انشا در مورد فصل پاییز

شعر و متن انشاء با موضوع پاییز

انشا در مورد پاییز

شعر در مورد پاییز

شرطست که وقت برگ‌ریزان   /          خونابه شود ز برگ‌ریزان

    خونی  که  بود درون هر شاخ  /         بیرون چکد از مسام سوراخ

     شمشاد  در  افتد از  سر تخت    /         سیمای سمن شکست  گیرد

    بر  فرق  چمن   کلاله   خاک   /        پیچیده شود چو مار ضحاک

    چون  باد مخالف  آید  از دور  /        افتادن  برگ  هست   معذور …


متن انشاء با موضوع پاییز

این همه باران به آدم میبخشد اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او میزنند. البته تقصیر خودش هم هست بلد نیست مانند بهار خودگیر باشد تا شب عید زیر لفظی بگیرد. سیاست تابستان را هم ندارد که در ظاهر گرم و صمیمی و مهربان باشد ولی از پشت خنجری سوزناک بزند.

از بخت بد اش، بخت و اقبال زمستان هم نصیبش نشده که با تمام سردی و بی تفاوتی اش همه خواهان او باشند.

پاییز ساده و بی ریا است فکر میکند اگر تمام داشته هایش را زیر پای آدم ها بریزد روزی، لحظه ای از خوبی هایش یاد میکنند

اما من به جای تمام آدم ها پاییز را دوست دارم و هر فصل پس از دیگری منتظر آمدنش هستم.

پاییز با باران، برگ های رنگارنگ و میوه های بی نظیرش می آید، زمین خودش نظاره گر بود که تابستان شاه کلید زیبایی ها را در صندوق امانات دستانِ پاییز گذاشت و تن گرم زمین دامان سرد پاییز را بر تن کرد.

در روزهای پاییزی تک تک برگ ها آرام آرام با وزش هر نسیم پاییزی روی زمین می افتند و زمین را به فرشی تبدیل میکند که نظیرش را هیچ جای دیگر نمیتوان دید، فرشی بافته شده  از برگ های رنگارنگ پاییزی.

صدای پای انار و پرتقال را میتوان از کیلومترها دور شنید، پاییز آهسته آهسته می آید، طوری که ما انسان ها متوجه آن نمیشویم اما مادر طبیعت به خوبی صدای پای آن را میشنود و آن را بدرقه میکند.

پاییز با نبرد و تحولاتش فرمانروایی زمین را به دست میگیرد و جامه زرد به تن درختان سبز میپوشد.

زنگ آغاز پاییز و پیکار های طبیعت که سراسر آرامش اند زده شده و نوید تلاش و پیشرفت را در گوش هوشیاران زمزمه میکند.

حال وقت آن است که غم و اندوه هایی که حاکممان بودند را به برگ ها آویزان کنیم تا رقص کنان از عرش به فرش برسند و زیر پاهای توانمندمان له شوند.

همچنین بخوانید: تعبیر خواب پاییز