انشا در مورد ازدواج

متن انشاء با موضوع ازدواج و زندگی مشترک

ازدواج یکی از مهم ترین مسائل در زندگی هر انسانی است که میتواند یک انتخاب عالی برای موضوع انشای شما باشد.

در این صفحه مقالات مرتبط درمورد ازدواج را برای شما دانش آموزان عزیز آماده کرده ایم تا بتوانید انشایی کامل درباره ازدواج را آماده کنید.

همچنین بخوانید: انشا در مورد عروسی

هدایا در دوره نامزدی

engagement giftدر فرهنگ ما دوره نامزدی به دو مرحله متفاوت گفته می‌شود که در میان خانواده‌ها متفاوت است. در برخی خانواده‌ها یا فرهنگ‌ها، پس از عقد و در فاصله عقد و عروسی؛ پسر و دختر نامزد هم خطاب می‌شوند؛ اما در دسته‌ای دیگر از خانواده‌ها دوره پیش از عقد و مرحله‌ای که پسر و دختر نشان‌کردهٔ هم هستند، این عنوان به کار گرفته می‌شود. در این مطلب به موضوع هدیه‌دادن میان پسر و دختر و خانواده‌های آنها در دوره نامزدی می‌پردازیم.

در بحث هدیه اولین نکته‌ای که باید به خاطر داشته باشیم، این است که هدیه‌دادن باعث نزدیک‌ترشدن افراد به یکدیگر می‌شود. هدیه باعث می‌شود دو نفر به یکدیگر محبت بیشتری پیدا کنند و قلب‌هایشان به یکدیگر نزدیک‌تر شود؛ اما همه محسنات هدیه‌دادن در صورتی برآورده می‌شود که شأنِ گیرنده هدیه در انتخاب و دادن هدیه رعایت شود و مضاف بر آن، هدیه با حس خوب و محبت به فرد داده شود. زمانی‌که میان دو نفر پیوند جدی ایجاد شود که به‌دنبال آن فرزندی هم به‌وجود آید، بنیان‌های خانواده‌ای گذاشته می‌شود.

در این دوره می‌توان با دادن هدایایی هر چند کوچک به یکدیگر، این صمیمیت و نزدیکی قلوب را ایجاد کرد. در ایجاد چنین رابطه‌ای نیاز است که قلب‌های دو نفر به‌هم نزدیک شود و دادن هدیه یکی از راه‌های این کار است. هدیه‌دادن در استحکام خانواده نقش مؤثری دارد. تقدیم هدیه از طرف خانواده‌ها هم نقش بسیار مثبتی دارد.

ادامه مقاله: هدیه نامزدی

توقعات در ازدواج

age difference in marriageتقریباً همه ما از تک‌تک لحظاتمان انتظار نتیجه داریم. مثلاً وقتی سوئیچ را در ماشین می‌چرخانید، انتظار دارید ماشین روشن شود. و وقتی این اتفاق‌ها نمی‌افتد، فوراً دچار ناامیدی می‌شویم. این درمورد روابطمان هم صدق می‌کند.

برای خیلی از ما انتظاراتمان از نامزد یا همسرمان متفاوت است. درواقع، این تفاوت‌ها اینقدر مهم می‌شوند که اگر برآورده نشوند، موجب پایان یافتن آن رابطه یا ازدواج می‌شود.

به گزارش آلامتو به نقل از سایت مردمان؛ خیلی از توقعات ما از تجربیات دوران کودکی مان و رابطه‌ای که بیشترین تاثیر را روی ما داشته است –والدین‌ و خانواده–سرچشمه می‌گیرد. اگر در خانه‌ای بزرگ شده باشید که فقط با یکی از والدین زندگی می‌کرده‌اید، ممکن است انتظارات بسیار کم و محدودی از طرفتان پیدا کنید. یا شاید هم فانتزی کودکانه‌ای داشته‌‌اید که پدر یا مادر چگونه است و حالا انتظاراتتان از طرف‌مقابل به طور غیرواقع‌بینانه‌ای بالا می‌رود.

