انشا در مورد زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد
برای نوشتن انشا در مورد بان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد بهتر است ابتدا با توجه به آنچه که آموخته اید انشایی بنویسید. اینگونه از خلاقیت خود استفاده خواهید نمود. سپس انشا های آمده در ذیل را مطالعه نمایید. اکنون میتوانید آنچه را که از فکر خود نگاشته اید را با آنچه خوانده اید تلفیق نمایید و انشای زیبایی بنویسید. با ما همراه باشید.
انشا در مورد زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد کوتاه برای پایه یازدهم
مقدمه: همان زمان که خداوند انسان را آفرید ویژگی های منحصر به فردی در گوهره وجودی وی قرار داد. زبان یکی از اعضای بدن است که در حیوانات و انسان ها مشترک است. ولیکن نحوه استفاده صحیح از آن مختص انسان است. البته برای برخی انسان ها این ویژگی پررنگ تر و برای برخی کمرنگ تر است.
بدنه: گاهی انسان می تواند با همین یک تکه گوشت چند گرمی قلبی را بشکند. اشکی را جاری سازد. حتی باعث دل آزردگی طولانی مدت اطرافیان گردد. اما گاهی نیز می تواند دلی را شاد کند. لبخندی را بر لبی بنشاند. در وجود انسان های دیگر بذر محبت بکارد و باعث شود آن فرد نیز به دیگری نماید. به این ترتیب محبت گسترش می یابد و دنیا گلستان می گردد. همه اینها برمی گردد به روش استفاده از زبان که بعضی از انسانها آن را به نحو احسن آموخته اند. اصطلاحا به چنین افرادی می گویند زبانش مار را از سوراخ بیرون می کشد. افراد خوش سر و زبانی که قادر هستند تا افراد دیگر را برای انجام امور خیر ترغیب نمایند. به عبارتی دیگر برای آغاز یک حرکت خدا پسندانه اقدام نمایند و دیگران را متقاعد سازند تا در این عمل نیک همکاری نمایند.
نتیجه: انسان خوش سر و زبان، با زبان خوش می تواند به دل سرسخت ترین آدمها رخنه کند و بذر محبت را در دل آنها بکارد. این انسانها می توانند مخالفین در یک جمع را ترغیب به همکاری با گروه نمایند و کاری را که در راستای اهداف گروه است را پیش ببرند. آدمهای خوش سر و زبان همان هایی هستند که با زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشند.
همچنین بخوانید: انشا در مورد از این گوش می گیرد از آن گوش در میکند
انشا در مورد زبان خوش مار را از سوراخ می کشد برای ابتدایی
مقدمه: به نظر من آدم های خوش سر و زبان کم نیستند. همین خانم همسایه ما چنان زبان خوشی دارد که مار را از سوراخ بیرون می کشد. مادرم می گوید: اگر خانم همسایه نبود ساختمان شش واحدی ما نمی توانست تا این اندازه مرتب و تمیز باشد و همسایه ها قانون های ساختمان را رعایت نمی کردند.
بدنه: پدر و مادرم همیشه از دانا بودن خانم همسایه حرف می زدند. اما برای من وقتی ثابت شد که مدیر ساختمان می خواست پول اشتراک ساختمان را جمع کند. یکی از همسایه ها که برای چند ماه مسافرت بودند این مبلغ را پرداخت نمی کرد. یکی از همسایه ها عصبانی شد و چنان فریادی کشید که ساختمان لرزید. بقیه همسایه ها هم با هم پچ پچ می کردند. در مورد قانون ساختمان صحبت می کردند. آنها می گفتند اگر چه مدتی را در منزل نبوده اند ولی باید حق اشتراک را برای نظافت ساختمان پرداخت کنند. اما آقای همسایه قبول نمی کرد. تا اینکه خانم همسایه جمع را ساکت کرد و با لحن ملایمی گفت: کاملا حق با شماست که برای مدتی در منزل حضور نداشتید و تمیز بودن پله ها را ندیدید. ولی حالا که به سلامتی برگشته اید. میبینید که راهروها و حیاط ساختمان کاملا تمیز و باغچه های حیاط آبیاری و تمیز شده اند. اگر این ساختمان رها می شد الان با راه پله کثیف و با درخت ها و گل های خشک شده روبرو می شدید. برای همه اینها پولی پرداخت شده است و یکی از اعضای ساختمان زحمت هماهنگی آن را کشیده است.
