هر از گاهی خورشید دیگر حوصله اوج گرفتن و بالا رفتن را ندارد و جای خود را در آسمان به ابرهای تیره میبخشد.
ابرهایی که گویا از خشم تیره شده اند و میخواهند خشمشان را بر سر زمین و زمینیان فریاد بزنند اما دلشان مانند ظاهرشان تیره و سیاه نیست و خیلی زود اشکشان به زمین سقوط می کند سقوط این اشک ها پایان راه آن ها نیست، این سقوط قشنگ ترین آغاز است این سقوط آغاز زیبایی ها در زمین است و من در دل و جانم، روح و روان تازه ای دمیده میشود، هنگامی که قطره های ریز باران برگونه ها و لب هایم مینشیند آن زمان است که معنای زندگی کردن و در عین حال حال خوشبخت بودن را تجربه میکنم.
باران باغبانی میشود که به گل و گیاهان و درختان و سبزه ها آب میدهد، کشاورزی میشود که به گیاهان کمک میکند، رفتگری خواهد شد که خیابان ها را تمیز میکند و سقایی میشود که به تشنگان آب میرساند.
بوی نم خاک آغشته شده از قطرات ریز و درشت باران را با ولع نفس میکشیدم و ریه هایم را از طراوتش پر میکردم و حس خوب حاصل از آن را به تک تک سلول های بدنم تزریق میکردم، گوش هایم از صدای چیکه چیکه ضربات قطرات بر روی شیشه ماشین پر شده بود به راستی که بهترین نغمه موسیقی همین بود.
مردم در خیابان به دنبال پناهگاهی می گشتند. چترهای مردم و بالکن های خیابان مانند پناهگاهی بودند که آغوش خود را برای مردم باز کرده اند تا مردم زیر این رحمت الهی خیس نشوند.
با گذر زمان خیابان ها خلوت شده و تعداد کمی از مردم در خیابان هستند باران سرد شده و به صورت تگرگ با شکل و شمایلی خاص مدتی کوتاه مانند سنگ های یخی و بسیار زیبا به زمین فرو میریختند.
هم آغوش شدن با اشکی که از چشمان جهان میریزد از زیباترین تجربه های زمینی است و صدای باران بی اغراق زیباترین ترانه خداست که طنینش زندگی را برای ما تکرار میکند.