حتی اگر در خانواده‌ای با هر دو والدین بزرگ شده باشید، ممکن است توقعاتی داشته باشید که خودتان از آن بی‌خبرید. مثلاً مردی که در خانواده‌ای بزرگ شده است که پدر خانواده تمام روز کار می‌کرده و در کارهای خانه به مادر کمک نمی‌کرده است، ممکن است توقع داشته باشد که وقتی به خانه می‌آید، از او پذیرایی شود و خودش هیچ کمکی در کارهای خانه نکند. اما اگر همسرش در خانواده‌ای بزرگ شده باشد که هر دو والدین شاغل بوده‌اند و پدر خانواده نقش فعالی در کارهای خانه داشته است، از همسرش هم همین توقع را خواهد داشت.

ادامه مقاله: توقعات در زندگی مشترک

باورهای غلط در ازدواج

ازدواج یک مسئله مهم است و همین اهمیت باعث ایجاد تفکراتی در بین جامعه شده است که میتواند اساس و مبنای ازدواج شما شود اما مراقب باشید چراکه این تفکرات ممکن است باشد.

به گزارش آلامتو و به نقل از مردمان؛ اینجا به ۱۰ باور متداول درمورد ازدواج اشاره می‌کنیم که نباید باورشان کنید.

براساس گزارشی از مرکز تحقیقاتی پیو (Pew)، این روزها تعداد افرادی که ازدواج نکرده‌اند و نمی‌خواهند ازدواج کنند، روز به روز بیشتر می‌شود که دلایل آن مشخص نیست.

اهداف شغلی، موقعیت‌های مالی و انتخاب‌های عمومی شیوه زندگی و همچنین پیام‌هایی که از طرف دوستان، خانواده و رسانه‌ها دریافت می‌شود، بر نگرش افراد درمورد ازدواج اثر می‌گذارد.

ادامه مقاله: باورهای غلط درباره ازدواج

متعهد بودن در ازدواج و رابطه

failing-marriages

آیا در یک رابطه عادی هستید که طرفتان ظاهراً به تعهد عمیق‌تر بی‌علاقه است؟ فهمیدن اینکه چرا طرفتان برای متعهد شدن مشکل دارد و این مسائل اتفاق می‌افتد سخت است. ممکن است تصور کنید که نامزدتان از متعهد شدن ترس دارد و این باعث می‌شود نتواند مسئولیت یک رابطه جدی یا ازدواج را بپذیرد.

این تردید می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد اما راهکارهایی هست که بتوانید بر آن غلبه کنید.

یک نگاه به وضعیت روابط کنونی نشان می‌دهد که چیزی در گرایشات ما نسبت به تعهد تغییر کرده است. به نظر می‌رسد مردها و زن‌های جوان‌تر ازدواج یا روابط جدی را به تعویق می‌اندازند. بین آنهایی که متعهد شده و ازدواج می‌کنند، تقریباً نیمی آن تعهد را شکسته و طلاق می‌گیرند. روابط عادی، دوستی‌ها و زندگی‌ کردن‌های بدون ازدواج، متداول‌تر شده است.

اما چرا اینهمه از مردم نسبت به تعهد وحشت پیدا کرده‌اند؟ و مهمتر اینکه برای رفع این مشکل چه می‌توان کرد؟ اینجا تحقیقی را بررسی می‌کنیم که به این موضوع پرداخته است و راهکاری برای آن ارائه می‌کند.

ادامه مقاله: متعهد بودن در رابطه

ازدواج افراد متضاد باهم خوب است یا بد؟

ازدواج زوج های متضاد از نظر اخلاقی

به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ متضادها همدیگر را جذب می‌کنند و موافق‌ها همدیگر را دفع می‌کنند. وقتی صحبت درمورد مغناطیس باشد، این اصل بدیهی است. اما آیا این مسئله در روابط عاشقانه نیز صادق است؟ تحقیقات جدید حاکی از این است که وقتی حرف از قلب است، مسئله پیچیده می‌شود.

مطالعات نشان می‌دهد که افراد احتمالا به روابط عاشقانه‌ای جذب می‌شوند و آن را دنبال می‌کنند که طرف مقابل از نظر طیف گسترده‌ای از ویژگی‌های شخصیتی از جمله سن، دین، جهت‌گیری سیاسی و برخی جنبه‌های خاص هوش، بیشتر شبیه آنها هستند.

در یک مقاله پژوهشی که اوایل امسال منتشر شد، یک تیم اقتصادی بین‌المللی دریافتند که افراد تحصیل کرده تمایل دارند با افراد تحصیل کرده ازدواج کنند، درحالی که افراد با تحصیلات رسمی پایین‌تر تمایل دارند با همسری با سطح تحصیلات خود ازدواج کنند.

