخصی از رشد است.
توسعه اما به معنای بهبود کیفی است، جایگزینی با فنّاوری بهتر، مدیریت بهتر، نیروی انسانی بهتر و فرآیندهای بهینهتر کارهایی هستند که توسعه را به ارمغان میآورند.
خوب که نگاه کنیم میبینیم که کشور ما رشد پیدا کرده ولی توسعه نهچندان.
حتی ادبیات صاحبمنصبان و دولتیها نیز اغلب از رشد صحبت میکند، مانند اینکه قبلاً 100 هزار دانشجو داشتهایم و الآن 4 میلیون، یا اینکه قبلاً 1 میلیون خط تلفن داشته این و الآن 30 میلیون و …
پس اولین گام این است که مدیران داخلی ما نسبت به توسعه درک صحیحی داشته باشند و ارزش را در توسعهیافتگی ببینند.
اما علت چیست؟
علت را میتوان در نوع عملکرد مدیران جستجو کرد.
در یک تقسیمبندی بر اساس نوع عملکرد، مدیران را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
- مدیران کارآفرین
- مدیران مترصد
- مدیران متعارف
مدیر متعارف کسی است که کارها را، همانطوری که هست، اداره میکند و در بهترین حالت به رشد
کمک میکند و در فکر توسعه نیست.
مدیر مترصد کسی است که فرصتها را رصد میکند و گاهی با الگوبرداری از موارد موفق و اجرا در حیطه مسئولیت خویش به توسعه نیز کمک میکند.
مدیر کارآفرین اما نقش به سزایی در توسعه دارد، او با خلاقیت خود ساختارها و چارچوبهای فعلی را عوض میکند، به چیزهایی فکر میکند که نیستند ولی میتوانند باشند و بهاصطلاح «تخریب خلاق» میکند.
اگر دقیق شویم میتوان دید که توزیع مدیران در کشورهای توسعهیافته چیزی شبیه هرم سمت چپ و در کشور ما شبیه به هرم سمت راست است.
اما حالا این سؤال مهم پیش میآید که چرا؟
چرا ما تعداد کمتری کارآفرین داریم؟
بسیاری شاید ادعا کنند علت اصلی شرایط بد اقتصادی یا قوانین دستوپاگیر است، البته نمیتوان گفت این مسائل بیتأثیر است، ولی شواهد متعددی در کشورهای مختلف وجود دارد که نشان میدهد با صرفاً ایجاد شرایط مناسب مادی/قانونی برای کارآفرینان، کارآفرینی افزایش پیدا نمیکند.
بهعنوانمثال چند سال پیش، آلمانیها در طرحی که برای ایجاد کارآفرینی درزمینه بیوتکنولوژی به تقلید از مورد مشابه در کالیفرنیای آمریکا برنامهریزی شده بود، 20 میلیارد دلار را هدر دادند.
در سمت مقابل روآندا را در نظر بگیرید، کشوری که بهتازگی در دهه 90 یک نسلکشی بزرگ را پشت سر گذاشته و از دل فاجعه بیرون آمده بود توانست بهبود بسیار خوبی در کارآفرینی کشور خود بهویژه درزمینه تجاریسازی قهوه بدهد (منبع).
نباید این ضربالمثل معروف انگلیسی را فراموش کنیم که نیاز، مادر اختراعات است.
پس منطقی نیست که سریعاً انگشت اتهام را به سمت ضعفهای دولت و موانع بوروکراتیک بگیریم و علت را باید جای دیگری جستجو کرد.
دنیل آیزنبرگ، مدیر دانشگاه و مؤسسه Babson Entrepreneurship College، مدلی 6 جزئی برای توصیف اکوسیستم کارآفرینی ارائه میدهد.
هرچند همه موارد مطرحشده در مدل آیزنبرگ، یعنی بازار کافی، منابع انسانی مناسب، بانکها و مؤسسات مالی، سیاستهای دولت و قوانین مربوط به کسبوکار، مؤسسات پشتیبان و فرهنگ کارآفرینی در موفقیت یک اکوسیستم کارآفرینی و کمیت و کیفیت کارآفرینان یک منطقه مؤثرند، اما یک تفاوت اساسی میان عنصر فرهنگ و 5 مورد دیگر وجود دارد.
اما قبل از اینکه به بررسی آن تفاوت برسیم، بهتر است ابتدا فرهنگ مناسب در اکوسیستم کارآفرینی را تعریف کنیم و نشانههایش را بشناسیم.
همچنین بخوانید: چه کشورهایی جهان سومی اند
در یک فرهنگ کارآفرینی مناسب:
- مردم نسبت به کارآفرینی آگاهاند و بخش قابلتوجهی از مردم به راهاندازی یک کسبوکار جدید نیز بهعنوان یک گزینه نگاه میکنند و فقط دنبال کار در سایر شرکتها نیستند.
- جامعه و مردم، کارآفرینی و ریسکپذیری را مورد تحسین قرار میدهند، در صورت شکست اولیه کارآفرین را سرزنش نمیکنند و خانوادهها فرزندان خود را همیشه به سمت امنیت شغلی و کار برای سایرین سوق نمیدهند.
- خود فرد کارآفرین، در مسیر کارآفرینی و هنگام مواجهه با مشکلات و موانع مختلف اعم از مشکلات قانونی، کمبود سرمایه و … پایدار و منعطف است.
در 3 ویژگی فوق نیز، دو مورد اول در دیدگاه کلان قابلبحثاند اما ویژگی سوم بهطور مستقیم به خود افراد بازمیگردد.