نتیجه: آقای همسایه سرش را پایین انداخت و گفت: حق با شماست. اگر شما این کارها را نمی کردید. وقتی از سفر بر می گشتم با خانه ای کثیف و متروکه روبرو میشدم. من باید پول اشتراک ساختمان را پرداخت کنم. با خودم گفتم خانم همسایه عجب مهارتی در این کار دارد و می تواند دل هر آدم سرسختی را نرم کند. تا همه کنار هم با صلح و صفا زندگی کنند.
همچنین بخوانید: انشا در مورد بار کج به منزل نمی رسد
انشا در مورد ضرب المثل زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد آموزنده
مقدمه: ضرب المثل زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد. یکی از ضرب المثل هایی است که از قدیم الایام بزرگ ترها استفاده می کردند تا به کوچکترها درس های آموزنده بدهند. از این ضرب المثل برای آموزش درست صحبت کردن و با ملایمت صحبت کردن استفاده می شده است.
بدنه: برای نوشتن این انشا به دنبال داستانی بودم تا ضرب المثل زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد را به خوبی به تصویر کشیده باشد. داستانی که به ذهنم آمد همان بود که چند روز پیش به چشم خودم دیده بودم. وقتی از مدرسه بر میگشتم. منتظر اتوبوس ایستادم. من و بقیه افرادی که منتظر آمدن اتوبوس بودند در یک صف منظم ایستادیم. تا اینکه یک نفر از را رسید و بدون توجه به صف اتوبوس جلو رفت. من و بقیه افراد در صف عصبانی شدیم. با داد و فریاد می خواستیم آن فرد را متوجه اشتباهی که کرده است؛ کنیم. اما آن فرد هم در مقابل ما ایستاد و با داد و فریاد می خواست به ما بفهماند که چون عجله دارد باید سریعا سوار اتوبوس شود. ما که در حال داد زدن بودیم حرف های او را نمی شنیدیم. ولی یکی از افراد در صف که آرام بود و به حرف های گوش کرده بود متوجه شد که او برای انجام کاری باید سریعا خود را به بیمارستان برساند. آن فرد سآرام با زبان خوش و با لحنی ملایم به ما گفت: حق با شماست که عصبانی شوید. چون در صف ایستاده اید و انتظار دارید که همه افراد به قوانین احترام بگذارند و نوبت را رعایت کنند. اما اینبار یک استثنا وجود دارد. ایشان برای یک کار مهم و خیلی ضروری باید سریعا خود را به بیمارستان برساند. به نظر شما بهتر نیست که اجازه دهیم این آقا در ابتدای صف بایستد که فورا به بیمارستان برسد؟
نتیجه: من که به شخصه از نحوه برخورد خودم پشیمان شدم. اصلا اشکالی نداشت کمی بیشتر منتظر بمانم. ولی ممکن بود اگر آن فرد کمی دیرتر برسد اتفاق بدی بیفتد. اگر آن فرد آرام نبود و با آرامش به صحبت های او گوش نمی کرد. همچنین اگر با زبان خوش ما را متقاعد نمی کرد که اجازه دهیم او اول سوار اتوبوس شود معلوم نبود چه اتفاقی می افتاد. در نهایت اتوبوس از راه رسید و آن فرد با اولین اتوبوس رفت تا به بیمارستان برسد. اتوبوس بعدی هم چند دقیقه دیگر رسید و ما سوار شدیم و به خانه رفتیم. ولی این ماجرا برای من درسی بسیار آموزنده شد.