به طور کلی، کبوتر با کبوتر روابط عاشقانه دارد. اما آیا آنها در روابط خود شادتر هستند؟ پرسش کنجکاوانه‌ای است که در یک مطالعۀ جدید توسط پژوهشگران- ناتان هادسون و کریس فریلی- بررسی شده است. به طور خاص آنها می خواهند بررسی کنند که آیا همسرانی که از نظر شخصیتی بیشتر شبیه به هم هستند، بیشتر از کسانی که شبیه به هم نیستند، رضایت دارند.

بنابراین آنچه پژوهشگران انجام دادند به این قرار است؛ آنها همسرانی را در نظر گرفتند و پنج بار در یک دورۀ یک ساله (حدودا هر دو ماه یکبار)، مجموعه ای تست به آنها دادند.

زمانی که مطالعه آغاز شد، ۱۷۴زوج بودند که سن بیشتر آنها بین ۱۸ تا ۲۵ سال بود. مدت رابطه در ابتدای مطالعه متفاوت بود، از کمتر از یک ماه تا هفت سال، با متوسط حدود ۱۷ ماه.

هادسون و فریلی برای ارزیابی شباهت، از تست «پنج عامل بزرگ شخصیت» استفاده کردند. شرکت‌کنندگان، خود و همسر خود را از نظر برون‌گرایی، سازگاری، وظیفه‌شناسی، ثبات هیجانی (متضاد نوروزگرایی)، و بازبودن نسبت به تجربه ارزیابی کردند.

آنها ابزار رضایت از رابطه را نیز تکمیل کردند. از پردازش اعداد، نتایج جالبی آشکار شد. همسرانی که از نظر سازگاری همسان بودند و از نظر ثبات هیجانی تا حدی شبیه بودند، از روابط خود رضایت بیشتری داشتند.

در مقابل، اشتراک در عوامل برونگرایی، وظیفه‌شناسی و باز بودن رضایت از رابطه را پیش‌بینی نکرد. بنابراین تشابه عوامل شخصیتی الزاما به معنی این نیست که رابطه رضایت‌بخش‌تر است. اما هادسون و فریلی تحقیقات خود را یک گام جلوتر بردند.

با توجه به اینکه اساسا دلبستگی، چگونگی عملکرد افراد در روابط عاشقانه را شکل می‌دهد، آنها درنظر داشتند این مسئله را بررسی کنند که آیا سبک دلبستگی بزرگسالان بر رابطۀ بین شباهت همسران و رضایت از رابطه تأثیر دارد؟ (شرکت‌کنندگان پرسشنامه دلبستگی را نیز تکمیل کردند).

دلبستگی با توجه ویژه به پاسخگو و در دسترس بودن، از رابطۀ بین نوزاد و مراقبش شکل می‌گیرد. تأثیرات دلبستگی اولیه گسترده است؛ همزمان با بزرگ شدن ما، نوع و چگونگی درک خود و دیگران را شکل می‌دهد.

به طور گسترده، کسانی که مراقبت اولیۀ عاشقانه و باثباتی را تجربه می‌کنند، «دلبستگی ایمن» را شکل می‌دهند، اما آنهایی که مراقبت خشن و یا بی‌ثباتی را از مراقبان خود دریافت می‌کنند، «سبک ناایمن» را شکل می‌دهند.

سبک ناایمن به دو نوع تقسیم می‌شود؛ کسانی که دلبستگی اجتنابی دارند، معتقدند که دیگران به نیازهای آنها پاسخ نمی‌دهند و بر همین اساس نگاه منفی به دیگران دارند. آنها تمایل دارند که از صمیمیت بپرهیزند و اگر همسر آنها بسیار به آنها نزدیک شود احساس ناراحتی می‌کنند.

برعکس، ذهن کسانی که سبک دلبستگی اضطرابی دارند، همیشه مشغول این است که چقدر دیگران به او نزدیک هستند و نگرش منفی نسبت به خود دارند. آنها در روابط خود با دیگران همیشه در جست‌وجوی صمیمیت و تماس با دیگران هستند و اغلب در روابط می‌توانند بیزارکننده یا «نیازمند» باشند. افراد با دلبستگی ایمن از نظر سبک دلبستگی اجتنابی و اضطرابی در سطح پایین هستند و سطوح بالایی از سازگاری را در روابط خود نشان می‌دهند.

