زنی که مورد تجاوز قرار گرفته، تنها جایی نمیرود، ارتشی بازنشسته، تبدیل به تنها پاسبان محل میشود، بچهای که از یک سانحه تصادف جان سالم به دربرده، نوجوانی میشود که نمیخواهد رانندگی یاد بگیرد.
ترس و اضطراب، واکنشهای عادی و قابل فهم نسبت به ضربات جسمی یا شوکهای عاطفی هستند. حافظه تلویحی چیزی که روی داده، بهعنوان یک هراس همیشگی تداوم دارد. انگار حادثه وحشتناک مشابهی، در هر گوشه و کنار منتظر ایستاده.
اما حتی افرادی که از این تروما یا تهدید رنج نمیبرند هم ترسهای روزمرهای دارند که به شکل تنش و اضطراب و مشکلاتی در روابط خودشان را نشان میدهند.
این ترسها “عادی” هم فقط درمورد چیزهایی نیستند که ممکن است اتفاق بیفتند، بلکه مربوط به چیزهایی که اخیرا رخ دادهاند هم میشوند. ما تمایل داریم جلوی بروز هر حادثه ناخوشایندی را بگیریم.
بهعنوان مثال، درصد قابل توجهی از آنهایی که برای اولین بار مبادرت به خرید سیستمهای امنیتی خانگی میکنند، کسانی هستند که به تازگی جرم و جنایتی را از سرگذراندهاند.
آنها سعی دارند از خودشان دربرابر چیزی که به تازگی اتفاق افتاده دفاع کنند. البته هشیار بودن به این صورت، مشکلی ندارد اما اگر این ترس را در تمام جوانب زندگیمان تعمیم دهیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟
روابط، معمولا جزو اولین تلفات اینگونه ترسها هستند.
ترس از رها شدن
آیا وقتی دیگران میخواهند به شما نزدیک شوند آنها را پس میزنید؟ آیا نگران این هستید که روزی ترکتان کنند؟ هیچکس نمیخواهد افراد مهم زندگیش ترکش کنند، اما بعضی از افراد تصور میکنند هر رابطهای اینگونه پایان مییابد.
اگر شما نگران این هستید که آنهایی که برایتان مهم و باارزشند از دست بدهید، مطمئنا با این ترس و تهدید متولد نشدهاید، بلکه جایی در خاطراتتان برای اولین بار این رها شدن را تجربه کردهاید و شاید واقعا زمانی کسی ترکتان کرده است.
یا شاید فرد یا افرادی که رهایتان کردهاند، فقط حضور فیزیکی داشتهاند اما از نظر عاطفی و احساسی تنهایتان گذاشتهاند. غفلت عاطفی، نوعی از ترک کردن است که از بیرون دیده نمیشود.
درک کردن این موضوع کار سختی است مخصوصا اگر جوان باشید. چیزی که درک و هضم نشود، معمولا در اعماق تناریک ذهن ما مدفون میماند، جایی که بعدا میتواند افکار و رفتارمان را به کلی ویران کند.
ترس از پذیرفته نشدن
آیا فکر اینکه به کسی پیشنهاد بیرون رفتن بدهید باعث تپش قلب شما میشود؟ آیا گرایش دارید دیگران را رد کنید پیش از آنکه آنها بتوانند شما را رد کنند؟
رد شدن میتواند دردناک باشد، اما برای برخی از افراد بسیار دردناکتر است.
آنهایی که مورد بیمهری قرار میگیرند، نمیخواهندشان، از سر، بازمیشوند یا نادیده گرفته میشوند، احساس طردشدن درآنها نفوذ میکند.
این درد مانند تیری است که قلب را هدف میگیرد و صاعقهای همراه با تاسف و شرم به روحیه و اعصاب میزند؛ یک احساس ناآشنا اما شدیدا ناخوشایند.