میتوان گفت در 6 مورد مدل آیزنبرگ، آن 5 مورد دیگر بهجز فرهنگ، تا حدود زیادی تابع دولت و شرایط قانونی حاکم بر یک کشور هستند و در دید کلان قابلبحثاند، ولی فرهنگ از خود آدمها شروع میشود.
دقیقتر که شویم میتوان گفت شرایطی که در یک کشور وجود دارد و بر آن 5 مورد تأثیر میگذارد، خود ناشی از فرهنگ اعضای آن جامعه است. مثلاً اگر کسی بگوید مشکل اساسی قوانین مربوط به راهاندازی کسبوکار است، در پاسخش میتوان گفت که قوانین قابلتغییر و بهبود هستند، اگر افراد درگیر، شامل کارآفرینان و صاحبمنصبان دغدغه بهبود آنها را داشته باشند و برای بهبودشان تلاش کنند و پیگیر باشند.
از دید تفکر سیستمی میتوان گفت سیستم و اجزاء آن (در این مورد آدمها) بر یکدیگر تأثیرگذارند ولی بالاخره از ابتدا که سیستمی نبوده و سیستم محصول تفکر آدمهاست؛ بنابراین هیچیک از ما نمیتواند ادعا کند بر شرایط تأثیری ندارد و خود را بدون مسئولیت بداند.
پس در پاسخ به اینکه چرا کارآفرین نیستیم میرسیم به خود آدمها، خود ما!
به همین دلیل است که در همایشها و دورهمیهای مربوط به کارآفرینی، کارآفریننماهای(!) زیادی را میتوان دید که همیشه در مرحله ایدهپردازیاند و در حال کسب اطلاعات! افرادی که به قول دکتر شیری از توهم کارآفرینی و توهم موفقیت لذت میبرند.
همچنین آدمهای زیادی را میبینیم که در مسیر کارآفرینی، زمانی که به یک مانع، مثل مشکلات دولتی، یا مشکل سرمایه یا سایر مشکلات برمیخورند، بهکل طرح خود را فراموش میکنند و به دنبال یک کار راحت و امن و یا در مواردی به دنبال خروج از کشور میگردند!
اینکه در تیمهای استارتاپی، زمانی که مشکلی در روند پروژه پیش میآید و اعضاء تیم منتظرند بقیه کار را درست کنند (آشنا نیست؟!) و اگر اینطور نشود خودشان نیز سرد میشوند نیز از همین جنس است!
پس مشکل چیزی از جنس عدم وجود جاهطلبی، نبود امید و نبود همت است.
چیزی از جنس ترجیح منافع کوتاهمدت خرد به منافع بلندمدت کلان.
چیزی از جنس اهمیت ندادن و در یککلام عدم تعهد. میخواهم بگویم اگر توسعهیافته نیستیم، مشکل خود ماییم!
به خارج از فضای کارآفرینی نیز که نگاه کنیم، اگر با خودمان صادق باشیم میبینیم چقدر مسائل زیادی در اطرافمان رخ میدهد و ما بیتفاوت میمانیم. وقتی کوچهای کثیف است، میگوییم تقصیر شهرداری است و نمیگوییم وظیفه ماست که مطمئن باشیم شهرداری کارش را درست انجام دهد! وقتی در دانشگاه هستیم و استادی درست تدریس نمیکند، اغلب ما پیش خودمان میگوییم «به من چه؟ بقیه که چیزی نمیگویند پس چرا من دنبال دردسر باشم؟!» و موارد متعدد ازایندست.
خاطرم هست جایی خوانده بودم که در مورد خاورمیانه میگویند:
«خاورمیانه جایی است که مردم در انتظار یک روز خوب هستند نه در فکر ساختن آن»
پس اهمیت دادن و تعهد را از خودمان شروع کنیم، به امید روزی که این جمله در مورد ما صدق نکند.
2 دیدگاه
ضمن تشکر از مطالب مفیدتان ، با پاراگراف آخر موافق نیستم .در بحث کارآفرینی بنظرمن مجموعه ای از عوامل در شکل گیری اکوسیستمها دخیل هستند و انسانهای خبره و متعهد تنها یکی از عوامل را تشکیل میدهند. در کشور ما مردم بعلت اعتقادات مذهبی و حس میهن دوستی کماکان مانند سابق دارای حس تعهد بیشتری نسبت به مردم سایر نقاط دنیا می باشند و در موقیتهای مختلف نشان داده اند که نسبت به هم و سرنوشت کشور بی تفاوت نیستند.دربین جوانان هم اراده زیادی برای پیشرفت تکنولوژی و کارآفرینی وجود دارد . اما موانع اقتصادی و سیاسی و تحریم ها و کمبود تکنولوژی های جدید در داخل وجود دارد که امیدوارم از طریق بکارگیری و تکیه بر جوانان متخصص داخلی و حمایت آنان ونه نگاه به خارج و تن دادن به معاهدات خارجی ، مشکلات در کشور برطرف شود .
سلام نظری ندارم فقط خدایامن چه گناهی کردم که تو ایران به دنیا اومدم حالا که تو ایران منو انداختی تبدیلم حداقل میکردی به مورچه ای یا ملخی یا پشه ای ……… که این همه عجایب نمیدیم الان ۳روزه اینترنت قطع هست فقط این سایت شما باز میشه برام خدا شانس بده .نه گرانی برام مهم هست ونه گران شدن بنزین ونه اشوب و درگیری ۳روزه از بازی کلشم خبرندارم چند ساله چشام کورشده درستش کردم خیلی دارم اذیت میشم