نتایج درخور توجه بود. به نظر می‌رسد افراد با سطح بالای اجتناب، زمانی بیشترین رضایت را از روابط خود دارند که شخصیت طرف مقابل تا اندازه‌ای شبیه آنها باشد. پژوهشگران این یافته‌ها را احتمالا بیانگر سطحی از انتقال متقابل می‌دانند که افراد اجتنابی با آن راحت هستند. از سوی دیگر، تعادل مطلوب بین شباهت‌ها و تفاوت‌ها به افراد اجتنابی کمک می‌کند صمیمیت را دور نگه دارند.

اما برای افراد بسیار مضطرب، داستان متفاوت است. آنها بیشترین میزان رضایت از رابطه را با همسری تجربه می‌کنند که بسیار با آنها شبیه یا بسیار متفاوت است. هادسون وفریلی گمان می‌کنند که شباهت، احساس «یگانگی» به افراد مضطرب می‌دهد که در تعامل با افراد مهم زندگی خواهان آن هستند، درحالی که تفاوت، احساس «وابستگی» به همسر را ایجاد می‌کند.

بنابر گفتۀ این پژوهشگران، داشتن همسری متفاوت، برای افراد با سبک دلبستگی مضطرب، راهی برای جبران کمبودهای آنهاست.

با این همه، آیا متضادها همدیگر را جذب می‌کنند؟ بار دیگر باید گفت که این مسئله پیچیده است. اما یک دیدگاه در اینجا وجود دارد؛ همیشه گفته شده است که شادترین همسران هم هیچگاه شخصیت یکسانی ندارند. نکتۀ مهم این است که آنها بهترین درک را از تفاوت‌های یکدیگر دارند. شاید این مشاهدۀ زیرکانه، خوراکی برای مطالعه‌ای در آینده باشد.


عوارض دير ازدواج كردن

انشا با موضوع ازدواج

افزایش سن ازدواج چه تاثیری در موفقیت ازدواج خواهد داشت؟ آیا میتوان در هر سنی یک ازدواج موفق داشت؟

به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ به‌طور کلی، ازدواج به‌دنبال پاسخ‌دادن به یک سری نیازهای روان‌شناختی انجام می‌گیرد. یعنی ازدواج، سازوکار فرهنگ‌پذیرفته و متمدن آن‌های است برای زمینه‌سازی ارضای نیازهایی که نیاز جنسی فقط یکی از آن‌هاست.

درواقع نیازهایی دیگر مانند نیاز به تعلق، امنیت، احساس ارزشمندبودن، مسئولیت‌پذیری، احساس استمرار دربارهٔ دستاوردها ازجمله فرزندان، استمرار نسل و نیاز به پیش‌بینی‌پذیر بودن مسائل مهم ازجمله روابط انسانی معنادار، همگی از نیازهایی هستند که در یک ازدواج سالم می‌توان به آن پاسخ داد.

منظور از نیاز به استمرار که منعکس‌کنندهٔ نیاز پایه‌ای‌تر پیش‌بینی‌پذیری مسائل است، آن است که افراد ترجیح می‌دهند اگر رابطهٔ عاطفی معناداری با کسی دارند، به آن استمرار ببخشند.

پیمان ازدواج نیز از طریق زمینه‌سازی تعهد متقابل این استمرار را پیش‌بینی میکند. از آنجا که فرد از طریق ازدواج خود را درون قاعده و چهارچوبی حس می‌کند، با فرض اینکه طرف مقابل با او خواهد ماند، می‌تواند با امنیت خاطر روی این رابطه سرمایه گذاری کند.

آنچه برشمردیم، به‌طور کلی، مجموعه‌ای از عوامل روان‌شناختی ازدواج بود.

در سال‌های اخیر بنا به گزارش‌ها و آمارهای منتشرشده از سوی مسئولین، شاهد بالارفتن سن ازدواج بوده‌ایم.