افراد خوش شانسی که به اندازه کافی احساس دوست داشتهشده بودن میکنند هم ممکن است نپذیرفته شدن را نخواهند اما با کمک اعتماد بنفس سالمشان به سرعت از این احساس خودشان را جدا و بازیابی میکنند. آنها از اینکه خودشان را از این احساس بد نجات دادند، کلا احساس خوبی دارند.
از طرفی دیگر، اگر شما اغلب موردپذیرش قرار نمیگیرید، از موقعیتهایی که احتمال رد شدنتان را بیشتر میکند اجتناب نمایید، این مانند یک اصل راهنما در زندگی شماست.
ما انسانها بسیار اجتماعی هستیم و تعاملات اجتماعی همیشه امکان سرشکستگی، تحقیر و تاسف را به همراه دارد. برای یاد گرفتن درسهای زندگی، نیاز به تکرارهای فراوان نیست؛ ما سعی میکنیم هروقت که لازم بود از رنج سرشکستگی و تحقیر اجتناب نماییم.
باآنکه همه ما نسبتا در این احساس مشترکیم، اما احساس سرشکستگی بیش از اندازه، مخصوصا در سالهای اولیه زندگی، میتواند روی انتخابها و رفتارهای ما تاثیر بگذارد.
برای مثال، بیشتر افراد تمایل ندارند که دوربین تلویزیون وارد زندگی شخصیشان شود؛ این موقعیت خیلی ریسکپذیر است، سرشار از توان بالقوه برای احساس خجالت و آشفتگی.
اما آنهایی که تجربه بیشتری ازحس دلشکستگی و رد شدن دارند، اگر کسی بخواهد بیشتر آنها را بشناسد و دربارهشان بداند؛ چه دوربین و چه هرچیز دیگری، احساس خطر میکنند و خود را عقب میکشند و اگر اعتماد بنفس بیشتری داشتند، کمتر احساس خطر میکردند.
جدایی از ناراحتیهای گذشته
وقتی پای روابط به میان میآید، چیزی که بیشترین ترس را از آن داریم، همان چیزی میشود که درحال حاضر برای ما روی میدهد. اگر رهایمان کرده باشند، از رها شدن میترسیم. اگر ما را نپذیرفته باشند، از نپذیرفتهشدن میترسیم.
اگر تحقیرمان کرده باشند، از تحقیر شدن میترسیم. این اطلاعات میتواند جنبه رهایی هم داشته باشد و ما را از ترسی که همیشه همراه ماست آزاد کند. ممکن است ترک شدنی که ازآن هراس دارید، اخیرا اتفاق افتاده باشد و شما آن را بهخوبی پشت سر گذاشته باشید، اما چیزی که تحمل کردید باید مورد تصدیق قرار گرفته، به آن اعتراف شود و برایش متاسف شده و اندوهگین شوید تا بتوانید آن را پشت سر گذاشته و از آن بگذرید.
شاید مطرود شدن شما وقتی جوانتر بودید واقعی بوده اما شما سزاوارش نبودید و حالا هم سزاوارش نیستید. آدمهای جدیدی در زندگیتان وجود دارند، چرا به خودتان و آنها فرصت اتفاقات خوشایند را نمیدهید؟
آیا سرشکستگی مربوط به گذشته که همچنان برایتان تداعی میشود نتیجه رفتار شخص دیگری است یا عدم کفایت ذاتی شما؟ آیا اتفاقی بوده که میتوانسته برای هر کس دیگری هم روی دهد؟ خودتان را از این قلاب رها کنید و از تهمت زدن به خود دست بردارید.
هرگاه درمورد پیامدهای یک رابطه مضطرب هستید از خودتان بپرسید آیا چیزی که نگرانش هستید اخیرا در زندگیتان اتفاق افتاده، احتمالا در زمان و مکان دیگری بوده است.
اگر پاسختان مثبت است، احساسات مربوط به حادثه گذشته را با احساسات زیبای جدید و سازندهای که درآن غرق هستید جایگزین کنید.