به‌طور طبیعی، وقتی سن ازدواج بالا می‌رود، ارضای نیازهای یادشده که اصیل و انسانی هم هستند، به تعویق می‌افتد و همین موضوع تبعات متعددی در پی خواهد داشت. یکی از آن‌ها این است که افراد برای پاسخ به نیازهای خود به‌دنبال روش‌های جایگزین می‌گردند؛ مثلا وارد روابط موقت، ارتباطات گذرای عاطفی یا جنسی می‌شوند و یا وقتشان را به دوست‌بازی می‌گذرانند. یا اینکه اصلاً به انکار نیازها می‌رسند؛ به‌طوری‌که اساسا خود را به‌عنوان یک فرد دارای نیاز نمی‌بینند که این موضوع هم متعاقباً تبعاتی خواهد داشت.

در یک جمع‌بندی اجمالی، تبعات افزایش سن ازدواج را می‌توان اینگونه عنوان کرد:

زمینه‌سازی ترویج روابط بی‌چهارچوب عاطفی یا جنسی که محصول آن می‌تواند پایین‌ترآمدن سن نخستین رابطهٔ جنسی نیز باشد.

این موضوع در طول زمان با ریخته‌شدن قبح ماجرا، تبدیل به فرهنگ یا عرف می‌شود و ممکن است والدینی که خودشان سرخوردگی‌های احساسی داشته‌اند، برای جبران ناکامی‌های احساسی خود، در مقابل فرزندانشان سهل‌گیری کنند. یا اصلاً به‌دلیل مسائل اجتماعی‌اقتصادی وقت کافی برای نظارت به فرزندانشان را نداشته باشند، یا تحت‌تأثیر القای فرهنگی رسانه‌ها، تساهل‌گرا شده باشند؛ از طرف دیگر، بچه‌ها هم تحت‌تأثیر امیال غریزی و نیازهای عاطفیِ ناگهان‌فعال‌شده اما به‌خوبی‌درک‌نشده، با یکدیگر روابط صمیمانه برقرار می‌کنند، تاجایی که ممکن است تجربهٔ جنسی خارج از قواعد شرع را هم پیدا کنند.

اگر این اتفاق رخ دهد ممکن است فرزند، به‌خاطر احساس گناه ناشی از این تجربه زودتر از موعد جنسی، این عمل را ترک کند.

گاهی هم احساس گناه باعث می‌شود او شروع به انکار ضوابط شرع و عرف کرده و حتی تحت یک فرایند جبرانی روانی، دست به فلسفه‌بافی بزند و با خود بگوید «حالا مگر چه شده و اصلاً چه اشکالی دارد؟» برخی هم از رابطه با طرف مقابل خارج شده و با هدف رعایت ضوابط شرع و اخلاق سعی در بازسازی سبک زندگی خود می‌کنند. اغلب این افراد برای چهارچوب‌دادن به این رابطه انگیزه پیدا می‌کنند و به‌سمت ازدواج سالم می‌روند.

اگر بخواهیم به تحلیل روانشناختی پایین‌تر آمدن سن رابطهٔ جنسی و افزایش سن ازدواج بپردازیم، لازم است به این موضوع اشاره کنم که امروزه باور غلطی رایج شده است که می‌گویند «ازدواج باید با عشق شروع شود.» صِرف این تصور از ازدواج، بیماری است. ازدواج باید به عشق منتهی شود، نه اینکه لزوما به‌دنبال آنچه برویم که در اکثر مواقع به‌جای عشق اشتباه گرفته می‌شود.

برای انتخاب همسر باید دنبال کسی رفت که ظرفیت ارتباط انسانی سالم را داشته باشد. در این صورت و به‌فرض وجود این توان و آگاهی و ظرفیت در هر دو طرف است که می‌توان بعد از مدتی زندگی مشترک توام با احترام، مسئولیت‌پذیری، محبت‌ورزی، تعهد و حمایت متقابل در بالا و پایین‌های زندگی مشترک، شاهد جوانه‌زدن بذر عشق در رابطه باشیم.

اینکه افراد می‌گویند باید با عشق شروع کنیم، اغلب منتهی به اشتباه‌گرفتن احساس‌های شهوت و شیفتگی و نوعی فرافکنی متقابل با عشق خواهیم شد.

برای روشن‌شدن این موضوع از خودتان بپرسید: «نقطهٔ مقابل عشق چیست؟» اغلب مردم خیال می‌کنند تنفر نقطهٔ مقابل عشق است، درحالی‌که نقطهٔ مقابل تنفر، شیفتگی است نه عشق.

تنفر، اوج انزجار است با چشمِ بسته؛ طوری که هیچ‌کدام از خوبی‌های کسی را نبینیم و شیفتگی، اوج کشش است با چشمِ بسته؛ طوری‌که فردِ شیفته بدی‌های طرف و اشکالات رابطه را نمی‌بیند.

پس جایگاه عشق این میان چه می‌شود؟ عشق نقطهٔ مقابل ندارد. یا هست یا نیست. عشق، گُرگرفته نیست. تصاحب‌گرا نیست. تملک‌جو نیست. عشق نوسان ندارد، سیال است.

هدف و شرط عشق، لزوما وصال نیست؛ اما همهٔ اینها در شیفتگی هست. در شیفتگی فرد به‌دنبال وصال است. اگر طرف مقابلش برود یا قهر کند و نباشد، او دیوانه می‌شود. آدمِ شیفته، تملک‌گرا و انحصارطلب است.

پس عشق که اغلب در ادبیات رایج ما جایگاهش به شیفتگی تنزل پیدا کرده و مبتذل شده است، این نیست و آنچه به‌عنوان عشق در جامعه می‌بینیم بیشتر شوقی است که مؤلفه‌های شهوت و برون‌فکنی متقابل نیازها و انگیزه را دارد.

نکتهٔ مهم دیگر آن است که افراد متأسفانه فکر می‌کنند آن ازدواجی درست و خوش‌عاقبت است که این شوق، از روز نخست در دل آن‌ها باشد. همین نگرش باعث می‌شود خیلی از ازدواج‌های سالم و بالقوه‌موفق اتفاق نیفتد؛ چون به‌اصطلاح آن حرارت و تپش قلب و هیجانی که انتظار می‌رود در دل دو طرف نیست.

جالب است بدانید بسیاری از ازدواج‌هایی که با این عشق آتشین شروع شده است، منجر به نارضایتی‌های جدی زناشویی و حتی طلاق می‌شود و همین امر جوانان را نسبت به ازدواج بدبین می‌کند؛ چراکه با خود می‌گویند حالا که قرار است این شعله فروکش کند اصلا بهتر است تا وقتی باهم هستیم، بدون دردسر به‌صورت غیر رسمی و بدون ثبت در سند و قباله باشد.

همهٔ این مسائل از موضوعات ریزی هستند که آمار طلاق را بالا می‌برند.

این وضعیت بلاتکلیفی، به اضافهٔ دسترسی بی‌قاعده به روابط شبه‌صمیمانه با جنس متفاوت، برخی افراد را تنوع‌طلب می‌کند و سبب می‌شود از فرصت‌های دسترسی به جنس متفاوت برای درگیرشدن در روابط شیفته‌واری استفاده کنند و آن‌را عشق می‌نامند؛ به‌این‌ترتیب، بسیاری از افراد از مسیر درستی که می‌تواند با رعایت اصول ارتباط انسانی و انتخابی شریک شایسته فرصت برقراری یک رابطهٔ احساسی باثبات را فراهم کند دور شده و بازیچهٔ روابط بالقوه ناپایدار و وهم‌آمیز می‌شوند.

بنابراین در یک فرصت ده‌ساله، از بیست تا سی‌سالگی که طی آن افراد نه ظرفیت عاطفی جاافتاده و نه بی‌تفاوتی و بی‌نیازی سنین پایین‌تر را دارند، وضعیتی ایجاد می‌شود که از ایجاد رابطهٔ صمیمانه و پایدارِ متعهدِ چارچوب‌دار، مانند ازدواج، طفره می‌روند.

البته ناگفته پیداست، موضوعاتی که برشمردیم تنها عاملِ به تأخیر افتادن ازدواج نیست و صد البته نمی‌توان منکر مسائل اقتصادی و اجتماعی شد؛ اما من به‌عنوان یک روان‌شناس، در این یادداشت، فقط به تحلیل برخی عوامل روان‌شناختی این موضوع پرداختم.

درضمن، یادآور می‌شوم از عوامل دیگری که به افزایش نسبی سن ازدواج دامن می‌زند، نداشتن مهارتهای زندگی و علاوه بر آن داشتن انتظارات اقتصادی و اجتماعی غیر واقع‌بینانه از ازدواج نیز هستند.